به گزارش اصفهان زیبا؛ نقش تشکلهای مردمنهاد در بحرانهای مختلف انکارناشدنی است؛ سازمانهایی که حالا چندسالی است پا گرفتهاند و در زمینههای مختلف اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی اقدامات مؤثر و مطلوبی به ویژه در مناطق کمبرخوردار انجام دادهاند و همواره پابه پای مردم حرکت کردهاند.
فرهنگسازی در مناطق حاشیهای، ایجاد امکانات رفاهی و فرهنگی و همچنین برگزاری کلاسهای آموزشی و ایجاد دفاتر تسهیلگری تنها بخشی از اقداماتی است که برخی از این سازمانها انجام دادهاند.
در این میان، اما میتوان گفت نقش تشکلهای مردمی در مواقع بحران بسیار حیاتی و چندبعدی است. این تشکلها با بهرهگیری از ظرفیتهای مردمی، توان ارائه کمکهای امدادی و معیشتی به آسیبدیدگان را دارند و میتوانند فشار روانی جامعه را کاهش دهند. آنها در تأمین امنیت محلی و حمایت از اقشار آسیبپذیر نقش مؤثری ایفا و با مستندسازی وقایع، به حفاظت از حقوق بشر و اطلاعرسانی بینالمللی کمک میکنند.
حضور فعال این تشکلها باعث افزایش انسجام اجتماعی و تابآوری جامعه میشود و الگوی مناسبی برای مدیریت بحرانهای آینده ارائه میدهد. در مجموع، تشکلهای مردمنهاد نقش مکمل و تقویتکننده دولت و نهادهای رسمی در شرایط مختلف به ویژه در مواقع بحران را دارند و میتوانند بحران را به فرصت همبستگی اجتماعی تبدیل کنند.
تشکلهای مردمنهاد، ستونهای نجات در بحرانها
تشکلهای مردمی نشان دادهاند که در زمانهای بحرانی میتوانند به خوبی به کمک مردم بیایند و بار بزرگی از دوش آنها بردارند. حضور آنها در بحرانهای مختلف مثل سیل و زلزله و… گواهی است بر این ادعاها.
همچنین سازمانهای مردم نهاد در جنگ 12 روزه نیز بیش از هر زمان دیگری به یاری شهروندان شتافتند. دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در گزارشی با عنوان «بررسی نقش و عملکرد تشکلهای مردمنهاد در دوره جنگ ۱۲ روزه» به بررسی دقیق عملکرد این تشکلها در شرایط بحران پرداخته است.
نتایج این گزارش حاکی از آن است که در طول جنگ ۱۲ روزه اخیر، تشکلهای مردمنهاد به عنوان بازیگرانی کلیدی و مؤثر در مدیریت بحران عمل و با استفاده از ظرفیتهای مردمی و انسانی، نقش برجستهای در حوزههای امدادی، روانی، معیشتی، امنیتی و رسانهای ایفا کردند.
تشکلهای فعال در این دوره شامل هلالاحمر، خیریهها، هیئتهای مذهبی، گروههای جهادی، انجمنهای صنفی، کانونهای مساجد، بسیج و دیگر سازمانهای مردمپایه بودند.
فعالیتهای این تشکلها گستره وسیعی داشت؛ از مدیریت روانی جامعه و ارائه حمایتهای معیشتی و خدماتی به اقشار آسیبپذیر تا تأمین امنیت محلی، مستندسازی جنایات جنگی و تلاش برای دفاع از حقوق بشر در سطح بینالمللی.
چنین عملکرد گستردهای نشاندهنده نقش حیاتی تشکلهای مردمنهاد در کاهش آسیبهای ناشی از بحران و تقویت انسجام اجتماعی است. این گزارش همچنین بر لزوم توجه سیاستگذاران به ایجاد بستر قانونی برای فعالیت این سازمانها، نهادینهسازی آموزشهای مرتبط، تسهیل مسیر شبکهسازی بین تشکلها و مشارکت فعال آنها در فرآیند تصمیمگیری تأکید دارد.
علاوه بر این، تقویت روایتگری بینالمللی از عملکرد تشکلها و مستندسازی اقدامات آنها، به توسعه مشارکت اجتماعی و افزایش اعتماد عمومی کمک میکند و میتواند به الگویی ماندگار برای مدیریت بحرانهای آینده تبدیل شود.
مدیریت بحران از نگاه مردم
نتایج حاصل از این بررسی نشان میدهد که تشکلهای مردمنهاد نه تنها در ارائه خدمات مستقیم به آسیبدیدگان موفق عمل کردهاند، بلکه به عنوان واسطههای اجتماعی، نقش مهمی در همگرایی جامعه و افزایش تابآوری اجتماعی ایفا کردهاند. تجربههای جنگ ۱۲ روزه، قابلیت بازتولید و الگوسازی برای مواجهه با بحرانهای مشابه را دارد و میتواند مبنایی برای سیاستگذاریهای آینده در زمینه مدیریت بحران و توسعه مشارکت اجتماعی قرار گیرد.
در این گزارش تصریح شده که نهادهایی همچون هلالاحمر، خیریهها، هیئتهای مذهبی و گروههای جهادی با اقدامات گستردهای؛ از جمله حمایت از اقشار آسیبپذیر، مدیریت روانی جامعه، تأمین نیازهای معیشتی، حفظ امنیت محلی و روایتگری جنایات دشمن به مقابله با پیامدهای جنگ پرداختند و بسیاری از برنامههای رژیم صهیونیستی در جنگ شناختی را ناکام گذاشتند.
این همبستگی اجتماعی بیسابقه، فرصتی تاریخی به منظور تقویت انسجام ملی، ظرفیتسازی برای دیپلماسی مردمی بوده است و میتواند الهامبخش سیاستگذاران برای طراحی الگوی مردمپایه به منظور مدیریت بحران باشد.
با وجود فرصتهای فوق، جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، چالشهایی که در مسیر فعالیت مؤثر تشکلهای مردمنهاد وجود دارد را نیز تا حدی عیان کرد؛ موضوعی که مرتضی پدریان، جامعهشناس در گفتوگو با اصفهان زیبا به آن اشاره میکند و میگوید: نقش سازمانهای مردمنهاد در شرایط بحرانی، به ویژه در جنگ ۱۲ روزه اخیر، موضوعی است که هم از منظر ظرفیتهای بالقوه و هم از جنبه عملکرد بالفعل قابل بررسی است.
نخستین پرسشی که در این زمینه مطرح میشود آن است که آیا در جامعه اساساً سازمانهای مردمنهاد به معنای واقعی کلمه وجود داشته و توانستهاند جایگاه خود را حفظ کنند یا خیر. پرسش دوم نیز به این موضوع بازمیگردد که اگر چنین نهادهایی وجود داشتهاند، چه نقشی میتوانستند ایفا کنند؟
او میافزاید: از نگاه کارشناسان، سازمانهای مردمنهاد در ذات خود ظرفیت آن را دارند که در شرایط دشوار اجتماعی و امنیتی نقش مؤثری بر عهده گیرند. این نهادها میتوانند با آگاهیبخشی و اطلاعرسانی عمومی، جامعه را برای مواجهه با تهدیدات مختلف آماده کنند. چنین اقداماتی نه تنها به کاهش خسارتهای احتمالی کمک میکند، بلکه آرامش نسبی را به جامعه بازمیگرداند و از شکلگیری اضطراب عمومی جلوگیری میکنند.
این جامعهشناس متذکر میشود: علاوه بر این، یکی از کارکردهای مهم سازمانهای مردمنهاد، ایجاد انسجام اجتماعی است. این نهادها میتوانند میان مردم وفاق و همدلی ایجاد کنند و با تأکید بر منافع ملی، زمینهای فراهم سازند تا در شرایطی که کشور در معرض بحران قرار میگیرد، شهروندان با اتحاد و یکپارچگی در برابر تهدیدها بایستد.
اگر چنین ظرفیتی به درستی به کار گرفته میشد، انسجام اجتماعی میتوانست به عاملی بازدارنده در برابر پیامدهای روانی و اجتماعی تبدیل شود. با این حال، تجربه جنگ ۱۲ روزه نشان داد که این ظرفیتها در عمل به خوبی بالفعل نشد. عملکرد سازمانهای مردمنهاد در این مقطع تاریخی بیانگر آن است که آنها آنطور که باید و شاید نتوانستند نقش مؤثر، تعیینکننده و تأثیرگذاری در مقابله با تبعات حملات رژیم صهیونیستی ایفا کنند. به عبارت دیگر، آنچه در مقام نظر و ظرفیت بالقوه مطرح میشود، در عرصه عمل تحقق نیافت.
پدریان با بیان اینکه دو دلیل اساسی برای این ناکامی مطرح میشود، عنوان میکند: اگر چه عناوینی با نام سازمان مردمنهاد وجود داشت، اما آنها از نظر فعالیتهای عینی، استقلال و توانمندی، فاصله زیادی با استانداردهای یک نهاد مردمی واقعی داشتند. همچنین دلیل دیگر فقدان رهبری، فرماندهی و سازماندهی منسجم در این مجموعهها بود. حتی آن دسته از سازمانهایی که در میدان حضور داشتند نیز از برنامهریزی و مدیریت لازم برخوردار نبودند و عملاً نمیتوانستند نقشی مؤثر بر عهده گیرند.
او خاطرنشان میکند: این شرایط، بار دیگر اهمیت بازتعریف جایگاه سازمانهای مردمنهاد را در کشور نشان میدهد. تقویت این نهادها، نیازمند ایجاد ساختارهای پایدار، آموزش نیروهای مردمی، طراحی سازوکارهای مدیریتی و فراهم آوردن زمینه برای مشارکت واقعی جامعه مدنی است.
تنها در چنین صورتی است که میتوان انتظار داشت در بزنگاههای آینده، این سازمانها نه تنها در سطح نظری بلکه در عرصه عملی نیز ایفای نقش کنند و به عنوان بازوی مکمل دولت و نهادهای رسمی در مدیریت بحرانها ظاهر شوند. تجربه جنگ ۱۲ روزه یادآور این واقعیت است که غفلت از ظرفیتهای مردمنهاد، در شرایط تهدید، به معنای از دست دادن فرصتی ارزشمند برای تقویت همبستگی ملی و کاهش خسارتهای اجتماعی و روانی خواهد بود.















