موضوع گپ و گفتش با رفقا همواره تئاتر است و هرازگاهی اگر بزمی در خانهاش باشد چراغش با خواندن نمایشنامه یا کتابی درباره تئاتر روشن میشود. کوشان اما روزگارش را فقط با یاد ایام و خاطرات دیروز و گفتوگوهای دوستانه درباره تئاتر سپری نمیکند که هنوز و در آستانه 74 سالگی به کار جدی و حرفهای در تئاتر مصمم است. شاید زمان و فرصت اجرای صحنهای نباشد؛ اما دست به قلم میبرد و مقاله و نمایشنامه مینویسد و کار پژوهشی میکند. همانطور که بهانه گفتوگوی ما با او در تقارن سالروز تولدش 25 دی ماه 1399 کتاب تازه نشرشدهاش با نام «تاریخ تئاتر اصفهان» است. کتابی در 524 صفحه که با دستخطی از ارحامصدر به یمن تهیه آن آغاز میشود و با بیوگرافی مؤلف به پایان میرسد.
ارحامصدر به فراخور جایگاه تثیبتشدهاش در تئاتر اصفهان در این کتاب هم جایگاه ویژهای دارد و بخش قابلتوجهی از آن با نگاهی به زندگی او میگذرد. پیشخوانی، نگرشی به نمایش صفویه، پیشگامان تئاتر در جلفای اصفهان، گروهها، تئاتر و خاطرات، ناصر فرهمند، پیشگام تئاتر و خالق درامهای ماندگار در اصفهان، خنداندن مردم بی لبخند، ارحامصدر به روایت دیگران، اسناد تاریخ تئاتر و عکسها بعضی از بخشهای این کتاب هستند. گفتوگوی ما با او را بخوانید.
در سال 79 کتاب تاریخ تئاتر اصفهان را منتشر کردید. دلیل چاپ کتاب دیگری با همین موضوع چیست؟
درست است کتاب قبلی تاریخ تئاتر اصفهان ازمن سال 79 چاپ شد؛ اما قسمت مهمی از گفتوگوی من با زندهیاد ارحامصدر در این کتاب چاپ نشد. این موضوع هم به خواست خود ارحام برمیگشت که میگفت بخشی از گفتوگو با من را که خصوصیتر است بعداز مرگم منتشر کن. بنابراین ما کتاب اول را توسط نشر آتروپات در اصفهان با نواقصی که داشت منتشر کردیم و وقتی من قسمت دوم را بعد از مرگ ارحام برای چاپ آماده کردم ناشر فعلی (افراز) به من پیشنهاد داد با اضافهکردن کمبودهای جلد اول، این بخش را به اضافه بخش ارحام در یک جلد منتشر کنیم و من هم پذیرفتم.
علاوه بر اینکه در کتاب اول من پرداخت کافی به ناصر فرهمند نداشتم؛ ولی در این کتاب سعی کردم هم به شکل مفصلتر به نمایش «قاب و صحنه» و پیشپردهخوانی بپردازم و هم فرهمند را به عنوان بنیانگذار تئاترهای پهلوی اول و دوم معرفی کنم. کمااینکه نقش او در جریان تئاتر اصفهان بسیار کلیدی است.
او بنیانگذار تئاتر المپ، سپاهان و اصفهان بوده و استادِ تمام تئاتریهای آن زمان بوده؛ حتی ارحام هم فعالیت حرفهای در تئاتر را تحت لوای فرهمند آغاز کرده است. او از تکنیکهای تئاترهای مختلف مثل تئاتر نوشین و استانیسلاوسکی شناخت داشته و احتمالا در تهران و مدتی در لندن تئاترها را میدیده و بعد در اصفهان متأثر از آن مکبث یا تخت جمشید در آتش و … را کار کرده است. او اولین کسی است که مجوز تأسیس تئاتر را در اصفهان گرفته است و من سعی کردم دراینجا پرداخت کاملتری به خدمات و نقش او در تئاتر اصفهان داشته باشم.
چرا این کتاب را با رجوع به تاریخ از گذری بر نمایش در دوره صفویه آغاز میکنید؟
زمانی که من میخواستم کتاب تاریخ تئاتر را بنویسم اصلا به مبدأ زمانی صفویه تا امروز فکر نکرده بودم؛ ولی وقتی وارد بحث تاریخ تئاتر معاصر اصفهان شدم، متوجه شدم که در تئاترما سیاه به صورتی که در تئاتر لالهزار تهران فعالیت داشته موجود نبوده است. وقتی از زندهیاد رضا ارحام صدر دلیل این موضوع را پرسیـــــدم گفت به این خاطر بــــوده که زبان سیاه در تئاتر لالهزار الکن است. سیاه آنها نوکری بیسواد است که با زبان الکنش مردم را میخنداند. ولی زبان ما کامل است و نوکر سفید را بازی میکنیم که ادامه نوکرهای سفید رشتی زاده و آقاجون رفیعی و قبلیهاست.
همین اشاره باعث شد من دوباره تاریخ تئاتر را بخوانم و ریشههای موضوع را واکاوی کنم که متوجه شدم کریمشیرهای و اسماعیل بزاز هم در زمان صفویه بر همین اساس کار میکردهاند؛ اما یکی از تفاوتهای جدیشان با ارحام محل اجرا بوده که آنها روی تختحوض بازی میکردهاند؛ اما ارحام در صحنه بازی داشته است. ضمن اینکه نمایش ارحام قصه دارد؛ اما قبلیها نه. کارهای آنها پر از تکرار بوده و براساس زمانه خودشان بسیار با کار ارحام تفاوت داشته؛ اما به نظر من ریشه اصلی نوع کمدی و کار ارحام از همانجا میآید.
بخش مهمی از کتـــــاب به گفتوگو با ارحام صدر و روایتهای دیگران از او اختصاص دارد. در این نوع پرداخت به طور مفصل به ارحام و زندگی او در کتاب تاریخ تئاتر چه هدفی را دنبال میکردید؟
هدف من بیش از همه در این بخش، روشنکردن نقش ارحام در تئاتر سنتی بود. اینکه بفهمیم هنر ارحام واقعا در چیست؟ در لهجه، بازی و… یا چیز دیگری که ما تئاتریها به آن نبوغ میگوییم. او هنر این را داشت که واکنشهایی بِجا به مسائل شهرش داشته باشد و مسئولان حکومتی را تحت تأثیر قرار دهد و تئاترش صدای مردم باشد. همان چیزی که تئاتر خیلی نیاز دارد. من همیشه گفتهام از نظر من هنر ارحام در زندگی بازی میکرد و در صحنه زندگی. این را به خودش هم گفتم و پذیرفت.
مروری بر منتخب گروهها و مکانهای پاگیری تئاتر معاصر هم دارید ؛جریان تئاتری که از چند مکان و شکلگیری گروههای مهم مثل دبیرستان سعدی و تماشاخانه سپاهان و اصفهان به تشکیل گروه تئاتر فرهنــــــگ و هنر و مرکز فرهنگی اصفهان میرسد. درباره انتخابهای این بخش بگویید؟
بله از گروه تئاتر مغزی و آرین آغاز کردهام. به تئاتر دبیرستان سعدی و پیروزی و.. پرداختهام و با گروه نمایشی دانشگاه اصفهان بخش تمام شده است. اما با این مرور که علاقهمندان میتوانند در کتاب بخوانند باید بگویم تئاتر اصفهان در آن زمان و تا قبل از تأسیس اداره فرهنگ وهنر بهشدت وجه سنتی داشت؛ ولی با تأسیس فرهنگ و هنر در اصفهان و بخش اداره تئاتر علاقهمندان به ارائه کار متفاوت تئاتر فضایی پیدا کرده و سعی کردند کارهای تازهتر بکنند. کسانی مثل رحمت ارشادی، رضا محبی، رضا عماد، فریدون سورانی و منصور نصیری از این افراد بودند. کسانی که میخواستند سبک و سیاق تئاتر انتظامی، مشایخی، جوانمرد و … یعنی تئاتر ملی را ادامه بدهند. بعد کمکم با آمدن بهرام بیضایی، علی نصیریان، محمد علی کشاورز و… به اصفهان و برگزاری کلاسهایی که داشتند کارهای بچهها هم بهتر شد و بیشتر رشد کردند و ارتباط با تهران هم زیاد شد و درخواست کارشناس کردند. کارشناسها هم آمدند ولی نتوانستند در اصفهان کار کنند و تالار اشرف قبلی به اداره تئاتر تغییر فضا داد که من هم در آن مسئولیت داشتم. با ایجاد این اداره بچهها به سمت کارهای جدیتر رفتند و تئاتر به سمت مدرنتر شدن رفت و آثاری مثل چوب بهدستهای ورزیل، شهادت و … اجرا شد.
در همین هنگام که گروه تئاتر فرهنگ و هنر رشد کرد، رادیو تلویزیون هم در پل فلزی تأسیس شد وبا مدیریت بهروز کیا در این مرکز که به همراه همسرش شمسی فضلاللهی به اصفهان آمـــــد و تأسیس مرکز فرهنگی اصفهان زیرمجموعه آن بخشی هم در اختیار تئاتریها قرار گرفت، کارگاه نمایش تشکیل شد و کارهای تجربیتر در آن شکل گرفت که در نتیجه آن گروهی جدی در کنار تئاتر ارحام شروع به فعالیت کردند. هر چند تئاترحاصل کار ما در این کارگاه توان رقابت با تئاتر ارحام را نداشت و به لحاظ جذب تماشاگر تفاوت بسیار زیاد بود. به عنوان مثال اگر تئاتر ارحام 900 تماشاگر داشت ما 20 تماشاگر داشتیم ولی کار خودمان را میکردیم.
با وجود تجربه کار در این برهه و درگیری مستقیم اما در این بخش نگاه تحلیلی به اوج و فرود تئاتر دراین پایگاهها ندارید. چرا؟
من در این کتاب به عنوان سند تاریخی با ذکر مشخصات و منبع و مکان و زمان تمام این اطلاعات را درج کردهام اما وارد مبحث نقد و تحلیل نشدهام و اتفاقا معتقدم همین جا دقیقا جایی است که ورود نیروهای جوان و بررسی دقیق و کار آنها را برای ایجاد پژوهشهای تازه میطلبد. همین بررسیهاست که میتواند به آنها کمک کند جایگاه خودشان را در تئاتر پیدا کنند و بر مبنای آن بفهمند ما امروز نیازمند چه نوع تئاتری هستیم؟ آیا به تئاتر غربی نیاز داریم یا میخواهیم قصه و تاریخ مملکت خود را بشنویم و ببینیم .
به نظر من، متاسفانه با وجــــــود نمایشنامهنویسان خوب ایرانی مثل بهرام بیضایی، غلامحسین ســـــاعــــــدی، رادی، مکی و… نسل تازه تئاتری ما کمتر در پی اجرای نمایـــشهای ایرانــــی و بومی است و بیشتر انتخابها از نمایشنامههای خارجی انجام میشود و مخاطب هم ارتباط لازم را با آن برقرار نمیکند.
در حالیکه آن زمان ما کسی به نام ارحام صدر را داشتیم که تئاتر او بهنوعی روزنامه شفاهی شهر و صدای مردم بود و با گرانترین بلیت در زمان خودش 8ماه بر صحنه میماند و مخاطب همچنان به دیدن کارش میآمد. میگویند اصفهان شهر تئاتر است ولی به زعم من تئاترهای امروز ما با ما بیگانه است و چندان پرسشبرانگیز نیست، درحالیکه تئاتر باید بیان اندیشه باشد.
در بخش آخر چند نمایشنامه منتخب آمده، داستان انتشار این نمایشنامهها چیست؟
این چند نمایشنامه را من از آثار ارحام بازسازی کردم؛ چون به شکل فیالبداهه در صحنه نوشته شده است. مقصوم هم از این کار تأمل در شیوه و اسلوب و زبان و بیان تئاتر ارحام بود. چون فکر میکنم ما هنوز زبان تئاتر و صحنه را یاد نگرفتهایم. این نمایشها که همگی در صحنه نوشته شدهاند، مجموعه دیالوگ و بده بستانهایی است که با رهبری ارحام صدر خلق شده و نشانگر زبان و کلام اوست.
مگر نمیگویید در بده بستان و یک کار گروهی نوشته شده؟
بله ولی محوریت آن ارحام بوده است. همانطور که آن تئاتر بدون او شکست خورده بود و خیلیها سعی کردند در جاهای مختلف تئاتر سنتی اصفهان را بعد از ارحام رونق بدهند، اما موفق نشدند، چون زبان صحنه ارحام را بلد نبودند. این زبان با کاربرد لهجه فرق دارد. به همین دلیل هم استفاده از لهجه اصفهانی نتوانسته مؤثر بیفتد و یک ارحام دیگر در تئاتر ما خلق کند. هر چند ما نوع دیگری از تئاتر ارائه میکردیم؛ اما واقعیت این بود که تئاتر ارحام صدر در هر دسته و گروه و طبقهای مخاطب داشت و به نظر من به همین دلیل تئاتر ملی ما در آن زمان بعد از تئاتر اصفهان و سپاهان تئاتر ارحام است؛ تئاتری خلاق، منتقد و پرمخاطب.
با توجه به تجربه این پژوهش و فعالیت تئاتریتان نیاز تئاتر امروز اصفهان را در چه میبینید؟
ما باید تئاترشهرمان را غبارروبی و خانهتکانی کنیم و بفهمیم چرا با وجود داشتن اینهمه تحصیل کرده تئاتر درصحنه سرگردانیم و امروز یک چهره شاخص در تئاتر اصفهان نداریم. چرا همه کارهای تئاتری شبیه هم است و خلاقیت زیادی در نحوه اجرا نداریم؟ چرا تئاتر متنوع نداریم؟ چرا دیگر سرمایهگذاران ما حاضر نیستند روی تئاترمان سرمایهگذاری کنند؛ با وجودی که اصفهان شهر کارخانهها و تئاتر است؟ چون ما حاضـــــر به نقد خود و دستکشیـــــدن از تقلید نیستیم. ما زمانی با حضور کسانی مانند دکترپرویز ممنون و علی رفیعـــــی بهترین تئاترها را میشناختیــــــم. دکتر علی رفیعی که یک شخصیت اصفهانی است، هنوز تئاتری ناب و اندیشهورز بر صحنه میبرد که چند ماه مخاطب دارد، اما همین شخصیت اصفهانی نمیتواند درشهرخودش بماند و فعالیت کند و هنرجو پرورش دهد و اصفهان را با چشم گریان ترک میکند.
باید پاسخ جدی به این پرسشها بدهیم و دلایلشان را واکاوی کنیم تا وضعیت تئاترمان دگرگون شود و رشد کند.




