پس از تدارک گسترده سینما برای نوروز 1401، تلویزیون بهعنوان رقیب سنتی سینما نیز سریالهایی را برای نوروز در نظر گرفته است؛جریانی که از اواخر دهه 70 در رسانه ملی به راه افتاد و تا امسال، همواره شبکههای مختلف، خود را ملزم کردند برای نوروز دست به تولید سریال بزنند.
عقیدهای منسوخ وجود دارد مبنی بر اینکه سینما چیزی جز حاصل کیفیات بصری و صوتیاش نیست و فیلم را میتوان تنها به واسطه آن چیزی که روی پرده دیده و شنیده میشود قضاوت کرد. چنین عقیدهای، انفعالات یک فیلم را تنها به کیفیات بصری و صوتی محدود میکند و قابلیتهای تماشاگران برای ادراک حسی را نادیده میگیرد. قابلیتهایی که مستقل از امور ادراکشدنی فیلم است و بدین لحاظ انفعالات سینمایی قوایی از فیلم است که از خصوصیات بصری و صوتی آن فراتر میروند. این واقعیت که شرط ضروری برای کیفیات زیباییشناسانه فیلم، وجود عنصرهای خوشترکیب بصری است، به این معنا نیست که هر گونه خصیصه زیباییشناسانهی ویژهای اساساً از راه یک یا چند عنصر بصری فراهم میآید.
فصل اول سریال «میخواهم زنده بمانم» به پایان رسید؛ سریالی که در میان شمار نسبتا چشمگیر سریالهای ساختهشده ایرانی و با ارائه یک روایت نسبتا اجتماعیسیاسی و تا حدودی عاشقانه مخاطبان زیادی را به خود جذب کرد. سریال میخواهم زنده بمانم از منظر سیاست و بررسی ساختارهای قدرت خرد و کلان، سریال کاملا سیاسی و در بخشهایی عاشقانه است. سریالی که با صدای بلند قرار است زنده بماند، در بلا و گرفتاریهای انسانهای گرگصفت غرق نشود و روایت کند.
طی هفته گذشته، حاشیههای توقیف 30 ساعته «میخواهم زنده بمانم» داغترین بحث شبکه نمایش خانگی بود. سریالی که ابتدای هفته را با شائبه توقیف آغاز کرد، در میانه هفته توقیف شد و در انتهای هفته نیز مشکلش رفع و منتشر شد. مقوله توقیف و ممیزی در سینما و شبکه نمایش خانگی، بحث چندان جدیدی نیست و دیگر مخاطبان و سینماگران، بر روی تمامی ابعاد این اتفاق آشنایی کامل دارند. اما آنچه سبب شد تا موضوع توقیف موقت «میخواهم زنده بمانم» اینچنین برسر زبانها بیفتد، دستور به توقف پس از 14 قسمت پخش بود. اتفاقی که تاکنون مشابه چندانی نداشته و این شاید برای نخستین بار است که یک سریال پس از انتشار 14 قسمت، اینگونه تهدید به توقف شده و از گردونه پخش کنار برود.
با وجود استقبال جهانی از ژانر وحشت، این ژانر در ایران همواره یکی از مهجورترین گونههای سینمایی است. دلیل این اتفاق، فارغ از توانمند نبودن سناریستها و کارگردانان ما در زایش لحظات ملتهب از جنس وحشت و نبود فرهنگ کافی از این قلمرو است. جامعه ایرانی، چندان علاقهای به المانهای وحشت، ماورایی ندارد. همین ضعف تاریخی سبب شده تا سینما و تلویزیون ما بیشتر به سمت ملودرامهای اجتماعی و کارهای کمدی گرایش داشته باشد.در سالهای اخیر که نسل جدید کشور، علاقهمندی بیشتری به دنبال کردن آثار موفق جهانی در حوزه وحشت داشته، نیز آثاری فارغ از کیفیتشان تولید شدهاند.فارغ از سینما، تلویزیون نیز حدود دو دهه است که به صورت پراکنده، وارد چنین فضایی شده است. آخرین این تلاش در این زمینه سریال «احضار» است که به تازگی پایان یافته است.
کفگیر تلویزیون سالهاست که در ماه مبارک رمضان و محرم به ته دیگ خورده و سال به سال هم دریغ از پارسال! امسال، اما شرایط نسبت به ماه رمضانهای گذشته قدری متفاوت است؛ چرا که کرونا امان ایرانیها را بریده و نهتنها خیال رخت بربستن از این سرزمین را ندارد، بلکه روزانه صدها خانواده را عزادار و کام آنها را در این ماه مبارک تلخ و افراد زیادی را هم روانه بیمارستان یا قرنطینه خانگی میکند.
سریالهای رمضانی هماکنون عمری دودههای در کنداکتور یکی از طلاییترین برهههای جذب مخاطب تلویزیون دارند؛ از سال 80 که ساخت یک سریال اختصاصی برای هر یک از شبکههای سیما، آغاز شد و این روند تا به امروز نیز ادامه دارد. روندی که طی حیات دو دههای خود، اتفاقات خوشایند فراوانی را در خود دید. چهرههای بسیاری مانند «رضا عطاران» با این سریالها، محبوبیت و گوشههای کشفنشدهای از پتانسیل خود را به مخاطبان شناساندند. ضمن اینکه زمان بسیار خوب پخش سریالها که پس از افطار بود، سبب شد تا مخاطبان بسیاری پای جعبه جادویی نشسته و به این ترتیب، چندین سریال توانستند به آثاری خاطرهساز در تاریخ تلویزیون تبدیل شوند.
شبکه نمایش خانگی تا ابتدای نیمه دوم دهه 90، حالوروز چندان خوشایندی نداشت. برنامهریزی میانمدت این مدیوم برای پا گذاشتن به عرصه تولید، عملا به شکست انجامیده بود و تمام رزومه درخشان خود را معطوف به ابتدای دهه 90 و تولیداتی چون «قلب یخی» میدید. در میانه دهه 90، این مدیوم با یک پسرفت آشکار، به همان رسالت چند دهه قبل خود یعنی انتشار فیلمهایی که اکران عمومی خود را به پایان رسانده بودند، بازگشت.
رقابت سینما با تلویزیون، طی دهههای گذشته، همواره مراتبی از شدت و ضعف را به خود دیده است. در مقاطعی نظیر ماهرمضان، سینما، قافیه رقابت را به سریالهای تلویزیونی میباخت و در مواقعی نظیر نوروز یا تابستان، این سینماها بودند که میتوانستند مخاطبان بیشتری را به نسبت تلویزیون به سمت سالنها بکشانند.اما این رقابت عجیب، طی چهار پنج سال اخیر، تاحدودی از میان رفت و هر رسانه، ترجیح داد بدون رقمزدن حاشیهای، مسیر خود را طی کند. پس از چند سال سکوت و انفعال از ابتدای امسال این رقابت وارد فضای جدیدی شد؛ فضایی که تلویزیون آغازگر آن بود. از ابتدای امسال، خبری در خروجی خبرگزاریها منتشر شد مبنی بر اینکه مدیریت شبکه نمایش خانگی بر عهده صداوسیماست؛ خبری که در ابتدا کسی آن را جدی نگرفت، اما در ادامه و با اجبار ویاودیها به دریافت مجوز صداوسیما بر روی تولیدات این شبکه، وضعیت کاملا جدی شد. ریشه این اتفاق را باید در شیوع «کرونا» دانست. تا پیش از اسفند 98، بسترهای اینترنتی پخش فیلم در ایران، اقبال چندانی نداشتند و فیلمها و سریالها، استقبال خوبی از افتتاحیه نمایش خود در این بسترها به عمل نمیآوردند.