روایت و مسئله تاریخمندی فهم
روایت با تاریخ رابطهای تنگاتنگ دارد. سرمنشأ روایتهای خرد و شخصی ما در تاریخ است؛ در تاریخ جامعه و انسان! در فیلسوفان معاصر بعد از هگل، توجه به تاریخ بهصورت جدیتری پا گرفت. فیلسوفان فهمیده بودند فکر و درک و حتی حقیقت انسان در خلأ شکل نمیگیرد. اینکه من چهکسی هستم، تنها به منی که میبینید بستگی ندارد؛ بلکه به تاریخ و جغرافیای من بستگی دارد. تاریخ چیست؟ تاریخ همان روایت است.
اگر بچهای در خانواده ایرانی بزرگ شود، تاریخ و جغرافیای خاص خود را دارد یا بهعبارتی، در روایت دیگری قرار گرفته است؛ پس درک او از مفاهیم نسبت به درک بچهای که در یک خانواده انگلیسی بزرگ شده، از دو جهت متفاوت است: اول اینکه، غذای خاصی خورده و لباس خاصی پوشیده است و تجربه زیسته متفاوتی دارد و از جهتی دیگر، تاریخ و گذشتهای از مادربزرگ و پدربزرگش به او رسیده که با یک بچه غربی متفاوت است.
البته اینکه میگوییم درک متفاوتی دارند، نه اینکه هیچ شباهتی ندارند. واضح است که همه انسانها در فطرت، مشترک هستند و مفاهیم کلی را همگی درک میکنند؛ اما اختلاف در تعیین مصادیق است. ممکن است فردی خدایش غریزه جنسی یا آدم دیگری صلح، دوستی و فداکاری یا انسانی دیگر جمع همه صفات نیکو باشد؛ در هر صورت، تا انتهای همه این مصادیق میتوانیم جلو برویم و هرکدام را خدای خود بگیریم.
روایت تاریخی قرآن
بیاییم به قرآن نگاه کنیم. قرآن برای ما روایت میکند؛ اما چگونه؟ روایت قرآن روایت پیامبران است. روایت قرآن رابطه انسانها، پدیدهها و هر چیز دیگر است با پیامبران! اما چرا خداوند همه چیز را به پیامبران متصل میکند؟ پیامبران چه چیزی دارند؟ وقتی داستانسرایی کتابهای تاریخ را درباره تمدن مصر میبینیم، همگی به شکوه، عظمت، معماری اهرام مصر و… میپردازند؛ درصورتیکه قرآن به رابطه فرعون و تمدنش با پیامبرانش تذکر میدهد. در روایتهای دیگر قرآن هم این موضوع برجسته است؛ مثلا داستان حضرت لوط با قومش یا هر داستان دیگری که در قرآن روایت شده است، پیامبران در آن حضور جدی دارند و شخصیت اول داستان محسوب میشوند.
اگر هم روایت قرآن از هابیل و قابیل را با روایت عهد قدیم (کتاب مقدس مسیحیان) از هابیل و قابیل مقایسه کنیم، متوجه میشویم که چطور نسبتها متفاوت است و درنتیجه روایتها! در روایت عهد قدیم، در اوایل صفر پیدایش، بین دو برادر دعوایی ساده درگرفته است؛ مثل دعواهای همیشگی برادران که میخواهند بر یکدیگر پیروز شوند؛ اما در قرآن موضوع به یک دعوای ساده تقلیل داده نمیشود. تقوا بهعنوان مسئله اصلی مطرح است: و داستانِ دو پسر آدم [هابیل و قابیل] را بهدرستی بر آنان بخوان؛ آنگاه که قربانیای به پیش آوردند؛ پس، از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد.
[قابیل] گفت: بیگمان تو را خواهم کشت. [هابیل] گفت: خدا تنها از کسانی میپذیرد که پارسایند. اگر تو دستت را به سویم گشایی تا مرا بکشی، من هرگز دستم را به سویت نمیگشایم تا تو را بکشم؛ من از خدایی میترسم که جهانیان را پرورد.
امامان امروز، پیامبران دیروز
برگردیم سر اصل مطلب و آن اینکه هر مستند، فیلم، رمان، سخنرانی و هرچیز دیگری، تاریخی را برای مخاطبانش میسازد، تاریخی که مخاطبانش با آن قرار است درک کنند و بفهمند! اگر پادشاهان را روایت میکنید و اگر هر تاریخ یا روایتی میگویید، باید پیامبرانش در آن باشند؛ مثلا مستندی اگر به روایت انقلاب جنسی در غرب میپردازد، باید توجه داشته باشد که آن روایت اگر برای مخاطب ایرانی همسانسازی شود، انسان ایرانی خود را در آن تاریخ تعریف میکند. هویت خود را کمکم از آن جنس آدمها میگیرد؛ هرچند انتهای آن تلخ باشد. پیامبران امروز را باید شناخت تا راه گم نشود.
اگر این کار را نکردیم، مشکل به همینجا ختم نمیشود. این تازه اول ماجراست. ماشین درک مخاطبان مفاهیم با همان دستفرمانی که قبلا برایشان روایت کردهاید، کار میکند. شبیه همان آدمهایی که تاریخشان را گفتهاید، میفهمند و مصداقیابی میکنند و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل!