حتی نقل شده بود که در جلسات شبشعر چهرههایی چون «سیمین بهبهانی» و «فریدون مشیری» حضور مییافت و در حضور این بزرگان، اشعارش را میخواند. ضمن اینکه سینایی، پدر سینمای مستند ایران است. در سالهایی که سینمای ایران با فیلم فارسیهای تجاری خود صفهای طویلی را مقابل سینماها تشکیل میداد، او نخستین مستندهای خود را پیش از آغاز جریان روشنفکری در سینما جلوی دوربین برد و این عادت را تا همین اواخر نیز حفظ کرد. او طی پنج دهه حضور مستمر در سینما، هم فیلم بلند ساخت، هم فیلم کوتاه، هم مستند و هم انیمیشن. کتاب نوشت و در کلاسهای متعددش به تدریس سینما پرداخت و البته که ساخت چندین موسیقی فیلم، تدوین و ترجمه کتاب را هم انجام داد. تمام این امتیازات و بهرهبرداریهایی که سینایی از شاخههای سینما و موسیقی انجام داده، سبب میشود تا او در زمره کارگردانان شاخصی باشد که حالا نبود او، لطمهای جبرانناپذیر برای فرهنگ ملی این سرزمین قلمداد شود.
نگاه غرورآمیز ملیمیهنی در مستندها
سینایی بلافاصله پس از ورود به ایران در نیمه دوم دهه 40 شمسی، به ساخت مستند مشغول شد. مستندهایی که بیشتر بر مدار هنر ایران و شخصیتهای بزرگ هر رشته میچرخیدند. پس از انقلاب اما تلاش کرد تا زمینههای متنوع زیستبوم ایران را به تصویر بکشاند. او در این مسیر، تنوع قومیتها را ملاک قرار داد و در کنار این تنوعطلبی، به فرهنگ سرزمینی نقاط مختلف ایران ورود کرد. گرچه در کارهای آخرش، خصوصیات ژئوپلتیک مناطقی از ایران را نیز سوژه قرار داد و به آنها پرداخت. سینایی با همین نگاه، طی پنج دهه، حدود 80 مستند ساخت. آمار قابلتوجهی که در کارنامه هیچ فیلمساز سینمایی تا به امروز مشاهده نشده است. نکته مهم این مستندها، نگاه داستانی و تکنیکی بود که سینایی در تمام این کارها لحاظ میکرد. مستند در سالهای پیدایش ابتدایی خود در ایران، طرفدار چندانی نداشت، اما هوشمندی سینایی در این بود که برای جلبتوجه مخاطب، به سراغ شاخصهای سرزمینی ایران رفته یا از چهرههای مورد وثوق مردم، فیلم میساخت. چون علاقه مردم به آثار داستانی سینما را میدید، رگههای داستانی در تمامی مستندهایش کاملا ملموس بود، به همین دلیل، او در کمتر کاری از خود، به وجوه صنعتی یا شناختشناسی مستند وارد شده و «داستان» را برای علاقهمندی و کشش مخاطب به هنر مستند، در کارهایش تزریق کرد. این مهم سبب میشد تا جریان مستند برای مخاطب خستهکننده نباشد. در نیمه دوم دهه 40 شمسی که مرزهای فرهنگی کشور با حضور نیروهایی شاخص در دو حوزه سینما و تئاتر تعیین و تعریف میشد، سینایی بهتنهایی و در غفلت محض دستگاه حکومتی، سیکل مستندسازی را در ایران آغاز کرد و تا پایان عمرش هم بدان وفادار ماند. او در سال 56، مستند معروف «تهران امروز؛ تصاویر یک شهر» را جلوی دوربین برد که طی آن به تلاشهای مردم تهران برای جاانداختن انقلاب اشاره داشت. پس از انقلاب، رگههای داستانی مستندهایش پررنگتر شده و آثارش به لحاظ زمانی طولانیتر شدند. مستندهایی که بهواسطه عدم اکران و نبود متولی برای پخش، عمدتا در جمعهای خصوصی و ورکشاپهایش نمایش داده شدند. خصلت پرهیز از جنجالسازی یا تلاش برای دیدهشدن، سبب شد حتی بسیاری از سینماگران و دوستداران سینما نسبت به این بخش از توانمندی و فعالیت سینایی بیخبر بوده و صرفا او را با معدود کارهای سینمایی که تولید کرد، بشناسند. این در حالی است که او در دنیای مستند، از همان حقی برخوردار است که «مسعود کیمیایی» و «داریوش مهرجویی» در شکلگیری سینمای روشنفکری یا «علی نصیریان» در راهاندازی جریان جدید تئاتر حرفهای در ایران دارند.
ورود تکنیک به آثار بلند سینمایی
گستردگی دایره فعالیتهای سینایی سبب شد تا او طی 50 سال حیات حرفهای خود، تنها 9 فیلم سینمایی بسازد. فیلمهای سینمایی سینایی کاملا در راستای همان نگاهی بود که او در مستندهایش اعمال میکرد. گاهی که مصداق چندانی برای برخی حقانیتهای سرزمینی پیدا نمیکرد، داستانی برای آن مینوشت و آن را در قالب یک فیلم سینمایی به مخاطب معرفی میکرد. او در فیلمهای بلندش نیز از چاشنی داستانگویی بهره برد و سعی در نشان دادن گوشههای صریحی از فرهنگ اقلیمی و سرزمینی ایران داشت. در سال 58، درام «زندهباد» را بهعنوان نخستین فعالیت سینمایی پس از انقلاب ایران جلوی دوربین برد. فیلم اگرچه خیلی زود توقیف شد و افراد زیادی آن را ندیدند، اما در همان سال در جشنواره معتبر کارلووی واری جمهوری چک پذیرفته شد و توانست گلدان بلورین این جشنواره را از آن خود کند. بدین ترتیب نخستین حضور بینالمللی سینمای ایران پس از انقلاب با این فیلم رقم خورد و البته نخستین جایزه جهانی سینمای پس از انقلاب ایران. دومین ساخته سینمایی او که یکی از بهترین ساختههای کارنامهاش است، چهار سال بعد رقم خورد. در سالهای ابتدایی دهه 60 که کارگردانهای بسیاری، به فعالیت در دو گونه سینمای دفاع مقدس و ملودرامهای انقلابی مشغول بودند، سینایی نگاه جدیدی را به سینمای ایران تزریق میکند. سینایی در «دنیای درون» به سرگشتگیهای درونی یک مبارز میپردازد و شمایلی از نگاه روانشناختی و وحشت را به تصویر میکشد که تا آن زمان در سینمای ایران دیده نشده بود. نکته بارز این فیلم، فضای تکنیکالی بود که او در امور اجرایی به آن متعهد بود. میزانسنها چیزی فراتر از نگاه تجربی یک فیلمساز جوان بودند و شکل جلوههای ویژه، آن حالت سطحی و ابتدایی فیلمهای آن سال را نداشت. «هیولای درون» نگاه ممتازی در تصویربرداری و تدوین هم داشت که سبب میشد تا از این فیلم بهعنوان یکی از تکنیکیترین آثار سالهای ابتدایی سینمای پس از انقلاب یاد شود. داوران جشنواره فجر نیز لوح زرین بهترین کارگردانی را به سینایی دادند تا مشی فکری او، مورد تائید ضمنی نگاه دولتی مدیران سینمایی پس از انقلاب قرار بگیرد. در ادامه اما سینایی بیشتر به سینمای هنری روی آورد و چاشنی داستانی کارهای سینماییاش را کاهش داد. «یار در خانه»، «در کوچههای عشق» و «کوچه پائیز» ازجمله این فعالیتها طی یک دهه هستند. سینایی در این فیلمها به نگاه شاعرانهای میرسد که سبب میشود تا بیان سوررئالیستی این کارها برخلاف آنچه در کارهای مستند و دیگر کارهای سینماییاش مشهود بود، بر وجه رئالیسم آن بچربد. کارهایی که البته مخاطب خاصتری داشتند و وجوه اسنادی آن بر جنبههای داستانی برتری داشت. در سال 78، او شاهکار کارنامه هنریاش را ساخت؛ «عروس آتش» چکیده تمام نقاط قوتهای سینایی در آثار داستانی و مستندش بود. دست روی سوژه مستند داغی گذاشت و توانست به مدد خط داستانی پررنگ، زنگ خطرها نسبت به واقعیتی تلخ را به صدا درآورد. فیلم، بهخوبی دیده شد و مورد استقبال مردم و منتقدان قرار گرفت. «عروس آتش» بهرغم درخشش در جشنواره فجر، در چندین جشنواره جهانی نیز نمایش داده شد و توانست افتخارآفرین ظاهر شود. این، اولین و آخرین باری بود که فیلمی از «خسرو سینایی» در زمان خود قدر دانسته شد. او پدر سینمای مستند بود اما چندان بهایی به این حقیقت داده نشد، برای شکل بصری جریان انقلابی مردم ایران، همت کرد اما فرش قرمزی برای او پهن نشد، از نخستین فیلمسازانی بود که سینمای پس از انقلاب ایران را به مجامع بینالمللی برد و جایزه گرفت اما سروصدایی برایش شکل نگرفت، از نخستین فیلمسازانی بود که دادههایی تکنیکی را در کارهایش پیاده کرد، اما آنطور که باید موردتوجه قرار نگرفت. این روند پس از «عروس آتش» هم ادامه یافت تا او در مظلومیتی که واقعا حقش نبود، به فعالیت بپردازد. سینایی پس از «عروس آتش»، سه فیلم بلند سینمایی «مثل یک قصه»، «کویر خون» و «جزیره رنگین» را جلوی دوربین برد که در تمامی اینها به قواعد سینمای مستند متعهد ماند و نتوانست آن موفقیت رؤیایی «عروس آتش» را با این آثار ادامه دهد.
لطماتی که سینما در فقدان این چهره تأثیرگذار میخورد
«خسرو سینایی» اهل شلوغکاری نبود. حتی وقتی در حق فیلمهایش ظلم میشد و آثارش بااینهمه سابقه در بخش هنر و تجربه نمایش داده میشد، اعتراضی نمیکرد. بیشتر، وجه آموزشی قضیه برایش اهمیت داشت و تأثیری که جوانهای دوستدار سینما از کارهایش میگرفتند. در کارگاههای آموزشی و انتقال تجربه زیادی شرکت کرد و تا توانست به جوانان درس روحیه و تعهد به تکنیک آموخت. تا توانست از زیباییهای ایران و مفاخر آن فیلم ساخت و به دست جهانیان رساند. باآنکه مدام در حال تحقیق و پژوهش بر مستندهای جدیدش بود اما خیلیها فکر میکردند که او در گوشه عزلت نشسته و کاری نمیکند. تا اینکه خبر بیماری ناگهانی او، دامنه توجهات را به سمتش جلب کرد. اذهان کمی متمایل به او شد و خدماتی که وی در مسیر حرفهای شدن سینمای داستانی و البته سینمای مستند انجام داد، بار دیگر به یاد آورده شد. پیرمرد در همان چند گفتوگوی محدودی که انجام داده بود، از عدمحمایتهایی میگفت که ادامه راه فیلمسازی امثال او را سخت میکرد، اما او سرپا ماند و برای اعتبار این سینما و آن چیزهایی که نیاز بود در تاریخ ثبت شود، فیلم ساخت. هرچند مخاطبان و مدیران سینمایی به آن بیتوجهی کردند تا اینکه از ابتدای هفته، با انتشار خبر درگذشت او، موجی از تأسف و تألم، سراسر فضای مجازی را در بر گرفت.«خسرو سینایی» یکی از معدود سینماگران مؤلف ما بود که طراز حرفهایگری را در فرهنگ این سرزمین بالا برد. قدر او را ندانستیم تا امروز ثابت شود تمام کارهایش بهجز «عروس آتش»، در زمان خودش مانند سازنده مظلومش قدردانسته نشدند.














