به گزارش اصفهان زیبا؛ اگرچه متولدین دهه شصت و دهههای پسازآن در کشورمان کمتر با مفاهیمی مانند «ریشسفیدی» آشنایی دارند؛ اما نسلهای قبلتر حتما به یاد دارند که در گذشته، افراد سنوسالدار و بزرگتر در یک خانواده و در ابعادی بزرگتر در یک فامیل، از جایگاهی ویژه و شاخص برخوردار بودند.
این افراد نهتنها مورداحترام خاص همه اعضای فامیل بودند، بلکه مرجع و پناهگاهی برای حل مشکلات و مسائل شخصی افراد بهحساب میآمدند و بهاصطلاح درِ خانهشان به روی افراد فامیل باز بود.
در زیر سایه این افراد، مفهوم «ریشسفیدی» شکل میگرفت. به این معنا که آنها بهعنوان بزرگتر خانواده از حیث سنوسال و البته خردمندی و برخورداری از تجربه کافی در حل مسائل مختلف، از مرجعیت قابل قبولی برای اظهارنظر درباره مسائل مختلف نزد دیگران برخوردار بودند و نظرشان در اغلب مواقع بهعنوان فصلالخطاب برای دیگران تلقی میشد.
آنها درباره مسائلی مانند ازدواج، طلاق، اختلافات زناشویی، مسائل مالی و حتی گاهی امور جزئیتر فامیل تصمیمگیری میکردند و جالب آنکه از بزرگ تا کوچک اعضای فامیل نظر آنها را بهعنوان نظری عاقلانه و خردمندانه میپذیرفتند و به آن عمل میکردند.
جالب اینکه در گذشته، مفهوم ریشسفیدی در قالبی بزرگتر به نام «محله» نیز رواج داشت. به این صورت که افراد ساکن در محلهها نیز مانند خانوادهها افرادی را بهعنوان بزرگتر و ریشسفید قبول داشتند و نظر آنها را درباره مسائل مختلف ملاک و معیار تصمیمگیریها قرار میدادند.
ریشسفیدان محله که امروز با تعبیر «معتمدان محلی» شناخته میشوند، افرادی قابلاعتماد و معمولا خردمند بودند که صلاح جمعی را بر مصلحت فردی افراد ترجیح میدادند و برای رتقوفتق امور محله بهعنوان مرجع شناخته میشدند.
شهر شهروندمدار
در ادامه مقدمهای که بیان شد، لازم به اشاره است که اداره شهر بدون مشارکت شهروندان امری ناممکن است. این واقعیتی است که اگرچه ساختار مدیریتی شهرها در کشورمان کمی دیر به آن پی بردند، اما بالاخره در یک دهه اخیر کمکم جای خود را در نگرش مدیریتی در کشورمان باز کرد و توانست تغییراتی هرچند اندک در روند اجرای طرحها و برنامههای شهری ایجاد کند.
از سوی دیگر، حالا دیگر مشکلات بزرگی که شهرها با آن دستبهگریبان شدهاند، آنقدر فراوان و فراتر از توانمندی مدیریت شهری است که چارهای جز درازکردن دست یاری بهسوی شهروندان باقی نمانده و میزان اثرگذاری آنها را در روند اداره شهر روزبهروز روشنتر میکند.
حالا مقوله «تغییر فرهنگ» نیز آرامآرام جای خود را در میان راهکارهای مدیریتی در شهرها باز کرده و متولیان شهرها را به این باور نزدیک کرده که برای حل مشکلات ابتدا باید ذهنیت و باورهای نادرست شهروندان و مدیران را نسبت به آن تغییر داد و بعد وارد مراحل اجرایی و عملیاتی شد.
در این میان، رویکردهایی مانند «محلهمحوری» و حل مسائل شهر در قالبهای کوچکتری مانند محله و بهرهمندی از ظرفیتهای قابلتوجه آن در دستور کار مدیران شهری ازجمله مجموعه مدیریت شهری اصفهان قرار گرفته است؛ اما در این زمینه، سؤالات متعددی مطرح میشود که «چیستی معنای مشارکت» و «چگونگی دستیابی به مطلوبترین وضعیت مشارکت» از مهمترین آنهاست.
درواقع، مشارکت نیازمند بسترسازیهای فرهنگی و اجتماعی و سازوکارهای قانونی مختلفی است که اگر از سوی متولیان شهر و قانونگذاران نادیده گرفته شود، مشارکت در حد یک مفهوم انتزاعی باقی مانده و آنطور که باید به مرحله عمل و اجرا نمیرسد.
ریشسفیدهای محلهها در قدیم
اما پیش از هر چیز بد نیست سری به یکی دو محله قدیمی اصفهان بزنیم و از قدیمیترهای محله بخواهیم تا آنچه از مفهوم بزرگتری و ریشسفیدی در خاطر دارند را برایمان روایت کنند.
اول به سراغ محله «الیادران» از محلههای قدیمی در منطقه یک و در سمت غربی شهر اصفهان میروم که هنوز تا حد نسبتا قابلتوجهی بافت قدیمی و محلی خود را حفظ کرده است. این محله از شرق با خیابان شیخ بهایی، خیابان کاشانی و خیابان طالقانی و از جنوب با خیابان بهشتی و خیابان جهاد محدود میشود.
هنگام گشتوگذار در یکی از معابر اصلی این محله با یکی از کاسبهای محلی که مردی حدودا هفتاد ساله است همصحبت میشوم و از او درباره نقش بزرگترها و ریشسفیدهای قدیمی محله الیادران در زندگی مردم میپرسم.
او میگوید: «قدیمها پدربزرگی داشتم که «کربلایی محمد» صدایش میزدند. بزرگ فامیل و بزرگ کوچه خودمان بود و تا 94 سالگی عمر کرد و تا روز آخر هم حرفش برای همه حرف بود. اجازه عقد نکاح همه دخترها و پسرهای فامیل را او میداد و گاهی خطبه عقدشان را هم خودش میخواند. توی گوش همه بچههای فامیل و دروهمسایه اذان میگفت و اگر کسی به شخصی بدهکار میشد و نداشت پول طرف را بدهد، میرفت با او حرف میزد و راضیاش میکرد و برای آن شخص زمان میخرید.»
او ادامه میدهد: «بعد از مرگش دیگر کسی را توی فامیل ندیدم که بزرگ و کوچک اینطور حرفش را بخوانند. هم مهربان بود و هم جذبه داشت. همیشه توی جیبش برای بچهها نخودچی و کشمش داشت و با آنها خندهرو بود، اما گاهی هم از بعضی چیزها جوری عصبانی میشد که نمیتوانستی جلویش نفس بکشی! مثلا یکبار که یکی از همسایهها زنش را زده بود، رفته بود چنان فریادی سرش زده بود که میگفتند طرف تا چند روز توی محله آفتابی نشده بود…»
در ادامه مسیر، به مسجد «صاحبروضات» در خیابان آیتالله کاشانی میرسم که از مساجد قدیمی این محله و محل رفتوآمد افراد سالخوردهای است که برای اقامه نماز به این مسجد میآیند.
با یکی دو پیرزنی که منتظر نشستهاند تا امام جماعت برای اقامه نماز بیاید همکلام میشوم و همین که سوالم را میپرسم، یکی از آنها انگار که مشتاق و آماده برای جوابدادن باشد، میگوید: «مرد باخدایی توی محلهمان داشتیم که به «آقاسید» معروف بود. اسمش آقا سید محمد میرمعصومی بود. خیلی مرد باخدا و باطنداری بود. یتیمداری میکرد و به داد مردم بدبخت و بیچاره میرسید. خانهاش از قدیم توی همین محله بود و میگفتند درِ خانهاش به روی همه باز است. هرکس میرفت آنجا دست خالی برنمیگشت. چشم امید مردم محله به او بود. اما حالا یکی دو سالی است که از دنیا رفته و جایش خیلی خالی شده…»
مشارکت، نیازمند فرهنگسازی است
بیتردید افرادی که از نزدیک با مردم محلی در ارتباط هستند، معتمدان محلی را میشناسند و از ظرفیتهایی موجود در روابط میان مردم، معتمدان و مدیریت شهری برای حل مشکلات محله باخبر هستند، بهتر از دیگران میتوانند درباره موضوعی که در این گزارش به دنبال آن هستم، اظهارنظر کنند.
به همین دلیل به سراغ «مهدی میراسدی»، یکی از فعالان اجتماعی و فرهنگی شهر که سالهاست در انجمنهای خیریه مختلف و در مناطقی همچون حصه، ناصرخسرو، کرچگان، خورزوق و… مشغول به فعالیت است، میروم و از او میخواهم تا بر اساس تجربهای که طی سالهای گذشته به دست آورده، تحلیلی از وضعیت موجود محلهها در رابطه با معتمدان محلی و روند مشارکت آنها با مدیران شهری ارائه دهد.
او دراینباره میگوید: «مشارکت معمولا در فرایندهای مختلفی مانند تصمیمگیری، تصمیمسازی و اجرا اثرگذار است و اینکه مقصود ما از مشارکت در محلهها چیست، به نحوه و میزان اثرگذاری مشارکت در هر یک از این فرایندها برمیگردد. یعنی ممکن است ما در فرایند تصمیمسازی یا تصمیمگیری هیچ سهمی برای مردم محله یا معتمدان در نظر نگیریم و فقط از ظرفیت آنها در فرایند اجرا استفاده کنیم. تصمیمات مدیریت شهری نیز معمولا به همین صورت است که تصمیم موردنظر از قبل توسط خود مدیران اتخاذ شده و بعد در روند اجرا و برای اینکه کار راحتتر انجام شود یا صرفا ژست مشارکت به خود بگیرند، مایل به استفاده از ظرفیت مشارکت مردمی میشوند!»
او با بیان اینکه این نوع مشارکت اثرگذاری چندانی در نتیجه کار ندارد و تنها نام مشارکت را با خود به همراه دارد و از معنای آن تهی است، ادامه میدهد: «در محلههای بومی و مرکزی شهر معمولا میزان مشارکت بالاتر است؛ چون مردم از حیث فرهنگی با مفهوم مشارکت آشنایی دارند و البته مطالبهگر هستند و حقوحقوق خود را نیز میشناسند. اما در محلههای حاشیه شهر چنین وضعیتی وجود ندارد؛ چون اولا مردم از حیث فرهنگی آشنایی چندانی با مفهوم مشارکت و اثرگذاری خودشان در روند امور ندارند و ثانیا به دلیل اینکه اکثر آنها از اتباع و مهاجران هستند، به محله احساس تعلق ندارند و بنابراین در صدد رفع مشکلات آن هم برنمیآیند. درواقع همین که امور روزمرهشان رتقوفتق شود آنها را راضی میکند…»
مشارکت نیازمند دسترسی به اطلاعات است
این فعال اجتماعی، دسترسی به اطلاعات را از دیگر ارکان مهم در روند مشارکت میداند و توضیح میدهد: «مشارکت در بیخبری اتفاق نمیافتد؛ یعنی شما برای اینکه در امری با دیگران مشارکت کنید، نیازمند اطلاعات کافی و آمارهای مورد نیاز در زمینه موردنظرتان هستید. در دین ما نیز امربهمعروف و نهی از منکر بر مبنای یک روند مشارکتی شکل گرفته و از افراد خواسته شده تا در اصلاح جامعه و محیط پیرامون خود مشارکت داشته باشند. این در حالی است که غالبا برای ارائه اطلاعات درباره وضعیت موجود محلهها با مقاومت و ایستادگی زیادی از سوی نهادهای متولی روبهرو میشویم. آنها حاضر نیستند آمارها و اطلاعاتی که در اختیار دارند را حتی برای طرحهای پژوهشی و دانشگاهی در اختیار دانشجویان و پژوهشگران قرار دهند که همین مسئله مانع مهمی بر سر راه افرادی است که قصد دارند بهصورت داوطلبانه و خودجوش به برطرف کردن مسائل موجود در محلهها بپردازند. در این صورت، مشارکت مردمی دوباره در سطح همان فرایند اجرا باقی میماند و نمیتواند در فرایند تصمیمگیری و تصمیمسازی نیز نقشآفرینی کند…»
مشارکت نیازمند سازوکارهای قانونی است
عدم وجود سازوکارهای قانونی مناسب نکته دیگری است که این فعال اجتماعی و فرهنگی با اشاره به آن میگوید: «گاهی اوقات تمایل قابلقبولی از سوی مدیریت شهری برای به مشارکت طلبیدن مردم محلی در حل معضلات محلهها مشاهده میشود؛ اما متأسفانه سازوکارهای قانونی به نحوی تدوین شده که عملا دست و پای مدیران را در اجرایی کردن ایدههای مردمی میبندد.»
او میافزاید: «گاهی مشاهده میشود که مدیران مناطق مختلف در شهر، نمایندگان جوامع محلی و معتمدان را مورد مشورت قرار میدهند و درباره موضوعات مختلف محله نظرات آنها را جویا میشوند؛ اما این تعامل در عمل منجر به نتیجه موردنظر نمیشود و دوباره شاهد اجرای همان ایدهها و نظراتی هستیم که مدیران در بدو کار اتخاذ کردهاند.»