به گزارش اصفهان زیبا؛ یک هفته مفید برگردیم به خیلی سال پیش؛ زمانی که صبحهای سرد بهمنماه، کمی زودتر از اینکه زنگ بخورد و کلاس اولمان شروع شود، پا به سالن کلاسها میگذاشتیم و مشقهای نوشته و نانوشته را با کمک هم تکمیل میکردیم. در ذهنمان، فداکاری و مروت حکم میکرد به فکر همدیگر باشیم و بودیم.
این «همدیگر» برای ما خیلی توسعه داشت؛ چون ما بیستوششمین دورهای بودیم که وارد دبیرستان مفید تهران میشد. ما کم نبودیم. 121 نفر در یک پایه، عدد کمی نیست! اما باز هم ورودیهای بزرگتر و کوچکتر از خود را مثل یک خانواده بزرگ میدیدیم. بهمن، همان ماهی بود که در مورد این خانواده بزرگ، بیشتر میشنیدیم؛ چون هر سال در این ماه اعلام میکردند که قرار است در اسفند، بار دیگر به یاد کسانی که در دورههای اول مفید بودند و در کلاس جبههها قبول شدند، دور هم جمع شویم. دبیرستانی بودیم؛ ولی کودک درونمان هنوز جویای تربیت بود.کلاسها خوب بود؛ اما مثل همیشه، کم بود. دنبال چیزی بودیم که نه به اندازه تخته یا متناسب با شغل فردا باشد؛ بلکه «به درد امروز ما» بخورد. مجموعه رویدادهایی که از بهمن تا اسفند به طول میانجامید، دقیقا همان آبی بود که تشنهاش بودیم.
اصلا صوری نبود؛ بلکه واقعا برای مدرسه اولویت داشت؛ چون در ابتکاری مثالزدنی، گرامیداشت شهدا و خانواده آنها را نه فقط در یک روز در اواخر اسفند طبق تقویم رسمی، بلکه در یک هفته کامل برگزار میکردند که تازه شامل سه قسمت بود: مراسم عصرانه با حضور همه دانشآموزان و اکثر معلمان، نمایشگاه هنرهای تجسمی، تولید مستندهای تصویری توسط دانشآموزان از خانواده شهدا.
برای همین ما را از بهمن مشغول میکرد و مگر تربیتِ لحظهای هم داریم؟ گاهی کار بالا میگرفت و از همرزمان و خانواده شهدا هم دعوت میکردند تا یک روز به مدرسه بیایند و حتی گاهی توفیقمان بیشتر میشد و بدن شهید گمنامی را در تابوت، روی دست دانشآموزان روانه مراسم میکردند. آری، شهیدان واقعا برای ما «زنده» بودند و مثل یک معلم و مربی، چندهفته در کنار ما حضور داشتند. این مجموعه رویدادها را «هفته شهدا» مینامیدیم؛ مفیدترین هفته در طول سال! جدا از اثر تربیتی شخصیت شهدا، سه ویژگی اثربخش در این برنامهها به چشم میخورد .
1- بهرهگیری از ظرفیت بومی: برای ما، شهیدان یعنی همکلاسیهای قدیم؛ یعنی یکی از خودمان؛ اصلا خودمان. این بومیترین ظرفیتی بود که مدرسه ما میتوانست برای تربیت دانشآموزانش به کار گیرد. از این ظرفیتها در همه مدارس یافت میشود؛ شهید مدرسه ما، شهید محله ما، فرزند شهیدی از میان کادر مدرسه و معلمان، فرزند و خواهرزاده و برادرزاده شهیدی که در مدرسه ما درس میخواند یا در محله ما زندگی میکند، جانبازی که هنوز در یکی از خانههای محله ما نفس میکشد و مانند آن. یک بار که مدرسه در این زمینه جستوجو کند و به مقصود برسد تا چند سال محتوا دارد.
2- تکیه کامل بر مشارکت دانشآموزان: کارهای بسیار متنوعی برای هفته شهدا تدارک دیده شده بود تا همه بتوانند به نوعی همکاری کنند؛ مثلا همان مراسم عصرانه که در پنج نوبت (شنبه تا چهارشنبه در هفته شهدا) اجرا میشد هم دکلمه و تواشیح داشت، هم نمایش و سخنرانی، هم دعوت از مهمان و خاطرهگویی، هم دلنوشته و همخوانی، هم پخش فیلم و… . خلاصه برای خود فستیوالی بود! نکته جالب این بود که برای افزایش مشارکت دانشآموزان، معلمان هیچ دخالتی در کیفیت کار نداشتند. همهچیز به اندازه توان دانشآموزان اجرا میشد و هیچ عیبی هم نداشت. البته برخی نیز جز شرکت در مراسم عصرانه هفته شهدا بخار دیگری از آنها بلند نمیشد؛ ولی همانها نیز به خاطر اینکه همکلاسیهایشان درگیر نمایشگاه و برگزاری مراسم و تولید مستند بودند، در این رویداد با علاقه دیگری شرکت میکردند.
3- پیوند نسلی: مدارس ما معمولا پیگیری انتقال دانش به نسل جدید هستند و پیوند نسلی را به خانوادهها واگذار میکنند؛ اما واقعیت آن است که اتفاقا میتوانند نقش مهمی در پیوند نسلی ایفا کنند؛ بین نسل قدیم دانشآموزان و دانشآموزانِ امروز. کم نیستند قهرمانانی از دانشآموزان قدیم که میشود آنها را به دانشآموزان خود معرفی کنیم. کم نیستند کوچکقامتانی که همتشان بسیار بلند بود. اگر کاری کنیم نوجوانانی که با خریدن یک تبلت از امروز و آینده خود راضی میشوند زندگی آن بلندهمتان را درک کنند، قهرمانان آینده در مدرسه ما خواهند زیست.