اصفهان شهر پلهاست؛ پلهایی که به درازنای تاریخ و در پس قرنها ماندگار ماندهاند و خویشتن را به ما رساندهاند تا دیدارشان و گذر بر پهنای آنها به یادمان آورد که بهراستی این دیار چه پُرقدمت است و بهراستی اصفهان شهری دیرپاست و دلربا.
چهارباغ خواجو، بعد از خیابان منوچهری، کوچهای به نام کوچه جعفری قدیم، پلاک دوم، خانواده معتمدی ساکن هستند. یک ماه بیشتر نیـــســت که بـــه این خانه آمـــدهانـــد. پـــدر، مـــحـــمـــدابراهیـــم معتمدی، معمار و خیر مدرسهساز و مادر مهیندخت همتی صاحب هفت دختر هستند. مادربزرگ مادری هم با آنها زندگی میکند. چند روزی به پایان سال 66 باقی نمانده، چهاردهم اسفند، پدر آجیل شب عید را خریده است، دور هم جمع شدهاند، تولد گرفتهاند برای نوه خانواده، از بودن با یکدیگر لذت میبرند، پدر کمی کسالت دارد، دندانش را کشیده، اما باز هم مهمانی برقرار است، پدر عاشق خانواده است، شاید هم به دلش خطور کرده که باید این لحظات باهم بودن را بیشتر قدر بداند.