این اثر سالها بعد به همت اصفهانشناس معاصر، مرحوم جمشید مظاهری با اضافهها و تعلیقهای فراوانی چاپ شد و منبع مهمی در شناخت اصفهان بهحساب آمد.
شاید از آنجا بود که دیگر میتوان از اصفهانشناسی بهعنوان یک علم صحبت کرد. کسانی در این زمینه بیشتر روی رجال اصفهان تمزکر کردند و از مشاهیر پرتعداد آن سخن گفتند و برخی هم به سراغ ابنیه و آثار تاریخی آن رفتند و اصفهانشناسی را در این زاویه دنبال کردند و از طرفی کسانی هم تاریخ سلاطین، پادشاهان و حکمرانان را دنبال کردند.
آن کس که در تمامی این زاویهها، آنهم بهصورت مستند و همهجانبه کار کرد، بیگمان شخصیت بیهمتای استاد جلالالدین همایی بود؛ شخصی که در یک کلام باید بگوییم، پرکار بود و هرچقدر به سراغ او و خدماتش میرویم، با خود میگوییم که پرکار بود.
همایی اگرچه به سن و سال کوچکتر از جابریانصاری بود، اما حقیقت آن است که این دو دانشمند فرهیخته بهنوعی همدوره بودند و حتی استادان مشترکی را هم درک کردند و هر دو برخاسته از حوزه علمیه اصفهان بودند.
از برجستهترین استادان مشترک آن دو میتوان به آیتاللهالعظمی سید محمدباقر درچه ای اشاره کنیم که استاد بسیاری از مراجع و علمای بزرگ بود. تا کنون چیزی در حدود 10 جلد از کتابهای استاد همایی درباره اصفهان منتشر شده است.
بسیاری از آنها در حالی به دست علاقهمندان و شیفتگان اصفهانشناسی میرسد که خود استاد سالهاست نقاب در خاک کشیده است و این امور مهم به دست ماهدخت بانو، دختر استاد همایی، انجام میپذیرد که بسیار قابل قدردانی است و حفظ این تلاشهای علمی برای همگان، بهخصوص اهل پژوهش، غنیمت است.
اما باید دقت کرد که انگیزه بنیادین نوشتن درباره اصفهان و حفظ میراث آن دقیقا در زمانی بسیار برجسته میشود که خطر سقوط و فراموشی کامل این گنجینه بیش از همیشه احساس میشود.
اصفهان عصر سیاه ظلالسلطانی را پشت سر گذاشته است و باید حواسمان باشد که از پس آن همه تخریب برای آیندگان چه چیز از اصفهان قرار است بماند.
سید مصلحالدین مهدوی، اصفهانشناس برجسته بعدی است که از پس همین انگیزه ظهور میکند و او هم با تمرکز بیشتر بر رجال به میدان میآید و بهخصوص درزمینه تاریخ علما، غبارها را کنار میزند و البته در این زمینه به مقابر و البته تخت فولاد نگاه ویژهای دارد.
یعنی دقیقا همان نقاط حساسی که در معرض خطر بودند؛ جایی که در دوره معاصر خوانش علما در پارادایم مکاتب غربی قرار میگیرد و در سایه بیتوجهی به بنا، خطر بزرگی مقابر و تخت فولاد را تهدید میکند.
در ادامه این لیست حتی باید به لطفالله هنرفر هم اشاره کنیم و در کنار او از عباس بهشتیان نیز یاد کنیم و صدالبته یادمان باشد که چندین شخصیت ریز و درشت دیگر را در این کوتاهاشاره جا انداختیم؛ مانند بزرگی چون سید علی جناب که در شناخت اصفهان گامهای مهمی برداشت و در دوران خودمان نیز استادانی چون محمد مهریار و سید محمدباقر کتابی وجود داشتند که هر کدام به نوعی شمع محفل اهل فضیلت بودند.