جانباز جنگ
NONE
۱۰:۱۱ - دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۰

ترکش‌های میدان مین در بدن تخریبچی!

نه از مین و دم و دستگاه آن سر رشته‌ای داشت و نه اصلافکرش را می‌کرد که شاید روزی مهم‌ترین سکانس زندگی‌اش در خطرناک‌ترین میدان جنگ، یعنی «میدان مین» رقم بخورد. تجربه فعالیتش در کردستان و سیستان و بلوچستان اما پایش را به گروه «تخریب» باز و او را یکی از اعضای گروه نه نفره آن‌ها و یک «تخریبچی» کرد. چیزی نمی‌گذرد که با انواع مین‌ها، میدان‌ها، موانع و تاکتیک‌ها آشنا می‌شود و در چند سانتیمتری خطر، کاشته‌های مرگ را در «میدان مین» برداشت و خنثی می‌کند. او اما با مین‌های «گوجه‌ای، والمری، ضدتانک»، سیم خاردارهای «فرشی، حلقوی، کفشکی، پومر» و «سیم‌چین، سرنیزه، سیخک، شب‌نما و نوار علامت‌گذاری» رفاقتی دیرینه دارد.

NONE
۰۹:۴۴ - سه شنبه ۷ دی ۱۴۰۰

دردانه درد!

درد می‌کشد، از 21 بهمن سال 61 تا به امروز. درد می‌کشد. دردها تمامی ندارد. شمار روزها و ساعت‌هایی که درد کشیده است عمری قریب به 40 سال دارد. توی همه این سال‌ها شبی را به یاد نمی‌آورد که آسوده خوابیده باشد و صبح بیدار شود. درد نیمه‌شب رهایش نمی‌کند. خون که به عصب‌های سوزانده‌شده می‌رسد، شوک می‌دهد و درد می‌کشد. سال 61 نوجوان 16ساله در والفجر مقدماتی روی میدان مین پرتاب می‌شود؛ مین‌هایی از نوع والمرا. وقتی به خودش می‌آید، می‌بیند دوتا پایش درون چکمه‌ها روبه‌رویش افتاده‌اند. آن لحظه نه به پاهایش فکر می‌کند نه به خانواده؛ فقط نگران اسارت است. دلش می‌لرزد که عراقی‌ها از او به‌عنوان نوجوان، استفاده تبلیغاتی کنند. دست به دامان ارباب می‌شود و نجات می‌یابد.48ساعت گوشه شیاری میان دو خاک‌ریز دوام می‌آورد تا اینکه در عملیات والفجر 1 او را عقب می‌برند. پاها سیاه شده‌اند و توی هر اورژانس کمی از پای سیاه‌شده را قیچی می‌کنند.

NONE
۰۹:۰۶ - چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۰

از والفجر 8 تا دانشگاه اصفهان

«رحیم حق‌شناس»، مدت‌ها بود دلش می‌خواست در جبهه حضور داشته باشد، اما به‌خاطر جثه ضعیفش او را قبول نمی‌کردند. مخالفت خانواده هم بود. دلیل داشتند: سه پسر دیگر خانواده در جبهه بودند و رحیم می‌شد چهارمین فرزند خانواده حق‌شناس که می‌خواست برود بجنگد. به‌رغم مخالفت‌ها سال 64 از شهرستان برخوار به منطقه جنوب اعزام می‌شود و در آخرین روزهای سال 65، با جانبازی 70 درصد نزد خانواده بازمی‌گردد.