نگاهی متفاوت به داستان زندگی فرمانده لشکر فاطمیون در «به جرم خمینی»

سرباز فرامرزی روح‌الله

نوشتن قصه شهدای مدافع حرم به‌خودی‌خود کار آسانی نیست. بیان رشادت‌ها و دلاوری‌های افرادی که در همین دوره و زمانه می‌زیسته‌اند و اغلب آدم‌هایی کاملا معمولی و زمینی بوده‌اند، آن‌هم بر اساس پژوهش‌هایی طولانی‌مدت که نیاز به دقتی خاص دارد …

تاریخ انتشار: 09:29 - سه شنبه 1403/03/8
مدت زمان مطالعه: 9 دقیقه
سرباز فرامرزی روح‌الله

به گزارش اصفهان زیبا؛ نوشتن قصه شهدای مدافع حرم به‌خودی‌خود کار آسانی نیست. بیان رشادت‌ها و دلاوری‌های افرادی که در همین دوره و زمانه می‌زیسته‌اند و اغلب آدم‌هایی کاملا معمولی و زمینی بوده‌اند، آن‌هم بر اساس پژوهش‌هایی طولانی‌مدت که نیاز به دقتی خاص دارد، در کنار درنظرگرفتن مسائل امنیتی و بازگوکردن بخشی از واقعیات، یافتن هم‌رزمان و همراهان و خانواده شهید و جلب رضایتشان برای گفت‌وگو، فقط بخشی از سختی‌های قلم‌زدن در این عرصه است. حال، در نظر بگیرید شهیدی سوژه داستان نویسنده باشد که اساسا ایرانی نباشد و بخشی از زندگی‌اش خارج از مرزهای ایران گذشته باشد.

کار جایی دشوارتر می‌شود که نویسنده تصمیم بگیرد روایتی متفاوت از یک زندگی پرفرازونشیب را که نیمی از آن در نبردهای مختلف در سرزمین‌های جهان اسلام گذشته است، ارائه کند؛ قصه‌ای با زاویه‌دیدی زنانه با همه ویژگی‌هایش همچون دقت و جزئی‌نگری، انتخاب واژه‌ها و عبارات و قلمی که بتواند بار احساسی قصه را به دوش بکشد و درعین‌حال، ضربه‌ای به اصل واقعه وارد نکند.

این همان زاویه‌ای است که فریناز ربیعی برای روایت زندگی پایه‌گذار تیپ فاطمیون از آن بهره برد. شهید علیرضا توسلی که نام جهادی‌اش ابوحامد بود، اولین فرمانده تیپ فاطمیون که حدومرزی برای مبارزاتش قائل نبود، ذهن ربیعی را چنان درگیر خود کرد که نه‌تنها عضو گروه تهیه مستندی برای او شد، قصه زندگی‌اش را نیز در قالب داستانی متفاوت ارائه کرد.

شهید توسلی متولد 1351 در افغانستان بود و 1393 در درعای سوریه طی نبرد با دشمن تکفیری آسمانی شد. در «به جرم خمینی» روایتی جدید و خاص را از زندگی ابوحامد می‌خوانیم؛ از قدکشیدن در دامن حاج‌آخوند و گل‌صنم و یتیم‌شدنش در کودکی، مهاجرت دشوار به ایران به‌دنبال حمله طالب‌ها تا عزیمت مخفیانه به جبهه‌های ایران در مقابله با صدام و رسیدن به مرحله زندگی مشترک و مبارزاتش در نقاط مختلف جهان اسلام. طی این قصه‌ها، قهرمان او را نیز می‌شناسیم، قهرمانی که قهرمان مردم ایران نیز بود و بهمن 1357 کشتی کشور را در دریای انقلاب جاری کرد.

دقت در روایت جزئیات زندگی شهید توسلی، وسواس در انجام مصاحبه با اطرافیان او، مطالعه در تاریخ و جغرافیای افغانستان برای ارائه اطلاعات صحیح و مستند و ارائه ماوقع روزها و شب‌های شهید در عین رعایت اختصار با استفاده از تکنیک‌های داستانی، از ویژگی‌های این اثر است.

ماجرای کتاب سری هم به تاریخ می‌زند؛ وقایع مربوط به کشتار شیعیان هزاره و اشغال افغانستان توسط کمونیست‌های شوروی و قیام عبدالعلی مزاری مشهور به بابه مزاری و تشکیل جبهه‌ای توسط او و نیز اشاره‌ای گذرا به کشتار اگسا که محمدامین، برادر ابوحامد، از قربانیان آن کشتار است؛ همان‌که 35 سال بعد از ناپدیدشدنش، در لیستی منتشرشده از قربانیان آن واقعه، مشخص می‌شود «به جرم خمینی» کشته شده است.

این کتاب 352صفحه‌ای که انتشارات سوره مهر آن را روانه بازار کرده، در 57 فصل کوتاه نگاشته شده و فصل پنجاه‌وهشتم شامل تصاویر هم‌رزمان شهید توسلی همچون شهید مصطفی صدرزاده و حاج‌قاسم سلیمانی است و بخشی از نامه‌ها و دست‌نوشته‌های او نیز در اختیار مخاطب گذاشته شده است.

مستندی که قصه شد

ریشه‌های «به جرم خمینی» از تولید یک مستند شکل گرفت. به گفته این نویسنده، از بهار 1394 به‌همراه گروهی برای تولید مستندهایی کوتاه درباره شهدای تیپ فاطمیون راهی مشهد شده و طی همین مسیر با ابوحامد آشنا شد که چند ماه قبل به شهادت رسیده بود.

شخصیت چندبعدی ابوحامد چنان ربیعی را درگیر خود کرد که مدتی بعد، به مشهد بازگشت و طی ده روز سرکردن زیر یک سقف با خانواده شهید، بررسی‌های دقیق‌تری در خصوص او انجام داد که جزئیاتش در مقدمه کتاب به‌تفصیل بیان شده است.

او در خصوص چگونگی نگارش داستان بر اساس این اطلاعات می‌گوید: «کار با مستند شروع شد؛ اما بعد با 16 نفر طی 65 ساعت مصاحبه‌های مختلفی را برای کتاب و فارغ از مستند، تهیه و منتخبی از مصاحبه‌ها را برای قصه کتاب انتخاب کردم. روایت من داستانی بود و خط داستانی‌ام مانند پازل‌های ازهم‌دوری بود که آن‌ها را باید در کنار هم می‌چیدم. این قطعات شکل منسجمی یافت و داستانی خلق شد. با توجه به خط داستانم، از میان انبوه اطلاعات و سندهایم قسمت‌هایی را انتخاب کردم که به داستانم کمک می‌کرد.» درواقع، پیرنگ داستان برای نویسنده از ابتدا کاملا مشخص است؛ اما میزان و نحوه استفاده از آن اطلاعات به تصمیم نویسنده بستگی دارد.

نکته مهم دیگر درباره این اثر آن است که در ابتدا تصمیم نویسنده بر مستندنگاری بوده است؛ یعنی روایت مستندگونه زندگی شهید توسلی در قالب مکتوب. ربیعی این کار را تا پایان انجام می‌دهد و مستندی 400صفحه‌ای آماده انتشار می‌کند؛ اما در همین حین، به دلیل درگیرشدن با فضای داستان‌نویسی، به نوشتن با زبان داستانی رومی‌آورد.

او دلیل این تصمیم را به این صورت بیان می‌کند: «همان‌طور که در مقدمه کتاب گفته‌ام، بعد از تحقیقات، زمانی را اختصاص دادم و این کتاب را به‌طور مستند نوشتم؛ اما تصمیمم تغییر کرد؛ البته آن مستندنگاری نیز به‌زعم افرادی که نظرشان را جویا شده بودم، در میان سایر مستندنگاری‌ها خیلی بلندقامت بود و قابلیت چاپ داشت. آن زمان، درگیر فضای قصه و داستان شده بودم و هم‌زمان شده بود با کسب مهارتم در نوشتن داستان کوتاه و داستان‌هایم در جشنواره‌های مختلف دیده شده بود؛ همچنین ازآنجایی‌که زمانی در مجموعه روایت فتح کار می‌کردم و با روایت‌های مختلفی از زندگی شهدا آشنا بودم، تمایل داشتم نگاه دیگری را با زبانی متفاوت درباره زندگی شهدا ارائه دهم و به‌نوعی قصه خودم را روایت کنم. می‌خواستم داستان بگویم و قصه‌گفتن بیشتر بر جان می‌نشیند و تأکید می‌کنم که این، مساوی با نفی مستندنگاری و تاریخ شفاهی و ارزش این دو قالب نیست. دوست داشتم منظری که از من روایت می‌شود، داستان و قصه باشد و قصه خودم را از ماجرای زندگی ابوحامد ارائه دهم. مسئله‌ام قصه‌گویی بود؛ به این معنا که از اطلاعاتی، درام بسازم و آن درام را به مخاطب ارائه دهم و او را با محرک‌هایی که در داستان قرار می‌دهم، با خودم همراه کنم. کار متهورانه‌ای بود و زمان زیادی از من گرفت؛ اما اکنون از آن راضی‌ام و بازخوردهای خوبی از اهالی فن گرفته‌ام.»

این بیل و کلنگ مال فرمانده است!

علیرضایی که در «به جرم خمینی» می‌بینیم، انسانی معمولی است که با همه معمولی‌بودنش، ذهن مخاطب را درگیر خود می‌کند. اگر یک افغانستانی را در خیابان ببینید که بیل و کلنگ دستش گرفته و لباس‌هایش خاک‌آلوده است و سر ساختمان کارهای فنی انجام می‌دهد، هرگز به فکرتان نمی‌رسد ممکن است کماندویی باشد که آموزش‌های مختلف نبرد را دیده و آموزش‌دهنده هم است یا اگر مردی عاشق‌پیشه را ببینید که در نامه‌های عاشقانه برای همسرش از دقیق‌ترین و زیباترین واژه‌ها استفاده می‌کند، تا جایی که لبخندی گوشه لب خواننده کتاب می‌نشاند، تصورش را هم نمی‌کنید که یکی از اهداف زندگی‌اش، چکاندن تیر در قلب دشمنان اسلام باشد.

همین مرد در کودکی پدر و مادرش را ازدست‌داده و به معنای واقعی، تنهایی‌اش را با خدا پر کرده است؛ بخشی از زندگی بیمار بوده و مشکلات مالی دست از سر زندگی مشترکش برنمی‌داشته است. شاید همین ویژگی‌ها بخشی از دلیل پرداختن ربیعی به زندگی او بوده است.

او درباره این شخصیت چندوجهی این‌طور می‌گوید: «مواجهه با چنین انسان ذوابعادی برای من شگفت‌انگیز بود. نمونه‌های چنین انسانی را در دفاع‌مقدس خودمان و در انسان‌های بلندقامتی که در اطرافم هستند، دیده بودم؛ ولی آدمی با این مختصات که از منطقه جغرافیایی متفاوتی باشد و با این فرازونشیب زندگی این‌طور بتواند همه ابعاد زندگی‌اش را توسعه دهد و این‌طور پایمردی کند و برای زندگی‌اش بجنگد، برایم جذاب بود. او مثل یک آدم عادی بارها در زندگی‌اش زمین خورد؛ اما بلند شد و ادامه داد و سنگین‌ترین غم‌های عالم را به دوش کشید؛ غم دوری از سرزمین مادری، ازدست‌دادن عزیزان، تنهایی و دوری از هدفش و نبودن از جایگاهی که باید در آن باشد؛ در کنار مشکلات مالی و جسمی. این‌ها برای من بسیار جذاب بود و جاهایی با او هم‌ذات‌پنداری می‌کردم. او در مصیبت‌های بزرگ زندگی‌اش در عین سوگواری، به جای شکایت بلند می‌شد و ادامه می‌داد. وقتی تحقیق درباره ابوحامد را شروع کردم، 25 سالم بود و آن زمان این ویژگی‌ها برای من بسیار جذاب بود.»

ربیعی درباره چالش‌های نوشتن درباره چنین شخصیتی این‌طور می‌گوید: «برای توصیف چنین انسانی، باید بسیار کوشید که پای شخصیت روی زمین باشد تا از او اسطوره‌ای دسترس‌ناپذیر با زندگی کاریکاتوری نساخت و جوری او را نشان نداد که گویی در همه ابعاد زندگی‌اش به کمال رسیده است. ذوق‌زدگی از مواجهه با چنین شخصیتی ممکن است نویسنده را به جایی برساند که او را واقعی تعریف و روایت نکند. بسیار کوشیدم که سیر سینوسی تغییرات این انسان و همه رنج و شادی معمول و مرسوم آدمی را در کنار سیرورت او نشان دهم.»

او ادامه می‌دهد: «یکی از وجوه جذاب شخصیت شهید توسلی این بود که با این شرایط سخت و تجربه‌های سنگین، چطور خود را جمع می‌کند و نگاهش به کجاست. نگاه او به زندگی که نشئت‌گرفته از پدر و برادر شهیدش، محمدامین بود، همه به‌سوی امام خمینی(ره) بازمی‌گشت. او نگاهی همیشگی به امام مثل یک مرشد و راهبر دارد که تکه‌های زندگی او را راهبری می‌کند.»

به روایت دوم‌شخص دانای کل

شاید بارزترین وجه تمایز این کتاب با سایر آثار مرتبط با شهدا، زاویه‌دیدی باشد که نویسنده آن را برگزیده است. زاویه‌دید دوم‌شخص دانای کل همان وجه تمایز است. در این قصه، فریناز ربیعی گاهی به جای ام‌البنین حسینی، همسر و همراه زندگی شهید، می‌نشیند و از زبان او ابوحامد را خطاب قرار می‌دهد؛ گاهی نیز این زاویه‌دید در قالب دانای کل بیان می‌شود؛ ام‌البنین حضوری ندارد و نویسنده با ابوحامد حرف می‌زند؛ گویی مای خواننده نیز موقع مطالعه کتاب، علیرضای توسلی را خطاب قرار می‌دهیم و با او سخن می‌گوییم و همین نگاه به غلبه احساسات در قصه کمک می‌کند؛ اما این انتخاب راحتی برای نویسنده نیست.

به‌صورت کلی، انتخاب این زبان داستانی و زاویه‌دید در ادبیات داستانی مرسوم نیست و انرژی زیادی از نویسنده می‌گیرد. ربیعی درباره انتخاب این زاویه‌دید توضیح می‌دهد: «سختی دوم‌شخص‌نویسی میان نویسندگان پذیرفته‌ شده است. فصل یک را با چند زاویه‌دید مختلف نوشتم؛ تا جایی که به این انتخاب رسیدم. طی مشورت‌هایم با مرحوم مسعود دیانی برای انتخاب زاویه‌دید، ایشان گفت اگر اولین کتابت را از زبان دوم‌شخص بنویسی، توقع‌ها از کتاب‌های بعدی‌ات بیشتر و کارت سخت‌تر می‌شود که راست می‌گفت. زاویه‌دید دوم‌شخص از نویسنده توان زیادی می‌برد. دوم شخص‌نویسی مناسب زمانی است که بار احساسی متن سنگین باشد؛ از سوی دیگر، چون روایت این کتاب، روایتی عاشقانه و احساسی است، این زاویه‌دید به قوت متن کمک می‌کند. لحن زنانه و احساسی که در جاهایی از کتاب حس می‌شود، بار اصلی‌اش بر دوش همین زاویه‌دید دوم‌شخص است.»

ویژگی دیگر این کتاب، داستان غیرخطی است؛ به این معنا که هر فصل کتاب به زمانی اختصاص یافته که با فصل بعد ازلحاظ تقویمی جور نیست؛ این یکی از شگردهای داستان‌نویسی است. آنچه مهم است، زیرکی نویسنده در نحوه چینش این زمان‌هاست؛ به‌طوری‌که مخاطب بین این خط‌های نامنظم زمانی گم نشود.

ربیعی با تأکید بر انتخاب آگاهانه‌اش از این نحوه زمان‌بندی می‌گوید: «من فصل‌های مختلف کتاب را به‌نوعی مهندسی کردم. زمان‌های فصل‌ها رفت‌وبرگشتی و محتوای هرکدام مانند پازل است. فصل‌ها با قلاب‌های انتقالی به فصل بعد منتقل می‌شود. این پازل‌ها درنهایت کنار هم چیده می‌شود و کل منسجمی از این داستان شکل می‌گیرد؛ مخاطب نیز از جایی به بعد با این سیر غیرخطی همراه شده و قاعده‌اش را متوجه می‌شود.»

قلم امضادار و استفاده‌های هدف‌دار از گویش هزاره‌ای

یکی از آفات روایت‌های داستانی از زندگی شخصیت‌ها، یکسانی قلم نویسندگان مختلف است. اما در «به جرم خمینی» با قلمی امضادار مواجه‌ایم؛ اما ممکن است برای برخی این شبهه پیش بیاید که تلاش نویسنده برای هنرنمایی‌های زبانی و قلمی، بخش‌هایی از داستان را همچون وقایع تاریخی افغانستان و آداب‌ورسوم این خطه و بیان جزئیات مهم نبرد تحت‌تأثیر قرار داده باشد.

نویسنده با تأکید بر اینکه قصدی برای افغانیزه‌کردن این کتاب نداشته و به قدر نیاز داستان، مسائل تاریخی و موضوع‌های مرتبط با رسوم و نبرد را بیان کرده است، اضافه می‌کند: «زبان برای من خیلی مهم است و برایش وقت می‌گذارم؛ مثل انگشترسازی که جواهرات را با دقت تمام دست‌چین می‌کند و روی انگشتر قرار می‌دهد. برای من کنار هم قرار دادن کلمات بسیار مهم است و دقت بسیاری خرج این هدف می‌کنم. در خط داستانی‌ام جایی که به روایت تاریخی نیاز است، آن تاریخ را به‌صورت عریان در داستان ارائه نکردم و آن را لای قصه پیچیدم و کوشیدم به این سبک، آن را به مخاطب ارائه کنم؛ درباره رسوم نیز سعی کردم آداب را بازنمایی کنم و همگی بر اساس تحقیق‌هایم است؛ همچون آداب کفن‌ودفن و خواستگاری. این‌ها را به فراخور متن، بیان کرده و از غلظت آن‌ها پرهیز کردم.»

ربیعی خاطرنشان می‌کند: «فقط با استفاده از چند اصطلاح و کلمه افغانی نمی‌شود متن را به متنی تبدیل کرد که از زبان یک افغانستانی بیان شده است. این کار به ظرافت‌های دیگری نیاز دارد و من قصد نداشتم وارد این حیطه بشوم؛ چون متن را مخاطب ایرانی نیز می‌خواهد بخواند. اگر فقط در بخش‌هایی از متن، اصطلاح‌های افغانستانی را بیان کنی با هدف یادآوری که این کتاب درباره یک افغانستانی است، متن ابتر می‌شد. جاهایی که به استفاده از شعر هزارگی نیاز بود، عین متن شعر را آورده‌ام یا هنگام روایت سنت‌ها و رسوم، از این گویش استفاده کرده‌ام؛ اما معتقدم نباید استفاده از این گویش باسمه‌ای باشد. به همین دلیل تلاشم این بود که فقط جاهایی که نیاز است، از زبان و لهجه افغانستانی بهره ببرم.»

همراه با تیپ فاطمیون

ما در این کتاب با ابوحامد در نبرد سوریه همراه می‌شویم و شرح عملیات‌هایش را نیز می‌خوانیم؛ اما همگی در قالبی داستانی و به‌دوراز فضای مستندنگاری و این از دیگر تمایزهای «به جرم خمینی» با زندگی‌نامه‌ها و آثار مرتبط با شهداست.

ربیعی اشاره می‌کند که هنگام روایت صحنه‌های نبرد سوریه این هدف را نداشته است که مانند مستندنگاری‌ها به‌صورت دقیق و جزئی آن لحظه‌ها را به‌صورت فنی بیان کند. او توضیح می‌دهد: «روایت زندگی این شخصیت را در برهه‌های مختلف نقل کرده‌ام و فقط به این واسطه که او یک مدافع حرم شهید بوده است، روی مسئله سوریه تمرکز نکرده‌ام. همین‌طور اطلاعات زیادی را که از سوریه داشته‌ام، گلچین کرده‌ام و از تمام آن بهره نبرده‌ام. می‌خواستم از زمان‌های رزم و نبرد قصه بگویم و درعین‌حال، متدهای اختصاصی ابوحامد و چگونگی رشد تیپ فاطمیون در جنگ را نیز ارائه کرده‌ام.»

روح‌الله خمینی قهرمانِ قهرمان داستان

کمی واقع‌بینانه‌تر که به کتاب بنگریم، قهرمان اصلی قصه، امام خمینی(ره) است. اوست که قهرمان پرور است و بـه شیرمردان افغان جرئت طوفان بخشید. نویسنده حضور و تأثیر امام(ره) را در زندگی شیعیان افغانستان، بیشتر در قالب عکس‌های ایشان در خانه‌ها و بطن زندگی این مردم نشان داده است. در قصه هرازگاهی عکس امام خود را نشان می‌دهد؛ جاهایی که شخصیت‌ها درگیر تلاطم روحی می‌شوند و در انتخاب هدفشان متزلزل. عکس امام روی دیوار خانه‌ها جا خوش کرده و جیب شخصیت‌های قصه میزبان عکس اوست.

ربیعی تأکید می‌کند: «قهرمانِ قهرمان داستان، امام(ره) است. کوشیدم این موضوع را دم‌دستی روایت نکرده و مستقیم‌گویی نکنم. درواقع، سعی کردم در داستان لایه‌ای اضافه کنم که پررنگ است؛ اما مستقیم بیان‌نشده. عکس‌ها لایه‌ای از لایه‌های داستان است و همه‌جا همراه ابوحامد است. مخاطب بعد از خواندن کتاب به این نکته می‌رسد که شخصیت روح‌الله خمینی اسوه زندگی شهید توسلی است. من این موضوع را در شکل داستانی‌اش در این عکس‌ها قرار دادم که هر دم، در شادی و غم و همه برهه‌های زندگی همراه او بوده و ارثی است که از پدرش به او رسیده و این وجه داستانی ماجرا و ترفندی داستانی است.»

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

5 × 4 =