روز حادثه هفتتیر 1360 برای شما چگونه گذشت؟
عصر روز هفتم تیر 1360 من در دفتر حزب جمهوری اسلامی در مجموعه شاخه کارخانجات، جلسات حزبی بهاتفاق آقایان محجوب و حسینی داشتم. بعد از جلسه ما، جلسه نمایندگان مجلس و مسئولان حزبی با شهید بهشتی در سالنی تشکیل شد که در آن شرکت نداشتیم. با آقای محجوب بهسمت منزل حرکت کردیم که بین راه صدای انفجار را شنیدیم و متوجه نشدیم چه اتفاقی افتاده است. بعد از رسیدن به خانه از طریق اطلاعاتی که از بخشهای مختلف به دست ما رسید و اعلام شد حزب جمهوری اسلامی منفجر شده است، مجدد به دفتر حزب برگشتیم؛ اما خیابانها بستهشده بود و مأموران در حال تخلیه محل انفجار و انتقال زخمیها به بیمارستان بودند. من و آقای محجوب فردای آن روز در محل پزشکی قانونی حضور پیدا کردیم و مراحل بدرقه شهدا را انجام دادیم.
شما کلاهی (عامل انفجار) را دیده بودید؟ آیا رفتار شکبرانگیزی در دوره فعالیتش داشت؟
بله، او را دیده بودم. ما دوره اطلاعات و ضداطلاعات و ضدجاسوسی را ندیده بودیم. ما مجموعه جوانانی بودیم که انقلابی بودیم و مبارزه هم کرده بودیم؛ اما با این مسائل آشنا نبودیم. آقای کلاهی در تشکیلات استان تهران فعالیت میکرد و در کنار شهید مالکی حضور داشت. او در دفتر مرکزی فعال نبود و محل اصلی کارش در دفتر استان تهران بود. برنامهای که آن روز ریخته بودند ازاینقرار بود که کلاهی به دفتر مرکزی برود. اینطور که دوستان میگفتند آن روز او از همه کسانی که در حزب حضور داشتند، تقاضا میکرد تا در محل جلسهای که برگزارشده بود، شرکت کنند. ظاهرا هدفش این بوده که تعداد کشتهها بیشتر و تلفات بیشتری ایجاد شود و با این کینهورزی درصحنه حضور پیداکرده بود. من با او شخصا صحبتی نکرده بودم؛ اما اورا در تشکیلات استان تهران که در ساختمان مجزایی از ساختمان مرکزی حزب بود در محلی که شهید مالکی و دوستانشان فعال بودند، دیده بودم.
حزب جمهوری تصور چنین واقعهای به این ابعاد را میکرد؟
اصلا چنین خشونت و رفتاری را از هیچ گروهی انتظار نداشتیم؛ یعنی مسئولان جمهوری اسلامی تصورشان بر این نبود که چنین اتفاقی میافتد و چنین جنایتی شکل میگیرد. شاید خشونتهای بعدی بازتاب همین رفتارها بود؛ یعنی در حقیقت وقتی منافقین دست به ترور و خشونت زدند، با اقدامات غیرصلحآمیز مجوزی برای کسانی صادر کردند که رفتارهای خشونتآمیز در جامعه را میپسندیدند. کسانی که مثل ما جنگ داخلی، خشونت و کشتار و ترور را نمیپسندیدند و قبول نداشتند، طبیعتا در مقابله با اقدامی که این گروهها و گروهکهای دیگر انجام میدادند و پاسخی که به آنها از سوی دیگران داده میشد، توجیه خاص و حرفی برای گفتن نداشتند.
حذف آیتالله بهشتی چه تأثیری بر حزب جمهوری اسلامی و روند انقلاب گذاشت؟
شهید بهشتی آدم فهمیده، دانشمند و منطقی بود. آدمی بود که میدانست چه چیزی میخواهد و سیاستهای مشخصی را تعقیب میکرد. اینها افرادی بودند که صاحبفکر بودند. حذف هر آدم صاحبفکری میتواند برای جامعهای که به آن تعلق دارد، زیانبار باشد. حذف افرادی که صلحآمیز به مسائل نگاه میکنند منجر میشود خشونت جایگزین شود.
آیا وقایعی اینچنین مانند ۷ تیر و ۸ شهریور و ۳۰ خرداد قابلپیشگیری نبود؟
شما باید به این نکته توجه کنید که وقتی انقلاب پیروز شد، افراد چه تجربهای داشتند؛ مثلا من نماینده تهران در مجلس بودم و 25 سال سن داشتم. بیشتر کسانی که در انقلاب نقش داشتند، سن و سال کمی داشتند. افراد سالخورده و دارای تجربه که حکومتداری کرده باشند، در مجموعه نیروهای انقلابی وجود نداشت؛ چون اگر هم وجود داشت قاعدتا مربوط به سیستم سابق بودند و افراد از حکومت قبلی در سیستم جدید پذیرفته نمیشدند. بنابراین تجربهای هم از دوره قبل به ما منتقل نشد. دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشور هم با یک پاکسازی وسیع و گسترده روبهرو شده بودند و اطلاعاتی که به دست ما میرسید، پراکنده و از سوی نیروهای انقلابی بود.
ازنظر سیاسی نمیشد به تعاملی رسید که این اتفاقها نیفتد؟
احتمال همهچیز وجود داشت؛ منتهی این مسئله مشروط به این بود که طرف مقابل رفتار و کنش خشونتآمیزی را پی نگیرد. تا زمانی که ترورها شروع نشده بود، مسئولان محافظ نداشتند و در خیابانها با مردم تردد میکردند. تماس مردم با مسئولان خیلی عادی بود و در هر محلی صورت میگرفت و مردم در هرکجا به مسئولان مراجعه میکردند و حرف خود را میزدند؛ اما بعدازاین وقایع مسئولان در بین محافظان و ماشینهای ضدگلوله قرار گرفتند و فاصلهای میان آنان و مردم ایجاد شد؛ یعنی یک نوع لطمه سنگین را به روابط بین مردم و حکومت وارد کرد. کسانی که ترور را در دستور کار قرار دادند، این فضا را ایجاد کردند. اگر آنها خشونت را ترویج نمیکردند و گفتمان اجتماعی شکل میگرفت شاید ایران امروز، ایرانی نبود که شاهد آن هستیم؛ بلکه تحولات دیگری در کشور شکل میگرفت؛ اما طبیعتا وقتی خشونت بهعنوان سیاست انتخاب میشود، پاسخ نیز با خشونت داده میشود.
خاطرهای از همکاری با شهید بهشتی به یاد دارید؟
به خاطر دارم احکام غیرعادلانهای برای یک جمع صادرشده بود و من از آن احکام مطلع بودم. احساس میکردم در حق یک مجموعه دهنفری ظلم صورت گرفته است. این خبر را به شهید بهشتی منتقل کردم. ایشان هم به من مأموریت دادند تا با دادستان صحبت کنم و با پیگیریهای صورتگرفته احکام ناعادلانه لغو شد.