حالا هم البته «هفت دست» بروبیای خودش را دارد و جزو محلات گرانقیمت اصفهان حساب میشود و گرچه در زمان شکوهش در قرق خاندان سلطنتی بود، اما حالا به یکی از محلات پولدارنشین تبدیل شده است. وقتی به منابع و سفرنامههای دوران صفوی نظری بدوزیم متوجه میشویم که بهرغم کاخهای داخل شهر، این تفرجگاههای سلطنتی که در خارج از شهر قرار داشتند، زیاد به چشم قلم آنها درنیامدهاند. دلیل آنهم روشن است: آنجا قرق سلطنتی بوده و افراد زیادی نمیتوانستند به داخل آنجا رفته و به توصیف آن بنشینند. کمپفر فقط فهرستی ازایندست کاخهای تفریحی به ما ارائه داده است: «گذشته از باغهایی که در مجاورت حرمسرا واقع است، شاه تعداد بیشتری نیز تفرجگاه در خارج شهر در اختیار خود دارد که در باغهای آن برای جایدادن میهمانان و ملاقاتکنندگان، قصرهای گوناگونی ساختهاند. بعضی از این تفرجگاهها هم دارای قسمتهای قرق و محصور هستند که ساکنان حرمسرا میتوانند در آنجا اقامت کنند.» (کمپفر، سفرنامه، 1360، ص 215) او چند نمونه از این تفرجگاهها را نام میبرد که مشهورترین آنها عبارتاند از: باغ قوشخانه، باغ هزارجریب و باغ سعادتآباد. با هجوم ویرانگر افغانها، این تفرجگاهها که در خارج شهر قرار داشتند و مسلم در زمان محاصره شهر اصفهان توسط افاغنه، مورداستفاده و دستبرد مهاجمان قرار گرفته بودند، بسیار آسیب دیدند؛ بااینحال عمارت هفتدست آنقدر اعتبار داشت و سالم مانده بود که محمدشاه و فتح علی شاه در زمان حضورشان در اصفهان در آنجا سکنی گزینند و حتی فتح علی شاه آخرین روزهایش را در آن بگذراند.
وقتی شش دست از هفتدست تخریب شد
برای اینکه بدانیم عمارت هفتدست در چه وضعیتی به دست ظلالسلطان رسید، به کتاب «جغرافیای اصفهان» مراجعه میکنیم: محمدحسین تحویلدار در اواسط دوران ظلالسلطان درباره هفتدست به ما میگوید «عمارت هفتدست در قدیم هفت دست بوده، شش دستش خرابشده و یک دست باقیمانده که از [نظر] عظمت و عمارت و وسعتِ مکان، مقابلی با ده دست مینماید. پایه یک بدنهاش در آب رودخانه است، شالودهاش [تا] وسط دیوار با سنگهای گران و ساروج بالاآمده. این دست آباد با شش دست خراب متصلبههم است و تا آیینهخانه فاصله کمی دارد و این هفتدست عمارات متصله، اندرونی سلاطین صفوی بوده. عمارت اندرونی جدید که در عهد این دولت ابد آیت، به امر دیوان همایون ساختهشده، در پشت همین یک دستِ آباد است. حیاطی است بزرگ و دو خلوت دارد. طرحش به عینه با اندرون نظامیه تهران یکی است و استحکامش بیشتر، عمارت نمکدان کلاهفرنگی است در وسط همین باغ سعادتآباد به فاصله چند قدم در عقب آیینهخانه، افتاده بنایی است بسیار شیرین و ظریف و خوشطرح و بیوتات تحتانی و فوقانی خیلی خوب دارد.» (تحویلدار، جغرافیای اصفهان، ص 28) میرزا حسن جابری انصاری که پایان کار هفتدست را مشاهده کرده است، آن را چنین توصیف میکند: «هفتدست عمارتی بوده در جنوب زایندهرود مقابل پل جویی ساختهشده در زمان شاهعباس دوم که کوهی بود جلوی سیل زایندهرود که هزاران سال توفان امواج رودخانه شکستی به بنیانش نمیداد، بیش از بیستهزار ذرع زمین بایر با زیرعماراتش بود و گرداگرد، صد حجرههای تودرتو همه گچبری و زراندود و میناکاری استادانه. محیرالعقول. دو حمام مردانه و زنانه داشت، زمین و ازارهها سنگ مرمر شفاف و حوضهایی از مرمر سنگ سماق و تختگاه شاهعباس دوم. ساعتها چشم تماشائیان را خیره میداشت.» در باره خرابی آن عمارت بلندبنیان و اینکه واکنشها چه بود، در ادامه میگوید: «[سال] یکهزاروسیصدوهجده که ظلالسلطان گفت ویرانش کنند، حاج محمدابراهیم ملکالتجار هفتهزار تومان داد منصرف شود، نپذیرفت.» سرانجام عمارت ویران شد و «سنگهای آن را اشخاصی که قیمت دانستنی، بیقیمت بردند.» (تاریخ اصفهان، ص 156)
تسبیح فتحعلیشاه زیر آوار هفتدست
نکته جالبی که جابری انصاری راجع به خرابکردن هفتدست بیان میکند، این است که در لابهلای سنگهای طاقچههای کاخ، یک تسبیح بسیار ارزشمند پیدا کردند که از آنِ فتح علی شاه بود. وقتی بهطور ناگهانی فوت میکند، گویا یکی از زنان حرمسرا، آن تسبیح را به بالای طاقچه میاندازد تا بعدا به آنجا آمده و بردارد، اما فرصت نمیشود و تسبیح سالها در لابهلای سنگ طاقچه جا خوش میکند. آن تسبیح آنقدر گرانقیمت بود که «هر دانه آن تسبیح در اروپا به هزار تومان فروخته شد». تسبیح سرانجام به دست ظلالسلطان رسید. این هم سود مستقیم او از خرابی هفتدست!(همان: 157) این داستان هفتدست صفوی، اما یک عمارت کوچکی نیز در همان نزدیکیها میرزا حسینخان صدر اصفهانی، صدراعظم فتح علی شاه، ساخته بود که به «هفتدست نو» مشهور بود. به آن هفتدست قاجاری نیز میگفتند. ولی «به اتمام نرسیده هرچند نسبت به هفتدست کهنه عباسی، حکم دالانچهای نسبت به عالیقاپو داشت»(همان: 258). آنهم با ویرانی هفتدست عباسی، راه نیستی پیمود. در آن سالها عمارت هفتدست، برای کسانی که قصد مسافرت به جنوب را داشتند، اولین توقفگاه محسوب میشد. چنانکه گفتیم در 1318 ق ظلالسلطان دستور تخریب آن را صادر کرد. داستان وساطت یکی از تجار معتبر اصفهان یعنی حاج محمدابراهیم ملکالتجار (صاحب تکیه ملک در بازار) گویا معتبر و مستند بوده است و نشان از دلسوزی این تاجر و نیز حماقت ظلالسلطان دارد؛ چراکه بنا به روایت سید علی جناب «وقتی عمارت هفت دست را خواستند خراب کنند، تمام مصالح بنای آن را به مبلغ چهارهزار تومان فروختند. حاج محمدابراهیم ملکالتجار وقت، شش هزار تومان در ازای آن مصالح داد که فقط خراب نشود و متعلق به دولت باشد، قبول نشد و خراب شد.» (جناب، 1365، الاصفهان، 245) این نشان از حقد و کینه ظلالسلطان به یادگارهای صفوی دارد؛ اما سرانجام محل زمین هفت دست کارخانه نساجی وطن ساخته شد و تا مدتها نیز این کارخانه به کارخانه هفتدست معروف بود. کارخانه وطن نیز در دهه پنجاه به خارج از شهر اصفهان رفت و آنجا اکنون جزو بوستان است.




