زن رو به مردش میگوید: نگاه کن جای ما اینجا نبود. قرار بود ما را به بیمارستانی در مجتمع پزشکی ناصریه ببرند. مرد با نگاهی که غربت در آن موج میزند، میگوید: نگران نباش. خدا با ماست ساره.
با وقوع انقلاب اسلامی، منتظر بسیاری از تحولات بودیم؛، اما جنگ آمد و کارها به تأخیر افتاد و حتی بعضی از آنها نیز فراموش شد.
سید مجتبی خیامالحسینی در تازهترین اثر خود در قالب مستند به سراغ بمبارانهای شهر اصفهان در هشت سال جنگ تحمیلی رفته است.
برخی معتقدند نیروی ارتش در انقلاب اسلامی و در جنگ نقش چندانی نداشت؛ در همین راستا باید به حضور تأثیرگذار ارتش در پیروزی انقلاب اسلامی بر مبنای جهاد تبیین پرداخت و از افتخارات ارتش پس از انقلاب اسلامی و زمان جنگ گفت و حقیقت را آنهم با سند و مدرک گفت.
با گذشت چندروز از عملیات مشروع و موفق و بیسابقه سپاه پاسداران در سرزمینهای اشغالی، حتی بزرگترین رسانههای غربی نیز نتوانستند از آن چشمپوشی کنند و با تیترهایی نظیر: «بزرگترین حمله پهبادی تاریخ» و «ایران درحالبلعیدن اسرائیل» به توصیف حرکت تاریخی نیروهای نظامی ایران ضداسرائیل پرداختند.
شببخیرش را گفته بود که اولین خبر حمله ایران به دستم رسید.خودم پر از اضطراب شده بودم. تسبیح توی دستم بود و تندتند دانههایش را رد میدادم.
در روزهای گذشته، دولتهای غربی نظیر آمریکا، فرانسه، بلژیک و هلند، چندین تُن کمکهای انسان دوستانه را از طریق هوایی برای مناطق و بخشهای مختلف نوار غزه بهویژه بخشهای شمالی این منطقه ارسال کردهاند.کمکهایی که برخی از آنها در آب دریا و برخی دیگر به دلیل وزش باد شدید، در برخی شهرکهای اسرائیلی فرود آمدهاند و تنها بخشی محدود از آنها به دست مردم غزه رسیده است.
داستان راهیان نور از 1376، آن زمان که عدهای از گروههای خودجوش مردمی راهی سرزمینهای نور شدند، آغاز میشود؛ یا شاید کمی عقبتر و از 31 شهریور 1359. شاید هم پیشتر از این، از بهمن 1357. اصلا ممکن است زمان آغازش این حوالی نباشد.
جنگ غزه در ابعاد مختلف، یک رویداد مهم بینالمللی قلمداد میشود که صرف تحلیل آن در سطح منطقهای درست نیست. این بحرانِ بهتماممعنا بینالمللی، طیفهای متنوعی از بازیگران را تحت تأثیر قرار میدهد و البته که حامل پالسها و پیامهای قابلتوجهی برای نظام بینالملل نیز است.
بقچهها و چمدانهای تلنبارشده گوشه خیمه را کنار زد. مانده بود چطور از میان اسباب و اثاثیهای که از زیر آوار و خاک و خل بیرون کشیده بودند، لباس سفیدی که مادر برایش دوخته بود سالم مانده بود!
پای حرفهای پسر مینشینیم و پدر را در کلامش مرور میکنیم. نامش محمد است و پسر بزرگ خانواده پنجنفره شاهسنایی و سی ساله.
مثل خیلی از رزمندهها، «علیرضا(سعید) شاهسنایی» هم کمسنوسال بوده که راهی جبهه میشود. البته معتقد است زندگی کردن در محلهای که همه آدمهای آن بیبروبرگرد پای کار انقلاب و جبهه و جنگ بودند، نیز بیتأثیر نبوده است؛ «محله جنیران؛ محلهای که 60 شهید تقدیم انقلاب کرده است!»