شهرک دارخوین زمین پروسعتی است که در جاده اهواز-آبادان نامی خوش دارد. این شهرک که زمینش متعلق به سازمان انرژی اتمی بود، در روزهای آغازین جنگ، خط مقدم حماسه بچههای اصفهان در خط شیر بود اما پس از عقبراندن عراقیها به مکانی مقدس برای رزمندگان اعزامی از اصفهان تبدیل شد.
شهرک دارخوین تنها خط آغاز دفاع مقدس برای بچههای اصفهان نیست، شهرک دارخوین تنها ایستگاه و استراحتگاه رزمندگان اصفهانی قبل و بعد هر عملیاتی نیست، شهرک دارخوین زخمخورده هواپیماهای بعثی و بمباران هوایی نیز هست.
ستون اصلی این شهرک که بهتر است بگوییم کوچکشده اصفهان، مسجدی بود که در ابتدا به نام امیرالمؤمنین (ع) مزین شد و بعد از بازسازی و بزرگشدن به نام چهارده معصوم تغییر یافت. این شهرک، سنگرهای فرماندهی لشگر 14 امامحسین (ع)، سردار شهید حاج حسین خرازی را نیز در خود جای داده بود و از همین نقطه بود که برای عملیاتهای بزرگ لشگر تصمیمگیری میشد و بهنوعی اتاق فکر جنگ برای حسین بود. بچههای لشگر 14 امامحسین (ع) در این شهرک نمیجنگیدند، بلکه زندگی را برای خوب جنگیدن با دشمن تمرین میکردند؛ فرقی نمیکرد این دشمن، عراق و صدام حسین باشد یا هوای نفسشان.
آنها در همین شهرک، در حمام معروف به حمام شهدا، غسل شهادت میکردند و عازم عملیاتها میشدند. آنها در همین شهرک رزم شبانه میرفتند. آنها در همین شهرک پیکر شهدایشان را در آغوش میگرفتند و برایشان مراسم برگزار میکردند. آنها در همین شهرک برای عزیزانشان، نامهها مینوشتند و نامه عزیزانشان را میگرفتند. آنها در همین شهرک، تابوت حسینشان را عاشقانه طواف دادند، آنها در همین شهرک میزبان رهبرشان شدند. آنها در همین شهرک نماز شب میخواندند و عبادتها میکردند. آنها در همین شهرک از ته دل گریه میکردند. آنها در همین شهرک تئاتر بازی میکردند و از ته دل میخندیدند و میخنداندند. آنها در همین شهرک آشپزی میکردند، حتی شیرینی میپختند و قنادی داشتند. آنها در همین شهرک بهداری داشتند، نوارخانه داشتند، نانوایی داشتند، مدرسه داشتند…! بچههای حسین خرازی در این شهرک، زندگیها داشتند، خاطرهها داشتند!»
از جمله بخشهای این پرونده میتوان به گفتوگو با «سیدمجتبی خیامالحسینی»، کارگـــــردان و تهیهکننده مستند «شهـــــرک دارخوین» اشاره کرد که اسفندماه سال گذشته از مستندش رونمایی شد. «میخواستم گرد غربت را از روی دارخوین بردارم» تیتر این گفتوگو است.
همچنین بیسیمچی در این پرونده به سراغ رسول مقارهعابد، محمد شاهسنایی، علی تیموری، قدیر عرب، ناصر ابراهیمزاده و کریم رفیعی از رزمندگان اصفهانی رفته و پای خاطراتشان از شهرک دارخوین نشسته است. واحدهای قنادی، خبازی، آشپزخانه، نوارخانه، بهداری و حمام شش واحد از 17 واحد دایر در شهرک دارخوین است که در این پرونده به آنها پرداخته شده است.
«اصفهانِ کوچک» و «سرزمین روضههای نخوانده» نیز عنوان دو یادداشت منتشرشده در این پرونده با قلم «محسن نصری» استاد دانشگاه اصفهان و رزمنده هشت سال دفاع مقدس و «فرزانه فرجی» نویسنده ادبیات پایداری است.
همچنین شماره جدید بیسیمچی با سه تحلیل متفاوت در سه حوزه بینالملل، تاریخ شفاهی و کتاب دفاع مقدس به بررسی رویکرد این سه بخش در چهل و یکمین سالگرد دفاع مقدس پرداخته است.
«دفاع مقدس هم میدان بود، هم دیپلماسی» عنوان یادداشت تحلیلی «بهناز عابدی» روزنامهنگار سیاسی است که در بخشی از آن آمده: «میدان همان مفهومی است که اولین و جدیترین نمودش در ایران انقلابی، در جریان جنگ تحمیلی بود، میدانی به درازای 2887 روز یا 69 ماه یا هشت سال. اکنون، در میانه 1400 و در آستانه ورود به قرنی نو، 1+40 سال از پایان آن میدان که خود آغازی بود بر میادین دیگر، میگذرد. اگر روال طبیعی را طبیعی به پیش آمده باشیم، باید ادبیات ما، هنر هفتم ما، موسیقی ما، اندیشه ما، سیاست ما و … مملو از روایتگری صواب باشد اما زهی خیال باطل. در کنار میدان ما هرگز از بال دیگر ایران در آن دفاع مقدس نگفتیم، از دیپلماسی!»
مصطفی حیدری، مدیر دفتر تخصصی سینما شهرداری اصفهان نیز در یادداشت تحلیلی خود با عنوان «آدمهایی در میانِ ما» به اهمیت تاریخ شفاهی در حوزه دفاع مقدس پرداخته است. در بخشی از این یادداشت آمده است: «موضوع مهم دیگری که به جد مغفول مانده، ثبت خاطرات رزمندگان عادی جنگ است که امروزه در بین ما هنوز حضور دارند و ما نمیشناسیمشان. منظور از عادی یعنی رزمندهی که فرمانده جنگ نبوده و یا هیچ مسئولیت ویژهای در جنگ نداشته و به عنوان یک رزمنده معمولی و ساده مشغول به نبرد با دشمن بوده است. بعد از جنگ هم در هیچ رده نظامی و دولتی حضور نداشته و شغل آزاد را انتخاب کرده است. با کمی دقت در اطرافیانمان در فامیل یا دوستان متوجه این حضور پررنگ خواهیم شد.»
«قلمهایی که روشنگر صلحاند» نیز عنوان یادداشت تحلیلی مریم اسدی، خبرنگار حوزه کتاب است که به بررسی نشر دفاع مقدس در طول چهل و یک سال بعد از جنگ پرداخته. او در بخشی از یادداشت خود نوشته است: «به تدریج کمیت جای کیفیت را گرفت. سپاه شهرستانها، گویی مسابقه بزرگی برای گردآوری و نشر خاطرات جنگ به راه انداختند و بدون توجه به روال علمی و دقیق مصاحبه، در پایان هر سال از چندین عنوان کتاب رونمایی کردند. اما در پشت پرده این ارتقای کمی، سفارشنویسی با استفاده از مصاحبهگران ناآشنا با شیوه خاطرهنگاری، مصاحبههایی ضعیف و چاپ حجم زیادی کتاب خاطرات که گاهی به اشتباه، با نام تاریخ شفاهی چاپ شدند، اوضاع کیفی خاطرات را تغییر داد.
گفتوگوی ویژه این شماره بیسیمچی نیز با «مرتضی قاضی»، محقق و نویسنده دفاع مقدس و از نزدیکان «محمدسرور رجایی»، نویسنده و شاعر افغانستانی و فعال در حوزه دفاع مقدس است که هفتم مردادماه سال جاری و در 52 سالگی در اثر کرونا درگذشت. او در این گفتوگو قصه آشناییاش با رجایی را از سال 91 در دفترمطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی روایت کرده است. مرحوم رجایی طی سالهای اخیر کتابی با عنوان «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» نگاشت و در کتابش به خاطرات رزمندگان افغانستانی حاضر در دفاع مقدس پرداخت.
رجایی همچنین دو سال پیش در حاشیه دیدار با رهبر معظم انقلاب، کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» را تقدیم رهبر معظم انقلاب کرد و رهبر انقلاب به این شاعر فرمودند: «سلام مرا به بچههای افغانستان برسانید.»
نقشآفرینی در «فرمانده کل قوا»، فداکاری در «کربلای 5» نیز عنوان گزارش ویژه این شماره بیسیمچی است که به مرور عملیاتهای موفقیت آمیز رزمندگان لشگر 14 امام حسین (ع) در طول هشت سال دفاع مقدس پرداخته است.
شماره دوم مجله بیسیمچی در 44 صفحه منتشر و عرضه شده است.
علاقهمندان جهت دریافت فایل این مجله به آدرس http://www.isfahanziba.ir/magazine مراجعه کنند.