گذری بر خاطرات شیرین بانوان قالی‌باف محله ولدان

در تاروپود نقش

صدای زنان قالی‌باف که در حال کارکردن بر روی قالی‌های خود هستند در کارگاه شنیده می‌شود.

تاریخ انتشار: ۱۲:۱۷ - سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۳
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
در تاروپود نقش

به گزارش اصفهان زیبا؛ صدای زنان قالی‌باف که در حال کارکردن بر روی قالی‌های خود هستند در کارگاه شنیده می‌شود. روی صندلی‌های مرتب کنار یکدیگر نشسته‌اند و می‌بافند؛ یکی گل می‌زند و دیگری بلبل، یک نفر ترمه و دیگری ترنج … .اینجا کارگاه زنان قالی‌باف در محله ولدان است که در آن مشغول به کار هستند.فاطمه جعفری یکی از زنان فعال قالی‌باف است که حالا ۷۳سال سن دارد و از شش‌سالگی وارد این کار شده و به گفته خودش از سال ۳۶ تاکنون که با قالی‌بافی آشنا شده است، قالی بافته و این هنر را بسیار دوست دارد.

شش‌سالگی و آغاز هنر قالی‌بافی

این بافنده پیش‌کسوت از خاطرات کودکی‌اش می‌گوید: «یادم هست آقایی از نجف‌آباد به محله ما آمده بودند. آن زمان ما ۵۰ تا کودک بین سن ۶ تا ۱۲ساله بودیم که برای آموزش قالی‌بافی به کارگاه ایشان می‌رفتیم و این‌گونه بود که با هنر قالی‌بافی آشنا شدیم.»جعفری به روزگار پرفرازونشیبی که در هنر قالی‌بافی داشته است اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «از ۶سالگی تا ۱۴سالگی در کارگاه همین آقا کار می‌کردم؛ اما بعدها تصمیم گرفتم دار قالی را به خانه ببرم و آنجا مشغول به کار شوم. همان سال بود که ازدواج کردم و قالی‌بافی را در خانه شوهر ادامه دادم.»

از دوران سخت بچه‌داری تا شکل‌گیری کارگاه قالی‌بافی

جعفری از دوران سخت بچه‌داری و همین‌طور نبود همسر در کنار فرزندان چنین می‌گوید: «آن زمان نبود همسرم که به رحمت خدا رفته بود، روزگار سختی را برایم ایجاد کرد. باوجوداینکه فرزندانم کوچک بودند، هم از آن‌ها نگهداری می‌کردم و هم قالی می‌بافتیم و هم خیاطی می‌کردم و بعد قالی‌های بافته‌شده را می‌فروختم.»او سال ۵۳ و آشنایی با همسر دومش را این‌گونه توضیح می‌دهد: «همسر دومم ۴۰ سال بزرگ‌تر از من بود. آن زمان من ۲۳ ساله بودم و ایشان ۶۳سال سن داشتند. باوجود دو فرزند ازدواج کردم و زندگی خوبی داشتم.»

رفتن به کلاس درس و باسوادشدن

آهی می‌کشد و ادامه می‌دهد: «همسرم مرد پرتلاشی بود و ۱۱ مدرسه در محله ولدان باز کرد.در کلاس قرآن یاد می‌دادند. آن زمان اسم این کار پیکار با بی‌سوادی گذاشته شده بود. من هم خیلی درس‌خواندن را دوست داشتم؛ پس وارد کلاس‌ها شدم و درس خواندم و همان سال شاگرداول شدم. چون در محله ما کلاس دوم و سوم نبود، من امتحان دادم و یک‌باره وارد کلاس چهارم شدم و هم درس می‌خواندم و هم قالی می‌بافتم.»این بانوی قالی‌باف به سال ۵۷ اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد: «زمان انقلاب مدرسه گرفته شد و من هم که تازه ۱۵ روز بود کلاس پنجم را شروع کرده بودم، بی‌خیال درس‌خواندن در آن زمان شدم.»او که حالا سرپرستی یک کارگاه قالی‌بافی در محله ولدان را بر عهده دارد، می‌گوید: «موقعیت من به‌گونه‌ای تغییر کرد که در بسیاری از محله‌ها به‌ویژه شمس‌آباد و نصرآباد رفتم و دار قالی زدم و از این راه موفق شدم برای بچه‌های خودم خانه و زندگی فراهم کنم.»

سال ۸۵ و آغاز به کار در محله ولدان

جعفری ادامه می‌دهد: «از سال ۸۵ در کارگاه محله ولدان کار خودم را شروع کردم. اینجا حدود ۳۰ شاگرد داشتم که از ۴ صبح تا ۹ شب کار می‌کردیم؛ اما حالا به دلیل مشکلات چشمی و جسمی قادر به قالی‌بافی نیستم؛ اما به دیگران کمک می‌کنم.» او به قالی‌های ابریشمی اشاره می‌کند و می‌گوید: «بیشتر کار من بافت قالی‌های کرک ابریشم است. سفارش‌ها توسط یک استادکار گرفته می‌شود و ما با توجه به سفارش کار خود را شروع می‌کنیم.» از او درباره زمان تقریبی بافت فرش‌ها می‌پرسم و چنین بیان می‌کند: «قبلا یک جفت ۳۰ تایی را یک سال می‌بافتیم؛ ولی حالا که شاگردها کمتر شده، همین اندازه حدود یک سال و سه ماه زمان می‌برد.»

وضعیت نامناسب فرش دستباف

جعفری از وضعیت بد خریدوفروش فرش دستباف می‌گوید: «فرش دستباف تحریم است و صادرات هم نداریم.هزینه مواد اولیه هم خیلی زیاد شده و کار را برای خیلی از قالی‌باف‌ها سخت کرده است. وقتی فرش بازاری ندارد، حقوقی که به قالی‌باف‌ها می‌دهند بسیار پایین است. امیدوارم این مشکل به‌زودی حل شود.»

صدیقه شیرخانی و آغاز هنر قالی‌بافی از پنج‌سالگی

صدیقه شیرخانی از دیگر هنرمندان قالی‌باف محله ولدان است که حالا حدود ۷۱ سال سن دارد و سالیان سال است که در این حرفه فعالیت دارد و هنرمندان زیادی را آموزش داده است.

او از خاطراتش می‌گوید: «یادم هست پنج‌ساله بودم که مادرم من را به کارگاه قالی‌بافی برد. یک روستایی بود که از نجف‌آباد آمده بود و قالی‌بافی درس می‌داد. من هم آنجا از لای تخته‌ها تونه‌ها را جمع می‌کردم.»بعد می‌خندد و به دوران خوش کودکی می‌رود و می‌افزاید: «آن زمان دختری بود به اسم شهربانو که باهم دوست بودیم. یادم هست که ازیک‌طرف مادرم من را به داخل کارگاه می‌برد و از آن‌طرف ما را بیرون می‌کردند.» او از دوستان هم‌سن‌وسالش می‌گوید: «آن زمان تعداد ما ۴۰نفر شاید هم بیشتر بود که از صبح تا شب در کارگاه بودیم. بعدها یاد گرفتیم و شروع کردیم به بافتن قالی. هم تونه جمع می‌کردیم و هم قالی می‌بافتیم.»

از بافت قالی نجف‌آبادی تا بافت قالی‌های ابریشمی

رو می‌کند به قالی‌های موجود در کارگاه و ادامه می‌دهد: «آن زمان قالی‌های نجف‌آبادی می‌بافتیم که خیلی هم طرفدار داشت. حالا قالی‌های ابریشمی طرفدار زیادی دارد و ما هم از این قالی‌ها می‌بافیم.»اشاره می‌کند به قالی‌ها و می‌گوید: در این سال‌ها همه نوع طرحی بافته‌ام سی‌وسه‌پل، پل خواجو، منارجنبان، مسجد لنبان، البته سفارش‌ها را استادکارم می‌گرفت، دار قالی را درست می‌کرد و من هم می‌بافتم.از دوران سخت بچه‌داری می‌گوید: من خودم دست‌تنها برای دختران هم پدری کردم و هم مادری! با قالی‌بافی دخترها را بزرگ کردم و شوهر دادم، حالا هم آن‌ها کار می‌کنند و قالی می‌بافند.اما من یک سالی است که به خاطر چشم‌ها نمی‌توانم قالی ببافم و دیگر کار نمی‌کنم.

به کارگاهی که ۱۸ سال پیش در محله درست کرده است اشاره می‌کند و می‌گوید: یک روز همگی جمع شدیم تا برای قالی‌بافی به رهنان برویم که دیدیم خبری نیست، بعدها اینجا را پیدا کردیم و الان حدود ۱۸ سال است که در این مکان کار می‌کنیم، در کارگاه همگی به هم کمک می‌کنیم یادم هست برای قالی‌بافی به خواهرم که حالا به رحمت خدا رفته خیلی کمک می‌کردم، حالا هم دخترها و عروس‌ها این کار را ادامه می‌دهند.