بهتازگی پنجمین سالگرد روزی را طی کردیم که شهنواز موسیقی ایرانی دفتر تارش را بست. به همین مناسبت عزمم را جزم میکنم در سیر و سیاحتی در «تختفولاد» اصفهان تا یاد، خاطره و عطر نغمه های شهناز را برای خودم زنده سازم. هرچند جلیل شهناز در قطعه هنرمندان بهشتزهرای تهران مدفون است، ولی اهل ذوق و معرفت که باشیم، میتوانیم در بسیاری از نقاط اصفهان (زادگاه شهناز) عطر وجودش را بیابیم؛ زیرا از خانواده و نزدیکانش گرفته تا بسیاری از دوستان او در تکیههای مختلف تختفولاد مدفون هستند. پس این بار تلاش میکنم شهناز را نه در کتابها، منابع و گفتهها، بلکه در کتاب مجسم تختفولاد بیابم تا بتوانم بر روی ابعاد مختلف زندگی هنری جلیل شهناز و نیز خاستگاه سبک و سیاق اعجاز آمیز او تأملی داشته باشم. در راه تختفولاد هستم و سیاحت خود را نخست از تکیه «میرفندرسکی» آغاز میکنم. جایی که در گوشه گوشهاش میتوانی شهناز را بیابی، ببینی و بشنوی. تکیه میر، یادگاه خاندان شهناز است. پدر، مادر و دو برادر جلیل شهناز (حسین آقا و علی آقا) و نیز عموی او غلامرضا خان سارنج (نوازنده کمانچه) در این تکیه مدفون هستند. در خیابان واله اصفهانی قدمزنان درحالیکه نغمه های شهناز را در ذهنم مرور میکنم به تکیه میرفندرسکی میرسم. تکیه میرفندرسکی (مربوط به دوره صفوی) صحن وسیع مستطیل شکلی دارد و برخلاف تکیههای دیگر تختفولاد، قبر میرفندرسکی در فضای باز صحن و در ضلع غربی آن واقعشده است. با چشمان خود به دورتادور صحن تکیه خیره میشوم؛ از درهای ارسی قدیمی با پنجرهها و شیشههای مشبک رنگی گرفته تا حوض باصفایی در کنار مزار میرفندرسکی و نیز انبوهی از حجاریهای بسیار زیبای برخی سنگ مزارها و البته درختان کاج سر به فلک کشیده، همگی یادگارانی مانده از سالهای دور، روح تازهای در کالبد من میدمند. در جوار مزار میرفندرسکی (سمت غربی آن) نخست به قبر «حسین آقا شهناز» میرسیم. حسین آقا موسیقی را نزد پدرش شعبانخان شهناز و سید رحیم اصفهانی تلمذ کرده است. گفتهشده او نوازندهای توانمند بوده و در محافل موسیقی شرکت میکرده و معلمی برادرش جلیل شهناز را هم بر عهده داشته است.
جلیل شهناز در مورد شیوه تارنوازی حسین آقا معتقد بود او مضرابهای پخته و سنجیدهای داشت و بسیار سلیس و روان ساز میزد.حسین شهناز در سالهای جوانی به خاطر بیماری ذات الجنب در سال 1318 خورشیدی درگذشت. مرحوم استاد مهدی نوایی (نوازنده برجسته نی و شاعر) در رثای او ماده تاریخی سروده که متضمن برخی دستگاهها و اصطلاحات موسیقی بوده و روی مزار او حکاکی شده است. چند متر آنسوتر به سمت ضلع شمالی تکیه به قبر مربعشکل کوچک و خردشدهای میرسیم که تکیهبان سالخورده میگفت اینجا مزار مادر جلیل شهناز است. گفتهشده مادر شهنازها نتوانسته بوده داغ فرزندش را تحمل کندو چند روز پس از درگذشت حسینآقا مادر نیز خود را به فرزندش میرساند. آرامآرام به سمت بخش میانی صحن حرکت میکنم. در دو طرف مسیری که قدم میزنم درختان کاج بلند سر به فلک کشیدهای قرار دارند. در میانه صحن به یاد گفتهای از جلیل شهناز در یک مصاحبه میافتم که میگفت: «منبعد از تحصیلات ابتدایی از 12 سالگی ساز میزدم. دو برادر به نام حسین و علی داشتم. زمانی که از مدرسه برمیگشتم دوزانو جلوی برادر بزرگم حسین آقا مینشستم و ساعتها به تمرینات و نواختههای او گوش میدادم و هر چه ایشان مینواخت، من با گوش کردن فرامیگرفتم.» همچنین به خاطر آوردم جلیل شهناز در مصاحبهای دیگر ذکر کرده از دوازدهسالگی همزمان از هر دو برادرش تلمذ میکرده و نواختن ضرب را نیز به تشویق برادرش حسین آقا شروع میکند. شهناز ذکر کرده بود در چهاردهسالگی موفق میشود در برنامهای در اردیبهشتماه در چهارباغبالای اصفهان با تنبک خود، تار علیاکبر خان شهنازی و آواز تاج اصفهانی را همراهی کند. بنا بر گفته او، علیاکبر خان در آن برنامه آهنگ «به اصفهان رو» (سروده ملکالشعرای بهار) را اجرا میکند و تاج نیز آوازی را با شعر کلیم کاشانی با این مطلع میخواند: «امسال نوبهار قدم بیشتر گذاشت…» در جوار تکیه بختیاریها (در سمت جنوب شرقی تکیه میر) به مزار پدر شهنازها، شعبانخان شهناز میرسم. شعبانخان از زمره نوازندگان بزرگ عصر خویش به شمار میرفته و در نواختن سنتور، سهتار و برخی سازهای دیگر تبحر داشته است. گفتهشده او در ادوار موسیقی و شناخت گوشههای ردیف دستگاهی و دانستن اصطلاحات قدیمی مهارت داشته است.
جلیل شهناز در مورد پدرش گفته بود: «پدرم با بیشتر آلات موسیقی آشنایی داشت و در نوازندگی سنتور و سهتار صاحب سبک بود و زندگی خود را یکسره وقف موسیقی کرده بود. او از مال و مکنت جهان نصیبی نبرد، اما در عوض درس بینیازی، مناعتطبع و همچنین عشق به موسیقی و حرمت به ساز را از مکتب پدر آموختیم.» دستی به روی سنگ قبر کوچک او میکشم و برگها و تکههایی از گلولای را پاک میکنم تا اینکه تاریخ فوتش پدیدار میشود: سوم آذر سال 1323 خورشیدی. حال به سمت ضلع شرقی و منتهیالیه صحن میرسم؛ جایی که یکی دیگر از برادران شهناز یعنی «علی آقا شهناز» مدفون است. او نیز از نوازندگان برجسته تار بوده و جلیل شهناز در مصاحبهای در مورد او گفته: «درباره برادرم علی همینقدر بگویم که در نواختن تار کمنظیر بود. مضرابهای تند و سریعی داشت، طوری که با چشم نمیشد مضرابش را دید.» روی سنگ مزار علی شهناز تاریخ درگذشت او 4 دیماه 1343 حکشده است. در کنار یکی از آرامگاههای صحن مینشینم و به مزار خاندان شهناز نگاه میکنم. اکنون در این لحظه در اطراف من نخستین اساتید جلیل شهناز دیده میشوند. (شعبانخان و برادرانش حسین و علی) جلیل شهناز در ادامه مصاحبه میگوید: «زمانی پدر من از برادر بزرگم سوال کردند که کدامیک از شما بهتر ساز میزنید؟ حسین آقا گفتند: خودم که به ردیف کاملا مسلط هستم و بسیار تمرین کردهام. علی بسیار قوی، سریع و چابک ساز میزند و برادر کوچکم جلیل، خیلی شیرین، ملیح و باحال ساز میزند.» اما آخرین هنرمندی که از خاندان شهناز در این تکیه مدفون است، عموی او مرحوم غلامرضا خان سارنج (نوازنده مشهور کمانچه) است. بهطرف بزرگترین و کهنترین درخت کاج تکیه میر حرکت میکنم. درختی که تکیهبان آنجا میگوید حدود 500، 400 سال قدمت دارد و تازگی طوفانی پس از قرنها کمر آن را خم کرده است. در نزدیکی این درخت مزار مرحوم سارنج دیده میشود. سارنج سالها با هنرمندانی همچون اکبرخان نوروزی، علی و جلیل شهناز، حسن کسایی و جلال تاج اصفهانی همکاری داشته است. این هنرمند در 6 بهمن 1335 خورشیدی درگذشته است. از کنار مزار او بلند میشوم و تصمیم میگیرم از تکیه میر بیرون بروم اما در آخرین دقایق حضورم در این تکیه ساز شهناز را به گونه دیگری میشنوم؛ گویی در صدای ساز او اصوات دیگری نیز نهفته بود. نواهایی که همان ریشههای موسیقایی جلیل شهناز هستند و در یککلام باید گفت او عصاره و چکیده تمامی آنها بود. بیهوده نیست که جلیل شهناز خود را در متن موسیقی میدانست. او در مصاحبهای گفته بود: «من در متن موسیقی به دنیا آمدم. تا چشم باز کردم و وجود خودم را شناختم همهچیز رنگ و بوی موسیقی داشت. موسیقی مرا با خودش برد؛ این خاصیت موسیقی است. درونی میشود و در وجود انسان رسوخ میکند. من افسونزده موسیقی بودم و عشق به این ساز و این نغمهها به زندگی من شکل داد… اینگونه بود که موسیقی مثل یک سرنوشت به سراغ من آمد و مرا با خودش برد.»
از تکیه میرفندرسکی بیرون آمدم و تصمیم داشتم به چند تکیه دیگر سر بزنم؛ چراکه در هر مکانی میتوانستم صدای موسیقی او را بشنوم. درحالیکه قدم میزدم با هدفون گوشی همراهم یکی از اجراهای تاج اصفهانی را همراه با نوازندگی شهناز و کسایی گوش میکردم. همینطور که مست نغمههای روحافزای موسیقی بودم از تکیه خاتونآبادی و آغاباشی رد شدم و به تکیه «سیدالعراقین» رسیدم. به در ورودی که رسیدم هدفون را از گوشم برداشتم. چراکه حال بر این بودم به دیدار صاحبان این صداها بروم. نخست به مزار تاج اصفهانی رفتم و هر آنچه شنیده بودم را در فضای آنجا دیدم و حس کردم. آنسوتر دو تن از صاحبان این نغمهها هم بودند؛ حسن کسایی و جلیل شهناز. هرچند شهناز در قطعه هنرمندان تهران آرمیده ولی دوستداران هنرش در اصفهان، سنگ مزار یادبودی برای او در کنار مزار حسن کسایی گذاشته بودند. امروز به زیبایی، مکان به مکان و از گوشهای به گوشه دیگر میتوانستم جلیل شهناز را در شهر خودش دوباره بازخوانی کنم. در ذهنم نهیب صدای تاج را میشنیدم که در کنارش یاران همیشگیاش شهناز و کسایی مینواختند. مثلث طلایی جاودان موسیقی ایرانی، یارانی که به آنها «یاران ثلاث» میگفتند. همچنانکه نغمههای موسیقی آنها پیشواز راهم بود، از تکیه سیدالعراقین بیرون آمدم و بهطرف خیابان فیض حرکت کردم. در همان مسیر در تکیه امامجمعه به مزار یکی دیگر از تارنوازان نامی اصفهان یعنی استاد «علیخان ساغری» (واقع در تکیه امامجمعه) رسیدم. پس از خواندن حمد و سوره، نگاهی به آسمان کردم. آسمانی که رو به سرخی میرفت. چون هوا به تاریکی نزدیک میشد تصمیم گرفتم این سیاحت را قدمزنان تا بقعه بابا رکنالدین ادامه دهم و دیدن مزار دو نوازنده دیگر تار یعنی عباس سروری و عبدالحسین برازنده را به فردا بسپارم. اما تا رسیدن به آرامگاه بابا رکنالدین پانزده دقیقهای وقت داشتم و در این مسیر به مهمترین سوالی فکر کردم که همواره در طی سالهای اخیر برای من مطرح بود. پرسش این بود که خاستگاه نوازندگی جلیل شهناز به کجا برمیگردد و او تحت تأثیر کدام مکتب و سبکی نوازندگی کرده است؟ همواره شاهد بودم با این مسئله بهصورت گذرا و گاه سطحی و نادرست برخورد شده و بهطورکلی از برخی ریشههای نوازندگی او غفلت شده است.
در بسیاری از نوشتهها قیدشده جلیل شهناز موسیقی را از حسین شهناز (در اصفهان) و عبدالحسین شهنازی (در تهران) آموخته است. اگر بخواهیم نگاه عمیق و دقیقی به پاسخ این مسئله داشته باشیم، باید خاستگاه نوازندگی او را به دو سبک و شیوه نوازندگی مرتبط کرد. نخستین خاستگاه نوازندگی جلیل شهناز، سنت تارنوازی قدیم شهر اصفهان است. در گذشته در این شهر سنت تارنوازی پویا و متنوعی وجود داشته است. از سبک و سیاق نوازندگان شاخص اصفهان در آن دوره (همچون اکبر خان نوروزی، حسین و علی شهناز، علیخان ساغری، عباس سروری، عبدالحسین برازنده و …) گرفته تا شیوه و عطر و بوی نوازندگان کلیمی و نوازندگان مطرب اصفهان. اما دومین خاستگاه نوازندگی شهنواز موسیقی ایران به سبکها و شیوههای نوین آن دوره ازجمله سبک و سیاق تارنوازی عبدالحسین شهنازی و تا حدی لطفالله مجد مربوط میشود. به بیانی دیگر میتوان گفت دومین خاستگاه نوازندگی او به مکتب استاد ابوالحسن صبا مربوط میشود. بهطورکلی مکاتب موسیقی ایرانی در یک سده اخیر را میتوان به سه مکتب خاندان فراهانی (با رویکرد سنتگرایانه)، مکتب کلنل علینقی وزیری (با توجه داشتن به برخی مؤلفههای موسیقی غربی) و مکتب استاد ابوالحسن صبا (مکتبی بینابینی میان دو مکتب قبلی) تقسیمبندی کرد. وقتی صحبت از مکتب صبا میشود، منظور اشاره به سبک و سیاق نوازندگی ابوالحسن صبا نیست؛ بلکه در اینجا صبا را بهعنوان یکی از شاخصههای تفکری در نظر میگیریم که در آن زمان از تقابل دو مکتب سنتگرا و تجددگرا شکل گرفت. نوازندگان رادیو و برنامه گلها بهترین نمونههایی هستند که برای مکتب صبا میتوان نام برد. جلیل شهناز و حسن کسایی دو همشهری و یار قدیمی هستند که دومین خاستگاه نوازندگیشان به مکتب صبا برمیگردد؛ اما ذکر این نکته مهم است که ریشههای نوازندگی شهناز در سنت تارنوازی اصفهان به نوازندگان نوین تارنوازی تهران شباهتهایی دارد. در هر دو سبک و سیاق نوازندگی به مولفههایی همچون اولویت زیباجلوهگرشدن نغمههای موسیقی و بیان احساسات به ردیفهای موسیقی و تکنیکهای نوازندگی مربوط میشود. به بیانی دیگر باید گفت در این شاخصه ردیفهای موسیقی و تکنیکهای نوازندگی همگی در خدمت شیوه بیان زیبای موسیقایی هستند.
شهناز از سال 1324 مقیم تهران میشود که با توجه به سال تولدش (1300 خورشیدی) در آن زمان 24 ساله بوده و این نقلمکان در موقعی صورت گرفته که او جوان نوازنده توانمندی بوده و درواقع بهعنوان عصاره و چکیده سنت تارنوازی اصفهان پا به تهران گذاشته و بعدها از سبک و سیاق هنرمندان شاخص آن شهر در دوره رادیو نیز تأثیر میپذیرد. در حال مرور به یکعمر نوازندگی جلیل شهناز بودم که به بقعه بابا رکنالدین تختفولاد رسیدم. در اینجا هنرمندی مدفون است که بنا به گفته حسن کسایی، تار جلیل شهناز بسیار تحت تأثیر نوازندگی اوست: آری! اکبر خان نوروزی! هنرمندی که البته سالهای سال مزارش گمنام مانده بود تا اینکه پس از تلاشهای آقای حسین قربانیان مکان دفن این هنرمند مشخص شد و در سال 96 سنگ مزاری برای او گذاشته شد. درحالیکه به مزار اکبرخان خیره شده بودم، بادی وزیدن گرفت و من بیاختیار یاد کلام استاد کسایی افتادم که در نواری از خودش و جلیل شهناز میگفت؛ روزی که برای نخستین بار سر مزار اکبر خان رفته بودند، روی قبر دستمال ابریشمی که اکبر خان با آن نوازندگی میکرد را مشاهده کردند؛ درحالیکه تکه سنگی روی آن قرار داشت که با وزیدن باد شروع به رقصیدن کرد؛ درست مانند روزهایی که این دستمال ابریشمی در دستان اکبر خان موقع تارنوازی شروع یه رقصیدن میکرده است. کسایی در پایان به این مهم اشاره میکند که ایکاش میتوانستیم موسیقی را ببینیم. من هم امروز به مناسبت نزدیک شدن به سالروز درگذشت جلیل شهناز، سیر و سیاحتی در برخی تکیههای تختفولاد داشتم تا بتوانم شهناز و نغمههایش را ببینم و امروز شهنازِ شهنواز را در جا تا جای تختفولاد اصفهان دیدم و شنیدم. روزی که شهناز تجسم کامل داشت. (منابع در دفتر سایت موجود است)