نگاهی گذرا بر زندگی زهیر بن قین یکی از ۷۲ ستاره دشت نینوا

از تردید تا شهادت

زهیر بن قین یکی از مردان شریف قبیله بجلی و ساکن کوفه بود. زهیر از زعمای امین و درست‌کردار بود که آوازه شجاعت و بی‌باکی‌اش در میدان‌های جهاد همه‌جا پیچیده بود.

تاریخ انتشار: 13:16 - سه شنبه 1403/05/9
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
از تردید تا شهادت

به گزارش اصفهان زیبا؛ زهیر بن قین یکی از مردان شریف قبیله بجلی و ساکن کوفه بود. زهیر از زعمای امین و درست‌کردار بود که آوازه شجاعت و بی‌باکی‌اش در میدان‌های جهاد همه‌جا پیچیده بود. زهیر تا قبل از واقعه کربلا ازجمله طرف‌داران عثمان بود و تا آن روز در زمره علویان و دلدادگان امیرالمؤمنین و فرزندانش محسوب نمی‌شد.

زهیر هم‌زمان با آخرین حج سیدالشهدا، پس از انجام مناسک خود، همراه همسر و گروهی از یارانش مکه را ترک کرد و رهسپار کوفه شد. زهیر پیش از خروج از کوفه و پس از ورود به مکه، درباره بیعت نکردن امام‌حسین (ع) و ورود آن حضرت به مکه برای ادای فریضه حج شنیده بود؛ اما تمایلی به روبه‌رو شدن با ایشان را نداشت.

زهیر پس از پایان مناسک حج در مسیر بازگشت همواره می‌کوشید قدری دورتر از محل استقرار موقت کاروان امام حسین فرود آیند تا با ایشان مواجهه‌ای نداشته باشد. اما در مقری مجبور شد چادرهای کاروان خود را در نزدیکی خیمه‌های امام برپا کند. امام حسین (ع) شخصی را نزد زهیر فرستاد و او را به ملاقات دعوت کرد. زهیر نخست از این دیدار اکراه داشت. اما به توصیه همسرش دیلم یا دلهم به محضر امام رسید و این دیدار مبارک نقطه عطفی در زندگی او شد و مسیرش را تغییر داد.

هیچ‌کس نمی‌داند میان زهیر و سیدالشهدا چه سخنانی ردوبدل شد که او ناگاه بشاش و شادمان به خیمه‌اش بازگشت و به همسرش گفت: هم‌اکنون تو از قید زوجیت من رهایی. دوست ندارم از من به تو جز خیر برسد. تصمیم گرفتم همراه حسین بروم و با تمام وجود از او محافظت کنم و جانم را فدایش کنم. همسرش او را بدرقه کرد، گریست و به او گفت: خدا نگهدار تو باشد و خیر و سعادت نصیبت کند. زهیر! از تو تمنا دارم که در قیامت و در محضر رسول خدا مرا از یاد نبری.

پیوستن به کاروان عشق

بالاخره زهیر به کاروان امام پیوست. کاروان نور منزل‌به‌منزل پیش می‌رفت؛ اما اخبارهایی که به امام حسین (ع) می‌رسید، تلخ و دردناک بود. مسلم‌بن‌عقیل و هانی بن عروه به شهادت رسیده‌اند. امام در طی ایراد سخنانی این اخبار و شرایط حاکمیت یزید را شرح دادند. پس‌ازآن، زهیر بن قین نخستین کسی بود که برخاست؛ درحالی‌که صدایش از شدت هیجان می‌لرزید رو به سیدالشهدا گفت: ای فرزند رسول خدا! ما سخنان شما را شنیدیم. به خدا سوگند، اگر زندگانی دنیا دائمی بود و ما در آن جاودانه بودیم و جدایی از آن فقط به‌سبب یاری شما روی می‌داد، ما قیام همراه شما را بر ماندن در دنیا ترجیح می‌دهیم. امام حسین(ع) به چهره او نگریست و برای او دعای خیر کرد.

در عصر تاسوعا، آنگاه که عمر بن سعد به یارانش فرمان داد تا فرمان امیر را به سپاهیان امام حسین(ع) برسانند و به ایشان اعلام کنند که یا تسلیم شوید یا بجنگید، زهیر خطاب به عزره، یکی از سپاهیان عمر سعد گفت: … از خدا پرهیز کن! من برایت خیر می‌خواهم. به خدا سوگند ای عزره، تو از آنانی هستی که فرد گمراهی را برای کشتن پاک‌دامنی یاری می‌دهند. عزره پاسخ داد: ای زهیر! تو نزد ما از شیعیان این خاندان نبودی؛ تو عثمان‌خواه بودی. زهیر گفت: از موقعیتی که اکنون دارم، درنمی‌یابی که من از شیعیان هستم. به خدا سوگند که من نه نامه‌ای به حسین نوشته‌ام و نه هرگز پیکی در پی‌اش فرستادم و نه وعده یاری‌اش دادم. بلکه در راه با او برخورد کردم و به یاد رسول خدا و موقعیت او افتادم و دانستم که به سوی دشمن می‌آید. پس بر آن شدم که یاری‌اش کنم؛ در حزب او درآیم و جانم را فدایش سازم. برای‌آن‌که شما حق خدا و رسولش را ضایع کردید.

عروج

یاران سیدالشهدا نماز صبح عاشورا را به امامت حضرت اقامه کرده‌ و جامه رزم پوشیدند. زهیر بن قین فرمانده جناح راست سپاه اباعبدالله شد. هنوز ساعاتی از روز نگذشته بود که کوفیان جنگ را مغلوبه کردند. آن‌ها از هر سو بر امام و یارانش هجوم می‌آوردند. شمر نیز فرمان داد تا از پشت به خیمه‌ها هجوم آورند. ناگهان زهیر و تعدادی از یاران سیدالشهدا چون کوهی میان دشمن و خیمه‌ها حائل شدند.

او چون شیر می‌غرید و رجز می‌خواند. مورخان از ۱۲۰ نفر نام برده‌اند که با ضربات سهمگین زهیر بر خاک افتادند. زهیر در روز عاشورا چنین می‌گفت: «ای بندگان خدا! پسر فاطمه برای دوستی و نصرت از زاده سمیه شایسته‌تر است؟ اگر یاری‌اش نمی‌کنید، ولی او را نکشید و به یزید واگذارید. به‌ جانم سوگند که یزید با نکشتن حسین(ع) هم از طاعت شما راضی است.

زهیر اندکی بعد و پس‌از اصابت تیرهای فراوان بر بدنش، بالاخره به زمین افتاد و به دست کوفیان به شهادت رسید. در زیارت ناحیه مقدسه درباره زهیر چنین آمده‌: سلام بر زهیر بن قین بجلی! کسی که وقتی حسین به او اجازه بازگشت (به دیارش را) داد، به حضرت عرض کرد: به خدا سوگند، نه. هرگز چنین نخواهد شد. آیا فرزند خدا را اسیر دست دشمنان رها کنم و خود را نجات دهم؟ خدا آن روز را نیاورد.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

یک × 3 =