به گزارش اصفهان زیبا؛ اصفهان شهر پلهاست؛ پلهایی که به درازنای تاریخ و در پس قرنها ماندگار ماندهاند و خویشتن را به ما رساندهاند تا دیدارشان و گذر بر پهنای آنها به یادمان آورد که بهراستی این دیار چه پُرقدمت است و بهراستی اصفهان شهری دیرپاست و دلربا.
شهری است که هر گوشه آن دست آدمی را میگیرد و به دل تاریخ میبرد. غرقِ تلخ و شیرین روزگاران میکند و بیشک پلهای قدیمیاش یکی از آن هزاران گوشه است. این پلها، چون اللهوردیخان و خواجو و مارنان و… همگی در امتداد زایندهرودند؛ رودی که پیدایی اصفهان از آن سرچشمه میگیرد.
در درازای تاریخ ایرانمان، هیچ جهانگرد و مسافری پا به شهر اصفهان نگذاشته است؛ مگر آنکه تماشای پلها و آب روانشان و پرسه بر یا دوروبرشان جزئی از خاطرات سفرش شود؛ یادگار دلکشی شود از سفر به این شهر و هرگز از ذهن و خاطر نرود؛ چنانکه از یاد سیاحان غیرایرانی در اصفهان نرفته و هرکس به طریقی در سفرنامهاش از آنها یاد کرده است؛ خاصه گردشگران دوران صفوی (۹۰۷ ـ ۱۱۳۵ هجری قمری) که نامی پُرآوازه دارند.
اللهوردیخان؛ شگفتیآور
دنگارسیا فیگوئروا که از اسپانیا و برای مأموریتی سیاسی، خود را به اصفهان میرساند، در سفرنامهاش (نشر نو، ۱۳۶۳، ترجمه غلامرضا سمیعی) اللهوردیخان را یکی از بهترین آثار معماری ایران در دوران صفویه میداند. نام این بنا که به سیوسهپل هم معروف است، برگرفته از نام سرداری صفوی محسوب میشود. او میگوید که همزمان با شاهعباس یکم در همین مکان، جشن تابستانی آبریزگان برپا میشد. بهگفته فیگوئروا مردم از هر نژاد و دینی بر اساس اعلانی عمومی در یک روز معین دور اللهوردیخان جمع میشوند.
برای این شادمانی و سرور، زنان در بالاترین قسمت پل و در جایگاه تماشاچی مینشینند؛ در زیر پل نیز مراسمی ویژه با حضور مردان روی میدهد. مردان اصفهانی تلاش میکنند تا بهترین لباسی را که مناسب میدانند، برای آیین آبریزگان بر تن کنند. به نقل از این گردشگر اهل اسپانیا، بالاپوش و شلوار گشاد و نوعی شبکلاه قسمتی از پوشش مردها بود.
او ادامه میدهد: «آنها با همین تجهیزات خود را به آب میزدند و چون در آن موقع سال آب کم و قابلعبور است، در طرفهالعینی بستر رودخانه از آنگونه سر و ریختها پوشیده میشد. هریک از شرکتکنندگان ظرفی از مس یا برنج یا روی در دست داشتند که آن را پر از آب میکردند و محتوی ظرف را با فشار بهسوی دیگران میپاشیدند و گاهی ظرف پرآب را بهسوی یکدیگر میانداختند.» پیترو دلاواله ایتالیایی نیز که در زمان شاهعباس یکم به اصفهان وارد میشود، در سفرنامهاش (نشر علمی و فرهنگی، ۱۳۷۰، ترجمه شعاعالدین شفا) به این جشن اشاره و منظره و ساختمان دلانگیز سیوسهپل را ستایش میکند.
ژان شاردن هم ازجمله ماجراجویان فرانسوی و شناختهشدهای است که همزمان با دو شاهعباس دوم و سلیمان یکم صفوی به اصفهان میآید و خاطرههای سفرش (نشر راه نجات، ۱۳۳۰، حسین عریضی) را به یادگار میگذارد. اللهوردیخان که بهگفته او بین عامه مردم به پل جلفا نیز شهرت دارد، از اولین پلهایی است که دیدار میکند.
او درباره دیوارهای پل که همچون جانپناه عمل میکند و چهار برج سنگی که موجب استحکام بیشتر این بنا میشود، میگوید: «این پل شگفتآور […] از سنگ خاکستری زیبایی بناشده که سختی آن از مرمر بیشتر و شفافی آن کمتر است.» شاردن همچنین از گردآمدن مردم در بین دیوارهای این پل یاد میکند. این گردشگر فرانسوی مینویسد که میانه پل دو اتاقک بود که نقاشیهای نامتعارفی بر دیوارهایش ترسیم شده بود و شاهعباس دوم به دلیل همین آثار نقاشی مدتی ورود به اتاقکها را ممنوع کرد.
خواجو؛ مطلا و نگارین
ژان باتیست تاورنیه، سیاح فرانسوی که در زمان سه شاه صفی و عباس دوم و سلیمان به ایران سفر میکند، در خاطرههای سفرش (نشر سنایی، ۱۳۳۶، ابوتراب نوری) به وجود چهار پل بر زایندهرود اشاره میکند.
او درباره پل خواجو که به بابارکنالدین هم معروف بوده و از ساختههای شاهعباس دوم صفوی است، اینگونه میگوید: «این پل هم به سبک و نمونه پل جلفا، ولی قشنگتر ساختهشده و خصایصی دارد که آن دیگری ندارد؛ ازجمله در وسط پل فضای ششگوشه وسیعی [قرار دارد] که در آن رودخانه بهمنزلۀ اسکلهایست. در دو خیابان این پل دو عمارت قشنگ برای شاه ساختهاند؛ زیرا در این نقطه رودخانه از همهجا مسطحتر و آبش عمیقتر و مصفا و خوشمنظرهتر است. دو چیز شاهعباس را مشوق شد که در این محل پلی بنا کند: یکی، همان صفا و منظره رودخانه و دیگری، مجاورت محله گبرها [زرتشتیها] به آن مکان که آنها از روی پل رفتوآمد کنند و دیگر به خیابان بزرگ چهارباغ نروند و از آنجا عبور نکنند؛ زیرا از روی این پل راهشان برای رفتن به شهر اصفهان خیلی نزدیکتر بود.»
ژان شاردن در توصیفاتش که به تفصیل بیشتر شهرت دارد، درباره پل بابارک یا بابارکنالدین مینویسد: «در دو انتهای پل چهار کلاهفرنگی و در وسط، دو کلاهفرنگی بزرگتر مسقف مسدسی [ششضلعی] است. داخل این کلاهفرنگیها از بالا تا پایین تذهیب و نقاشی شده که روی گلوییهای آن امثالوحکمی از نثر و نظم نگاشتهاند.
این است یکی از نثرهای آن: “دنیا همچون پلی است؛ کوشش کن از آن عبور کنی. آنچه را در رهگذر خویش مییابی، با دقت بسنج. همهجا بدی، خوبی را احاطه میکند و از آن پیشی میگیرد.”» انگلبرت کمپفر، جهانگرد آلمانی، در گزارش سفرش (نشر خوارزمی، ۱۳۶۳، ترجمه کیکاووس جهانداری) به اصفهان این پل را به اسم «حسنآباد» میشناسد. کمپفر کاشیکاری قسمت بیرونی پل خواجو را بسیار پُرجاذبه و آن را در مقایسه با دیگر پلهای شهر، هنریتر میداند.
مارنان؛ مارگیرداری در خدمت بانی
پل مارنان از دیگر پلهای نامدار است که قدمتش در اصفهان به زمانی پیش از صفویان میرسد؛ اما کمپفرِ آلمانی آن را به این دوران نسبت میدهد. او درباره مارنان که ماربان مینامدش، چنین میگوید: «پلی است تقریبا کهنه، با ساختمانی ساده از آجر و سنگ تیشهخورده و مربوط است به زمان شاهطهماسب (قرن شانزدهم مسیحی). این پل با هفده دهنۀ بزرگ روی رودخانه را گرفته؛ معهذا [باوجوداین] دوازده دروازه دهنۀ کوچکتر نیز بین آنها تعبیهشده.
این دهنههای کوچکتر را فقط ازنظر تنوع ساختمان ایجاد کردهاند و همه بر روی پایههای پل قرار دارد و به قعر نمیرسد. مردم میگویند که بانی پل یک مارگیر در خدمت خود داشته و به همین دلیل این بنا به پل ماربان موسوم شده است. من از کتیبۀ این پل نتوانستم تأییدی مکفی بر این مدعی پیدا کنم؛ زیرا کتیبه را در موقع خود در عمق سنگ نقر [کندهکاری] نکردهاند و به همین دلیل باد و باران آن را از بین برده است.» سیاحان دیگر، چون تاورنیه، به این پل و برخی پلهای دیگر بهاختصار و اغلب بدون ذکر نام گریز زدهاند.
پلها به چه کار آیند؟
در یک جمعبندی و بر اساس مشاهدهها و تأملهای مسافران اروپایی میتوان گفت که پلها ازنظر زیبایی اهمیتی وافر داشتند. پلها به زایندهرود جلوه میدادند و این آب روان بر جذابیت ظاهری پلها میافزود و شهر را برای مردم اصفهان و گردشگران آن چشمنواز میکرد.
محیط پلها در ایام یا ساعاتی خاص برای سرگرمی و شادمانی یا استراحت جاذبه داشت. کمپفر در جایی به اهمیت موضوع اشاره میکند: «اصفهانیها از دیدن اینکه امواج از این دهنهها با غرش بسیار روی موانع مصنوعی که از پلههای سنگی باشکوه فراهم آمده است […] لذت میبرند.»
این پلها در زندگی مردم و از جنبههای دیگر هم نقش داشتند. سانسون (نشر ابنسینا، ۱۳۴۶، ترجمه تقی تفضلی) که اهل فرانسه است و در زمان شاهسلیمان صفوی به ایران میآید، شماری از این مزایا را برمیشمرد. او بهجز تأکید بر نقش پلها در تفرج و آسودن مردم، به ارزشمندی آنها در عبورومرور شهری اشاره میکند.
درواقع، پلها بر کوتاهشدن مسیرهای گوناگون و جلوگیری از ازدحام مردم در راههای آمدوشد تأثیر داشتند. هرچه دیروز بود و امروز هست، نباید فراموش کرد که تاریخ فرهنگ و تمدن اصفهان با این پلها پیوندی نزدیک یافته است. تصور اصفهانِ فردا نیز بیشک بدون این پلهای تماشایی و کارآمدش ممکن نیست. اصفهان شهر پلهاست.