«آیا در ادبیات کسی را مانند آقای قدسی و همایی داریم؟ مانند دکتر شفیعی و مظاهری داریم؟ امروزه در نقاشی چه کسی را داریم؟ متأسفانه اتفاق عجیب و غریبی در مملکت ما رخداده و دیگر شاهد ظهور و بروز هنرمندان فاخری مانند گذشتگان در رشتههای مختلف هنری نیستیم. در همه رشتهها همینطور بوده است. زمانی موسیقیهایی که در برنامههای رادیو ایران میشنیدیم توسط خوانندگان و نوازندگان، شاعران و ترانهسرایان و آهنگسازانی تولید میشد که دیگر مانند آنها را نخواهیم دید. دیگر چشم روزگار آقای علی تجویدی و مرتضی خان محجوبی را به خود میبیند؟ چشم روزگار نظیر حضرت شهناز، حضرت کسایی و حضرت تاج را میبیند؟ ظهور آنها در یک بازه زمانی شکل گرفت و نبوغشان به معرفت، شعور، رفتار و اعمال آنها برمیگردد. درحالیکه متأسفانه امروزه معنای حلال و حرام از بین رفته است و هزار نکته دیگر وجود دارد که آدمها به آنها بیتوجهاند.» اینها صحبتهای علیاصغر شاهزیدی از مفاخر مکتب آوازی اصفهان است که از کودکی در محضر استادان مختلف به فراگیری آواز پرداخته و از محضر استاد جلالالدین تاج اصفهانی نیز بهره فراوان برده و معتقد است فقدان هنرمندان فاخر فقط به آواز محدود نمیشود و باید آن را به همه مسائل تعمیم داد. توان حرفهای شاهزیدی چنان بود که در کنار آهنگسازان بزرگی مانند جلیل شهناز، حسن کسایی، علی تجویدی و جلال ذوالفنون آثار پرشماری را تولید کرد. اما شاهزیدی از نسل هنرمندانی است که روزگار دیگر مانند آنها را ندیده است. اینکه چرا امروزه و در مکتب آواز اصفهان چهرههای درخشانی ظهور نمیکند پرسشی است که علیاصغر شاهزیدی به آن پاسخ داده است.
علیاصغر شاه زیدی خاطرهای را از استاد جلال الدین تاج اصفهانی در این خصوص به یاد میآورد: «یک روز آقای تاج در گل شهر اصفهان در نزدیکی نجفآباد مهمان آقای کازرونی بود و ساعت 12 ظهر بدون اینکه کسی مطلع شود از راننده میخواهد که او را به اصفهان ببرد. مرحوم کازرونی سراغ آقای تاج را میگیرد و مرحوم یاوری استاد بینظیر نی به او میگوید که همینجاست و تا جایی رفته و میآیند؛ اما آقای تاج کجا رفته بود؟ به منزل پدریشان در خیابان ملک اصفهان که ناهار مادرش را بدهد که تنها بوده و بعد هم مادر را میخواباند و سپس به خانه مرحوم کازرونی بازمیگردند.» او سپس میگوید: «شما یک نمونه اینچنین در بین جوانان امروز پیدا کنید؟ البته الان بسیاری از جوانان فهیم هستند و معرفت دارند ولی هستند آنهایی که جلوی پدرها و مادرهایشان میایستند و نسبت به آنها بیمعرفتی میکنند. من معتقدم که تربیت در شیوه زندگی اثرگذار است اما نه بهاندازه ریشه و ذات و ژن آدمها. آقای تاج چنین تربیتی داشت و به تاج تبدیل شد.»
شاهزیدی همچنان خاطره بازی میکند و این بار یادی از فیلسوف و فقیه اصفهانی حاج آقا رحیم ارباب در ذهنش روشن میشود: «یک روز ظهر حاجآقا رحیم ارباب رحمتالله از مسجد به خانه آمد و همسرش به او دو قالب یخ نشان داد. او از همسرش پرسید که چه کسی این قالب یخها را آورده و پاسخ شنید که یک نفر آنها را آورد و رفت اما نمیدانم که بود. به همین دلیل آقای ارباب یخها را خرد کرد و در حوض حیاط ریخت و آب حوض را به باغچهای داد که درختی هم در آن وجود داشت و بعد از آن چون نمیدانست این یخ از کجا آمده است تا زمانی که زنده بود از میوه آن درخت نخورد. حاجآقا رحیم زاییده چنین اخلاق و اعتقادات و فرهنگ والایی بود اما حالا متأسفانه آدمها هر کاری که میخواهند افسارگسیخته انجام میدهند.»
شاهزیدی اعتقاد دارد که «وقتی از یک چاه آب میکشید اگر کف چاه لجن باشد آب صاف به دست شما میرسد یا گلآلود و همراه با بوی تعفن؟ مسلماً آب صافی نخواهد بود.»
بعد هم بیتی از قول حضرت حافظ نقل میکند: «پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به در آی/ که صفایی ندهد آب تراب آلوده»
او با بیان اینکه هنوز هم بسترهای لازم برای آموزش اصولی آواز وجود دارد، فردی را شایسته تدریس این هنر میداند که علاوهبر دانش کافی در این زمینه، از پاکی و انسانیت و اخلاق بهرهمند باشد… «بستر وجود دارد اما بسیاری از جوانان به علت عدم آگاهی و ظاهربینی و بیتجربگی کارهایی میکنند که به بنبست خورده و به نتیجه نمیرسند. اولاً به قول استاد کسایی، استاد فقط خداست اما جوانان باید برای آموزش نزد افرادی بروند که نه بهطور کامل بلکه لااقل تا سی یا چهل درصد اخلاق و صفا و فرهنگ و انسانیت داشته باشند، پاک باشند صداقت و هنر و صدا داشته باشند. مگر میشود هرکسی بخواهد آواز را درس بدهد!؟ درس دادن شرایط دارد و معلم باید علم آن رشته را داشته باشد تا بتواند درس بدهد، زحمتکشیده، کارکرده و خوندل خورده باشد.»




