اینکه چرا فقط برخی از افرادِ مبتلا به اختلال شناختی خفیف متعاقباً گرفتار زوال عقل هم میشوند، مدتهاست که برای دانشمندان معمایی سربهمهر باقی مانده است؛ اما اخیراً پژوهشی در دانشگاه کلمبیا انجام شده که توانسته از برخی عوامل مؤثر در احتمال ابتلای افراد به اختلال شناختی خفیف پرده بردارد؛ بنابراین ممکن است یافتههای این مطالعه سرنخی دراینباره نیز به دست دهد که چه کسانی ریسک بالاتری برای ابتلا به زوال عقل دارند.
در جریان این مطالعه 2903 فرد 65 سال به بالا مورد آمایش قرار گرفتند و عملکرد مغزی آنها به مدت 9 سال پیگیری شد. برای تشخیص اختلال شناختی در این افراد ابتدا عدم ابتلای آنها به زوال عقل آزمایش و تأیید شد. پسازآن نیز عملکردشان در یک آزمون حافظه موردسنجش قرار گرفت و از آنها خواسته شد که هرگونه اشکال در اجرای برخی وظایف روزانه (مثلاً استفاده از تلفن همراه) را گزارش کنند.
در ابتدای این مطالعه عملکرد مغزی تمام شرکتکنندگان عادی بود. در مطالعه تکمیلی که شش سال بعد انجام شد، عملکرد شناختی 1805 نفر از شرکتکنندگان همچنان عادی بود، 752 نفر به اختلال شناختی خفیف و 301 نفر هم به زوال عقل مبتلا شده بودند. پسازآن پژوهشگران مطالعات خود را به مدت سه سال دیگر روی گروه مبتلایان به اختلال شناختی ادامه دادند.
ازآنجاکه پس از گذشت چند سال امکان دسترسی به برخی از شرکتکنندگان وجود نداشت، پژوهشگران توانستند مطالعات خود را تنها روی 480 نفر از اعضای گروه اصلی مبتلایان به اختلال شناختی خفیف ادامه دهند. درحالیکه 142 نفر از این افراد همچنان اختلال شناختی خفیف داشتند، 62 نفر از آنها حالا به زوال عقل مبتلا شده بودند. علاوه بر این، نشانههای اختلال شناختی خفیف، دیگر در 276 نفر از اعضای این گروه دیده نمیشد. این مسئله نشان میدهد که اختلال شناختی خفیف همواره به زوال عقل ختم نمیشود و لزوماً دائمی هم نیست.
بیایید ابتدا به عواملی که میتوانند ریسک ابتلا به اختلال شناختی خفیف را پایین بیاورند، نگاهی بیندازیم.
تحصیلات
مدتزمانی که فرد صرف تحصیل کرده یکی از عواملی بود که ریسک ابتلای او به اختلال شناختی خفیف را کاهش میداد. احتمال ابتلای افرادی که بهطور متوسط 11.5 سال به تحصیل پرداخته بودند، 5 درصد کمتر از کسانی بود که تنها 10 سال را به امر تحصیل گذرانده بودند. این مطالعه بین نوع تحصیلات افراد (مثلاً مدرسه یا آموزش عالی) تمایزی قائل نشده بود.
یکی از فرضیاتی که درباره ارتباط بین تحصیلات و ریسک پایینتر ابتلا به اختلال شناختی خفیف مطرح میشود این است که صرف مدتزمان طولانیتر به تحصیل معمولاً با موقعیت اجتماعی-اقتصادی بهتر مرتبط است و موقعیت اجتماعی-اقتصادی بالاتر میتواند به معنای دسترسی بیشتر فرد به امکانات بهداشتی و درمانی و داشتن سبک زندگی سالمتر باشد.
فرضیه دیگری که دراینباره مطرح شده این است که تحصیل به مغز کمک میکند تا بتواند ارتباطات و سلولهای عصبی بیشتری بسازد و همچنان به عملکرد خوب خود ادامه دهد. بدین ترتیب مغز میتواند هرگونه تغییری را که ممکن است درنتیجه ابتلا به اختلال شناختی خفیف رخ دهد جبران کند، مثلاً نقص حافظه.
فعالیتهای تفریحی و فراغتی
احتمال ابتلای افرادی که اجتماعیتر و یا ازنظر فیزیکی فعالتر بودند، اندکی کمتر از بقیه بود.
برای ارزیابی سطح فعالیت اجتماعی یا فیزیکی شرکتکنندگان از آنها خواسته شد پرسشنامهای را دراینباره پر کنند که بهطورمعمول چه فعالیتهایی انجام میدهند و چند وقت یکبار به این فعالیتها میپردازند، مثلاً پیادهروی یا رفتن به سینما. پژوهشگران با بررسی پاسخهای شرکتکنندگان به هریک از آنها نمرهای از 13 دادند؛ بهاینترتیب که هرچقدر نمره فرد بالاتر بود، فعالتر محسوب میشد. یافتهها ازاینقرار بود: نمره افرادی که اختلال شناختی خفیف نداشتند بهطور متوسط 7.5 و نمره مبتلایان به این اختلال اندکی پایینتر یعنی 7.4 بود. نمره افرادی که به زوال عقل مبتلا شده بودند بهطور متوسط 5.8 بود.
مطالعات قبلی هم نشان داده است که داشتن فعالیتهای بدنی با شدت متوسط (مثلاً شنا) در طول دوره میانسالی و پیری میتواند ریسک ابتلا به اختلال شناختی خفیف را کاهش دهد. تأثیرات پاسدارنده و حمایتی ورزش را میتوان به کمک تغییرات ساختاری مفیدی که درنتیجه فعالیت بدنی در مغز ما رخ میدهد، توضیح داد. شواهد رو به رشدی نیز در دست است که نشان میدهد اجتماعی بودن میتواند به تداوم سلامت مغز کمک کند و ریسک مرگ زودرس را پایین بیاورد.
درآمد
ریسک ابتلای افرادی که درآمد سالیانه آنها بیش از 36000 دلار آمریکا بود، 20 درصد کمتر از کسانی بود که سالیانه درآمدی زیر 9000 دلار آمریکا داشتند.
احتمالاً در پس ارتباط بین درآمد و ریسک پایینتر ابتلا به اختلال شناختی دلایلی مشابه آنچه در مورد تحصیلات مطرح شد، وجود دارد. احتمال اینکه افراد با درآمد بالاتر بتوانند هزینههای خدمات بهداشتی و درمانی را به نحو بهتری تأمین کنند و سبک زندگی و رژیم غذایی بهتری داشته باشند، بیشتر از افرادی است که درآمد پایینتری دارند. علاوه بر این، ممکن است چنین افرادی بتوانند در مناطقی زندگی کنند که برخی عوامل محیطی از قبیل انواع آلودگیها تأثیر کمتری بر آنها داشته باشد. این مسئله ازآنجهت حائز اهمیت است که شواهد فزایندهای درباره احتمال ارتباط بین آلودگی هوا و بیماریهایی مانند آلزایمر و پارکینسون وجود دارد.
عواملی که ریسک ابتلا به اختلال شناختی را بالا میبرند
پژوهشگران دانشگاه کلمبیا چندین مورد را نیز بهعنوان عواملی معرفی کردند که میتوانند ریسک ابتلا به اختلال شناختی خفیف را افزایش دهند. این عوامل شامل موارد زیر میشوند:
ژنتیک
پژوهشگران دانشگاه کلمبیا دریافتند که وجود آلل یا دگرهای به نام AP0E E4 (به هریک از دو یا چند نسخه یک ژن، آلل میگویند) میتواند ریسک ابتلا به اختلال شناختی خفیف را به میزان 18 درصد افزایش دهد. این یافته با شواهد قبلی همخوانی دارد چون پیشازآن نیز برخی مطالعات نشان داده بودند که این آلل میتواند ریسک ابتلا به زوال عقل را بالا ببرد.
احتمال اینکه افراد دارای آلل AP0E E4 به بیماری آلزایمر مبتلا شوند، تقریباً سه برابر کسانی است که نسخه دیگری از ژن AP0E در کروموزوم آنها یافت میشود. دانشمندان فکر میکنند که نسخه AP0E E4 احتمال انباشته شدن رسوبات پروتئینی سمی را در مغز افراد افزایش میدهد و این رسوبات یکی از نشانههای بارز بیماری آلزایمر محسوب میشوند. علاوه بر این، پژوهشگران فکر میکنند که این ژن فقط در سنین پیری آسیبزا میشود.
مشکلات و بیماریهای زمینهای
پژوهشگران دانشگاه کلمبیا دریافتند که ریسک ابتلای افرادی که از یک یا چند بیماری مزمن مثل دیابت، افسردگی یا بیماری قلبی رنج میبرند، 9 درصد بیشتر از بقیه افراد است.
بار فزایندهای که ابتلا به چندین بیماری بر دوش فرد میگذارد، میتواند به این معنا باشد که او کمتر به فعالیتهای روزانه یا زندگی اجتماعی معمول خود مشغول میشود و این میتواند روند زوالی را که در سلامت مغز رخ میدهد، تسریع کند. علاوه بر این، دانشمندان دریافتهاند که برخی بیماریها، مثلاً بیماری قلبی، میتوانند ریسک ابتلا به زوال شناختی را در افراد بالا ببرند.
این مطالعه به ما یادآور میشود که اختلال شناختی خفیف لزوماً پیشدرآمدی برای ابتلا به زوال عقل نیست. درواقع، برخی شرکتکنندگان که در ابتدای مطالعه اختلال شناختی خفیف داشتند، پس از مدتی توانستند دوباره به عملکرد مغزی معمولشان دست یابند. البته دلیل این مسئله هنوز بهطورقطع مشخص نیست؛ اما میتواند به علت تغییراتی باشد که افراد پس از تشخیص بیماری در سبک زندگی خود ایجاد کردهاند (مثلاً بیشتر ورزش کردهاند) و توانسته نتایج مفیدی در پی داشته باشد. ممکن است برخی اینطور استدلال کنند که شاید اصلاً در ابتدای این مطالعه بعضی از شرکتکنندگان بهاشتباه بیمار تشخیص داده شدهاند؛ اما با توجه به گستره وسیع ابزارهایی که پژوهشگران از آنها برای تشخیص اختلال شناختی در افراد استفاده کردهاند، چنین چیزی بعید به نظر میرسد.
مغز ما ارگانی پویاست و برای اینکه عملکرد خوبش دوام داشته باشد باید در تمام طول عمرمان آن را فعال نگه داریم. اگرچه نمیتوانیم برخی عوامل خطرآفرین، مثلاً نوع ژنهایمان را تغییر دهیم اما فعال بودن و انتخاب یک سبک زندگی سالم میتواند یکی از روشهای ممکن برای کم کردن ریسک ابتلا به اختلال شناختی خفیف و زوال عقل باشد.
این مطلب ترجمه مقالهای است با عنوان
“Risk factors that determine whether you’re more or less likely to develop cognitive decline” و به قلم مارک دالاس (Mark Dallas)، دانشیار علوم اعصاب سلولی در دانشگاه ردینگ، که در وبسایت کانورسیشن (theconversation.com) منتشر شده است. این سازمان رسانهای میکوشد نتایج پژوهشها و مقالات منتشرشده توسط محققان، متخصصین و دانشگاهیان حوزههای مختلف را در دسترس عموم قرار دهد.




