«دیشب خواب دیدم توی باغی با گلهای سفید بودم. صداى قرآن میآمد و حس میکردم سبک شدم. مثل پرندهای که از زمین جدا میشود و میوه درختان را میچیدم…» این را زنی میگفت که چادر عربیاش را دور خودش پیچیده بود و آرام، قرآن کوچکی را در دست میفشرد.