به گزارش اصفهان زیبا؛ در عرصه ادبیات، منابع کهن تاریخی و ادبی در قالبهای شفاهی و نوشتاری، ازلحاظ ساختاری و محتوایی جایگاه والایی دارند. علاوه بر بازخوانی و تفسیر و انتشار این متون ادبی در قالبهای مختلف، یکی از راههای حفظ این متون باارزش و افتخارآمیز، روشهایی همچون بازآفرینی و بازنویسی و اقتباس در مدیومهای مختلفی همچون داستان و رمان یا هنرهای نمایشی و تصویری همچون تئاتر و سینماست.
به مناسبت چهاردهم تیرماه که در تقویم ملی ایران به نام «روز قلم» ثبت شده است، با محمدرضا رهبری، نویسنده و پژوهشگر ادبیات داستانی و مدرس داستاننویسی، درخصوص بازآفرینی و جایگاه و چگونگی آن صحبت کردهایم که در ادامه میخوانید.
در خصوص مفهوم بازآفرینی توضیح دهید.
معمولا در بازآفرینی ادبی، بازآفرین متن کهنی را خوانده و مفاهیم نهفته در آن را شناخته است؛ اما حرف نویی دارد که از آنِ خودش است. فرض کنید یک منبع اصلی داریم و در مدیوم و رسانهای ارائه شده است. اگر آن را در رسانه یا مفهوم دیگری به کار بگیریم، بازآفرینی کردهایم؛ مثلا خانهای داریم که درگذشته منزل مسکونی بوده و امروز آن را بازسازی کرده و در کارکرد دیگری مثل کافه از آن استفاده میکنیم. وقتی به چیزی با دید جدیدی مینگریم و از کاربرد قبلیاش معنا و کاربرد جدید میگیریم، بازآفرینی کردهایم. بازآفرینی در ادبیات و هنرهای مختلف و محصولات فرهنگی و تمدنی ما دیده میشود.
بازآفرینی معنای بسیار وسیعی دارد که تنها مشتمل بر ادبیات نیست و هنرهای دیگر همچون معماری و صنایعدستی و هنرهای تجسمی را نیز در بر میگیرد؛ مثلا علوم غریبه دیگر کاربردی ندارد و در گذشته نیز کاربرد ادبی نداشته است؛ اما در رمانی، بخشی از کتابهای علوم غریبه بهکارگیری میشود و نقشی متفاوت و کاربردی جدید پیدا میکند؛ مثل رمان «جننامه» که با بخشهایی از متون علوم غریبه، اثر ادبی مدرنی خلق کرده است.
کمی در حوزه ادبیات متمرکز شویم و ازلحاظ ادبی به بازآفرینی نگاه کنیم.
متون مختلفی را امروز بهعنوان متون ادبی میخوانیم که در گذشته چنین کاربردی نداشتهاند. مثلا «تاریخ بیهقی» یا «اخلاق ناصری» در دانشگاه بهعنوان متن ادبی خوانده میشوند؛ درحالیکه اینها در گذشته با هدف خلق اثر ادبی نوشته نشدهاند. این تغییر و تحولات و تغییر نگرشها در زبان و ادبیات وجود دارد. از طرف دیگر، فرهنگ ما با توجه به پیشینه غنیاش منابع متعددی را در دست دارد، اعم از ادبیات شفاهی و مکتوب یا ادبیات عامه و ادبیات فاخر. امروزه نیاز ما این است که به آنها نگاهی جدید و متفاوت در حیطه فرم و محتوا بیندازیم. اینها در بستر اولیهشان کارکرد و فرم شناختهشدهای در نثر یا نظم داشتهاند و امروز میتوانیم با بازآفرینی، آن را از آن مدیوم به مدیوم دیگر تبدیل کنیم. مثلا اثری نثر تعلیمی بوده و ما آن را در قالب داستان خلاقه ارائه میکنیم.
ویژگی و ممیزه بازآفرینی چیست که اثر ثانویه را از کار اولیه متمایز میکند؟
بازآفرینی کاری خلاقانه و هوشمندانه است. در این کار، شما بنمایهای را میشناسید و نیاز زمانه را هم میشناسید، پس آن را به امروز منتقل میکنید. در ضمن، استقلال از متن اولیه بسیار هدفمند صورت میگیرد. متن ثانویه هم در مفهوم و هم در فرم و ساختار از اثر اولیه متمایز است. سه عنصر مضمون و موضوع و ساختار در بازآفرینی متحول میشود.
بهطورمعمول مدیوم و رسانه نیز عوض میشود. بازآفرینی فقط مربوط به گذشته نیست و حال را نیز شامل میشود؛ مثلا یک فیلم خوب معاصر مثل «هامون» را در رسانه رمان بازآفرینی میکنیم و طی این فرایند، ساختار به اقتضای شرایط روز تغییر مییابد.
تفاوت بازآفرینی با اقتباس و بازنویسی چیست؟
واژههای اقتباس، بازنویسی، بازآفرینی و حتی بازخوانی شباهتها و تفاوتهایی دارد که باید به آن توجه کرد. به تعبیر بعضی از کارشناسها، بازآفرینی همان اقتباس است و در بعضی از نظریهها این دو تفاوت دارد؛ کما اینکه بعضی بازآفرینی و بازنویسی را به یک معنا میگیرند؛ درحالیکه به نظر من متفاوت است.
در انتشارات کانون، آییننامهای نوشتند که بیشتر بازآفرینیها از متون شناختهشدهای چون کلیلهودمنه، منطقالطیر، شاهنامه، مثنوی، گلستان و خمسه نظامی باشد. در بین آنها یک بازآفرینی فوقالعاده از استاد علیاکبر صادقی به نام «پهلوان پهلوانان» تولید شد. در ادبیات مدرن به اسطورهها نیز پرداخته میشود و آنها نیز بازآفرینی میشوند؛ چنانکه در ادبیات غرب «اولیس» را داریم و متون دینی و شخصیتهای قدسی مانند انبیا هم میتواند منبعی برای بازآفرینی باشد. به ادب عامه، چه مکتوب و چه شفاهی نیز باید توجه کرد؛ مثل سمک عیار، دارابنامه و فتوتنامه.
در بازنویسی، متون کهن برای کودکان و نوجوانان یا عامه مردم بازنویسی میشود. مثل ویس و رامین که شعر است، تبدیل به نثر میشود تا سادهفهم شود و صرفا هدف آموزشی دارد و با حفظ معنای اصلی، برای مخاطب خاصش سادهنویسی میشود. بازنویسی از زمانی که برای نوجوانان و کودکان خلق اثر شروعشده، کاری مرسوم بوده است. همچنین در بازآفرینی به بنمایه توجه دارید؛ اما در ساختار و روش بیان تغییراتی میدهید؛ مثلا اسفندیار، شخصیت شناختهشده شاهنامه، در نمایشنامه «کبودان و اسفندیار» بازآفرینی شده است. در داستان اسفندیار کبودان وجود ندارد؛ اما در داستان ثانویه خلق میشود و معنای دیگری از داستان اسفندیار دریافت میشود که متفاوت با معنای داستان اصلی است. بازآفرینی ممکن است نقادانه هم باشد. مثلا مؤلف امروزی به نگاه خالق اولیه نقد داشته باشد.
اهمیت بازآفرینی در ادبیات چیست؟
در یافتن پاسخ پرسشهای امروزی از منابع کهن و نیز تداوم فرهنگی و تنوع آثار از طریق خلق آثار نو مبتنی بر فرهنگ و ادبیات کهنمان؛ چراکه منابع و آثارمان که امروزه حیاتش از بین رفته است، حیات مجدد مییابند و این بزرگترین حسن بازآفرینی است.
بازآفرینی چه الزاماتی دارد؟
در این خصوص به چند نکته باید اشاره کرد. یکی شناخت جهانی است که اثر اولیه در آن خلق شده است و شناخت از خالق آن. دیگر اینکه اگر جهان اولیه با جهان ثانویه در زمان بازآفرینی منطبق برهم نیست، باید در امتداد هم باشد. در ادبیات، اگر اثر امروزی بازآفرینی یک اثر حماسی است، باید بازآفرینی هم با همه خلاقیت و نوآوریهایش حماسی باشد، نه ضد حماسه. سوم اینکه زبان در بازآفرینیهای ادبی بسیار مهم است؛ چه ازلحاظ نحو و چه ازلحاظ دریافتهای اندیشهای و عاطفی و عقلی.
نکته دیگر این است که با توجه به تحولات سریع این روزگار دائم نیازمند این هستیم که به منابع کهنمان نگاه جدید کنیم و آنها را بازآفرینی کنیم. ممکن است بازآفرینی یک قطعه کاشی مصور روی یک بنا در یک رمان رخ دهد. مثلا داستان یک دیوارنگاره را در یک رمان ارائه میکنیم.
بنمایهای که از قدیم به حال منتقل میشود، نوعی الهام گرفتن از گذشته است؛مثلادر نمایش، سنتی مثل روحوضی وجود دارد. این سنت نمایشی روحوضی در مهمانیها و خانههای اشراف اجرا میشده اما الان اجرای آن در سالنهای نمایشی برای عامه مردم انجام میشود. یا در گذشته در اصفهان نمایش بقالبازی وجود داشته و از بین رفته است. اکنون یک هنرمند این نمایش را مبنا قرار میدهد و بر اساس آن یک داستان و نمایش جدید خلق کرده و از آن معنای جدیدتری ارائه میکند.
بنابراین مثالها، باید از پیشینه تاریخی هنری که در آن فعالیت میکنیم، مطلع باشیم و به آن همچون ادبیات نگاهی متفاوت و خلاقانه داشته باشیم. این بحث بسیار درازدامن است و از مجال گفتوگو خارج است.نکته آخر اینکه در گذشته اصطلاح انگلیسی «اداپتاسیون» بسیار رایج بود و منظور، بازسازی ظاهر اثری در قالبی نو بود. مثل بسیاری از قصههای «هزارویکشب» که برای سینما، رادیو، تئاتر و ادبیات کودکان بازنویسی شده است. این نگاه با آنچه در اینجا گفتیم متفاوت است و کاری ساده بوده است.
چند نمونه موفق از بازآفرینی در ادبیات فارسی را نام ببرید.
از شخصیت آرش چند بازآفرینی خوب تولیدشده است؛ یکی «آرش کماندار» اثر محمدهادی محمدی. در ادبیات بزرگسال چند اثر معروف داریم که از اسطورهها بهرهمند شدهاند؛ همچون «یکلیا و تنهایی او» اثر تقی مدرسی. «سووشون» یا سیاوشان در اصل به معنای سوگ سیاوش بوده و بازسازی امروزین از اسطوره سیاوش است. رمان «سالمرگی» از اصغر الهی، «برهنه در باد» از محمد محمدعلی، «فریدون سه پسر داشت» از عباس معروفی نیز ازایندست هستند. البته آثاری مثل «سیاوش» نوشته محمد قاسمزاده هم هست که خود اسطوره روایتشده و با بازآفرینی مواجه نیستیم. در آثار جدیدتر، «نگهبان تاریکی» نوشته مجید قیصری نیز بهتازگی منتشر شده که از اسطورهها بهره برده است. در بعضی آثار از شخصیتهای دینی همچون انبیا و چهرههای مقدس ادیان بهره گرفته شده است؛ مثل حضرت یحیی و یوسف.
در ادبیات کشور چقدر از بازآفرینی بهره برده میشود؟ آیا این قالب نادیده گرفته نشده است؟
این موضوع نیاز به بررسی دقیق دارد و نمیتوان با اطمینان به آن پاسخ داد؛ اما بهطور شهودی میتوانم بگویم آنقدر که به بازنویسی توجه شده، به بازآفرینی توجه نشده است. اطلاع نسل جدید نویسندگان از آثار کهن کمتر و ناقص است و توجه به بازآفرینی این آثار ضروری است؛ آنهم در این زمانه که به دلیل شتاب روزگار، از روزگار گذشته فاصله گرفتهایم.
چه نویسنده و هنرمندانی در بازآفرینی موفقاند؟
هنرمند نباید تکرشتهای باشد و باید از رشتههای مختلف شناخت داشته باشد. دیگر اینکه نمیتواند خود را از گذشته تاریخی آن رشته بینیاز بداند و با آن قطع رابطه کند. اگر روی ادبیات متمرکز باشیم، باید این پیشینه را در نظر بگیریم. در بازآفرینی علاوه بر تبدیل زبان و ساختار متن اولیه، به زبان و ساختار معاصر بر تبدیل محتوا نیز باید مسلط باشد.




