به گزارش اصفهان زیبا؛
ضرورت تغییر نگرش جامعه درباره دختران
نامگذاری میلاد حضرتمعصومه(س) بهعنوان روز گرامیداشت مقام دختران، از دو منظر قابلتأمل است: نخست، جایگاه ویژه حضرتمعصومه (س) که موجب شده، روز میلاد ایشان بهعنوان «دختر نمونه عالم» شناخته شود و دوم، جایگاه مبرز دختران، که بهطور ذاتی نیازمند توجه ویژه است. بهعبارتی، فقدان مناسبتی برای تجلیل از دختران احساس میشد و این روز بهانهای برای یادآوری مقام دختر، اهمیت دخترداشتن و تکریم این قشر از جامعه شد.
اسلام و تکریم دختران
واکاوی در آیات قرآنی، شروع حرکتی نوین و جریانسازی را نشان میدهد که در تقابل کامل با فضای حاکم بر جامعه عصر نزول، به تکریم زنان و دختران پرداخته است. در آن دوران، تمامی افراد جامعه به اتفاق، زنان را جنس درجه دو و کماهمیت میپنداشتند. برخی چنان درباره جنس زن و دختر تنفر داشتند که به دخترکشی آشکار مبادرت میورزیدند. برای توجیه این عمل شنیع، نخست به دلایل روانیاقتصادی متوسل میشدند؛ ازجمله ترس از کمبود امکانات در جنگهای قبیلهای و هراس از فقر ناشی از افزایش فرزندان دختر. سپس در گام بعدی، توجیهی ایدئولوژیک ارائه میدادند؛ با این ادعا که «پسران از آن ما و دختران از آن خدایند» و با ساخت واژهای مانند «بنات الله» سعی در توجیه این عمل ناپسند داشتند.
آنان با پیوند زدن این عقاید خرافی به فرهنگ جامعه، میکوشیدند این عمل را به قاعدهای بدیهی و طبیعی تبدیل کنند. در سایر قبایل نیز اگرچه دختران را نمیکشتند، اما جایگاهشان چنان ضعیف و حقوقشان چنان ناچیز بود که عملا هیچ حقی نداشتند: نه حق ارث، نه اختیار در ازدواج، نه حق طلاق و نه حتی حق تصمیمگیری مستقل در امور مالی یا اجتماعی. دختران تنها بهعنوان ابزاری برای ارضای نیازهای جنسی یا تأمین معیشت خانواده به کار میرفتند و هیچ هویت انسانی برای آنها متصور نبودند. فضای تنفرآمیز در خصوص زنان در آن دوره چنان بود که حتی هنگام تولد حضرت زهرا (س)، آخرین فرزند پیامبر(ص)، برخی به ایشان لقب «ابتر» (بیفرزند) دادند؛ چراکه دختر را امتداد نسل بهحساب نمیآوردند؛ این در حالی بود که پیامبر(ص) با ازدستدادن دو پسر خود در سالهای ابتدایی بعثت (پیش از تولد حضرتزهرا(س))، دارای چهار دختر بودند؛ اما جامعه آن روز دختران را جزئی از نسل بهشمار نمیآورد. در چنین فضایی حتی اگر خانوادهای دختردار میشد و او را نمیکشت، از شدت شرمساری قادر نبود سر خود را در جامعه بالا بگیرد و مدتها در انزوا بهسر میبرد.
آغاز یک تغییر نگرش
در چنین جامعه خشن و متعصبی، قرآن کریم اقدام به ایجاد تحولی بنیادین میکند. این تحول از اصلاح باورهای غلط آغاز میشود؛ ازجمله این اعتقاد که حضرت آدم و حوا هر دو در خطا سهیم بودند و این اشتباه تنها متوجه حوا نبوده است. قرآن این دیدگاه را اصلاح کرده و بهتدریج به تغییر نگرش به دیگر زنان، مانند حضرت ساره، همسر ابراهیم(ع) اشاره میکند. در متون توراتی، حضرت ساره، زنی پر از حسادت تصویر شده که اصرار دارد هاجر و فرزندش اسماعیل را از ابراهیم دور کند؛ اما قرآن این تصور را اصلاح کرده و تأکید میکند که این اقدام به دستور الهی صورت گرفته است. قرآن حضرت ساره را زنی باایمان معرفی میکند که ملائکه را میدیده و بشارت تولد اسحاق را دریافت کرده است.
این روند تغییر دیدگاهها ادامه یافته و در آیاتی از قرآن کریم به وجود زنان تأثیرگذار و برجستهای مانند خواهر و مادر حضرتموسی، همسرش (دختر شعیب) و نهایتا حضرت مریم(س) اشاره شد. درباره حضرت مریم(س)، قرآن بهگونهای سخن میگوید که گویا دختر میتواند از پسر نیز باارزشتر باشد؛ آنجا که او را برای عبادت در بیتالمقدس انتخاب میکند.
این رویکرد قرآن نشان میدهد که نگاه تحقیرآمیز به زن محدود به شبهجزیره عربستان یا عصر نزول قرآن نبوده، بلکه پدیدهای تاریخی بوده است. آیات قرآن بهتدریج به برابری زن و مرد در خلقت، جایگاه عبادی، پاداش اخروی و مقام نزد خداوند تأکید میورزد.
با استقرار حکومت اسلامی در مدینه، قرآن، به میزان بیشتری بر حقوق اجتماعی زنان تمرکز میکند؛ ازجمله حقوق مالی، ارث، ازدواج، استقلال اقتصادی، حقوق مادری و حتی آداب زناشویی. این روند متعالی و روبهجلو با روایات معصومین(ع) تکمیل میشود که موج دوم فرهنگسازی درباره جایگاه زن را تشکیل میدهد.
نکته قابلتأمل این است که در متون دینی، تأکید بر فضایل دختران بهمراتب بیشتر از پسران است؛ درحالیکه هیچگاه از ارزش پسران کاسته نشده است. برای تحلیل این موضوع باید به سه جنبه توجه کرد: اولا، شرایط تاریخی و فضای تحقیرآمیزی که بر جامعه زنان در قرون متمادی حاکم بود؛ ثانیا،نگاههای تحریفشدهای که حتی در برخی متون مقدس پیشین نیز دیده میشودو ثالثا، نیاز به بازتعریف جایگاه واقعی زن در جامعه.
در متون مقدس ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی نیز مشاهده میکنیم که جایگاه زن بهشدت تضعیف شده و به موجودی بدون هویت و صرفا ابزاری تقلیل یافته است. برای تغییر این فرهنگ غلط، نیاز به فرهنگسازی عمیق و بنیادین احساس میشود تا بتوان جایگاه واقعی زن را احیا و تثبیت کرد.
این ضرورت از سه منظر قابل تحلیل است:
۱. پیشینه تاریخی
نگاه تحقیرآمیز به زن در جوامع گذشته ریشهدار بوده و نیازمند بازتعریف جایگاه زن در ساختار اجتماعی است.
۲. نگاه کوتهبینانه بشری
بشر همواره در پی قدرت و قوت جسمانی بوده و از آنجا که زن از نظر جسمانی لطیفتر است، همواره مورد سرکوب و استفاده ابزاری قرار گرفته است. برای مقابله با این نگاه قدرتطلبانه، باید به قدرتهای پنهان زن مانند قدرت عاطفه، احساس و درایت اشاره کرد که میتواند نقش محوری در نهاد خانواده و جامعه ایفا کند.
۳. نقشآفرینی زنان
زنان و دختران برای ایفای نقشهای خود بهعنوان دختر، همسر، مادر و عضو فعال جامعه نیازمند عزتنفس هستند. فقدان عزتنفس در زنان امروز منشأ بسیاری از آسیبهای اجتماعی است. وقتی زن خود را صرفا در ظاهر و جنسیت تعریف میکند، از جایگاه انسانی خود دور میشود. برای ایجاد عزتنفس در زنان باید به خانوادهها آموزش داد که چگونه با دختران خود رفتار کنند و به دختران آموخت که خود را موجودی مستقل با ارزش انسانی ببینند؛ همچنین تبیین اهمیت نقش محوری زن در خانواده به گونهای که نبود مادر موجب فروپاشی خانواده میشود، درحالیکه نبود پدر، هرچند آسیبهایی به وجود میآورد، ولی خانواده را متلاشی نمیکند، مؤثر و مفید است.
از آیات و روایات میتوان دو درس مهم گرفت:
۱. الگوی تربیتی برای بازیابی عزتنفس زنان در جامعه؛
۲. مؤلفههای عزتبخشی به زنان و ارتقای افق دید آنان از مسائل مادی به معنوی.
روز دختر باید بهانهای برای یادآوری جایگاه واقعی دختران، آموزش حقوق و وظایف آنان، تقویت عزتنفس و خودباوری، جلوگیری از نگاه ابزاری به زن و احیای نقش محوری زن در خانواده و جامعه باشد.
هویتی مستقل میانه کودکی و زنانگی
وقتی قصد پژوهش در خصوص تغییرات دیدگاه جامعه درباره موضوعی را داشته باشیم، باید از دیدگاه روانشناسی اجتماعی به تحلیل آن پدیده بپردازیم؛ نه از منظر روانشناسی فردی. در بررسی و تبیین تغییر نگرش جامعه به دختران نیز همین اصل حاکم است؛ یعنی باید ابتدا بررسی کنیم که نگرش جامعه به دختران به چه سمتوسویی تغییر کرده است؟ در چه حوزههایی این تغییر محسوستر بوده است؟ روند تغییرات مثبت ارزیابی میشود یا منفی؟ این تغییرات چگونه باید تحلیل شوند و چه اصلاحاتی باید در این زمینه صورت گیرد؟
لذا بهتر است به جای تمرکز صرف بر جنبه روانشناختیِ جایگاه دختر در خانواده و واکاوی رابطه او با پدر، مادر و…، مسئله را از منظر روانشناسی اجتماعی بررسی کنیم؛ یعنی ببینیم جامعه امروز چگونه دختر را میبیند؛ برای مثال، آیا در یک خانواده، نگاه به دختری که دانشگاه قبول شده با پسری که به کار مشغول است، یکسان است؟ اینجاست که میتوان مسئله را دقیقتر تحلیل کرد.
قبل از بررسی این موضوع باید چند نکته اساسی را مدنظر قرار داد. جامعه ایران دارای فرهنگی بسیار گسترده و متنوع است. استان به استان، شهر به شهر، و حتی از مرکز شهر به حاشیه شهر، دیدگاههای فرهنگی متفاوتی درباره دختران وجود دارد. شما نمیتوانید شرایط یک دختر در تهران را با دختری در زاهدان یا سیستانوبلوچستان یکسان در نظر بگیرید؛ حتی در خود اصفهان، شرایط دختری که در بالای شهر زندگی میکند، با دختری در روستاهای دورافتاده این استان کاملا متفاوت است. جامعه ما جامعهای یکدست و همگن نیست. در این جامعه شاهد تنوع گستردهای از فرهنگها و رفتارهای مختلف هستیم.
تغییر نگرش جامعه ایران درباره دختران
با لحاظ شرایط مذکور باید اذعان داشت که رشد فرهنگی جامعه پس از انقلاب و تأثیر آموزههای دینی درباره مراقبت از فرزندان، بهویژه تأکید دین بر اهمیت دختران، بر کلیت جامعه اثرگذار بوده است؛ به همین دلیل، میزان آسیبهایی که دختران میدیدند، تا حد زیادی کاهش یافته است. اگر بخواهیم ارزیابی جامعی از وضعیت دختران در جامعه امروز داشته باشیم، باید بگوییم که در مقایسه با چهار دهه یا نیمقرن پیش، شرایط دختران در کلیات و ازلحاظ میزان مراقبت، توجه و فرصتهایی که برای دختران فراهم شده، شاهد پیشرفتهایی بودهایم؛ اما این رشد فرهنگی، به معنای حل کامل مسئله نیست و در جامعه امروز با رفتارهای افراطی و تفریطی با برخی از دختران مواجه هستیم. نمونه اخیر آن، دختر ۱۸سالهای به نام فاطمه سلطانی است که به دلیل تمایل به استقلال و کارکردن، موردخشونت قرار گرفت. متأسفانه این دختر بهصورت بسیار تأسفباری توسط پدرش به قتل میرسد. او صرفا مشغول به کار بود؛ اما این مسئله برای پدرش قابلپذیرش نبود و منجر به کشتهشدن او شد.
در مقابل، در همین جامعه شاهد رویههای تربیتی پدر و مادرهایی هستیم که به دخترانشان آزادیهای بیحدوحصر مانند پوششهای نامناسب، آزادی برای حضور در مراسم نامناسب و مهمانیهای مختلط، بروز رفتارهای ناپسندی مثل سیگار کشیدن و برقراری روابط ناشایست و حتی مجوز داشتن دوست جنس مخالف در سنین ۱۲-۱۳سالگی را داده و اجازه مواجهه با چنین تجربههایی را به آنها میدهند. از سوی دیگر، توجه بیشازحد و غیرعلمی به برخی دختران، بهویژه در خانوادههای تکفرزند، منجر به تربیت نادرست، کاهش انعطافپذیری و بروز مشکلات در ازدواج و زندگی اجتماعی آنها شده است.
جامعه متعادل
بر این اساس، جامعه سالم از دیدگاه ما جامعهای است که نگاهی متعادل و مثبت به هر دو جنس زن و مرد دارد، در آن برتریطلبی جنسیتی وجود ندارد، به انسانیت و ویژگیهای انسانی هر دو جنس توجه میشود و برای رشد، پیشرفت، خدمت، تولید و تحصیل تمامی افراد جامعه، صرفنظر از جنسیت آنان، ارزش قائل است. در قوانین اساسی و شرعی کشورمان نیز این اصول بهوضوح دیده میشود. هر دو جنس زن و مرد از حق تحصیل، حق اشتغال و حق تشکیل خانواده بهصورت برابر برخوردارند. در اینجا لازم است تفاوت بین «جنس» و «جنسیت» را توضیح دهم: جنس به ویژگیهای زیستشناختی و فیزیولوژیک افراد اشاره دارد؛ درحالیکه جنسیت مربوط به انتظارهای فرهنگی جامعه از هر جنس میشود؛ برای مثال، باورهایی مانند «پسرها نباید گریه کنند» یا «دخترها نباید فحش بدهند» از همین کلیشههای جنسیتی نشئت میگیرد. در یک جامعه سالم به نقشهای جنسیتی مانند پدری، مادری، خواهری و برادری توجه ویژه میشود، زمینه رشد و تعالی هم برای دختران و هم برای پسران فراهم میشود، افراد هم از لحاظ انسانی و هم از نظر جنسیتی پرورش مییابند و استعدادها، تواناییها و علایق تمامی افراد جامعه امکان شکوفایی پیدا میکند.
مسئله اصلی جامعه امروز توجه بیشتر به دختران نیست؛ بلکه نکته حائز اهمیت این است که به هر دو جنس هم از منظر انسانی و هم از دیدگاه جنسیتی توجه کافی مبذولشده و بستر مناسب برای رشد و پیشرفت آنان مهیا شود. همانطور که اشاره شد، در جامعه ایران از منظر روانیاجتماعی، نگرش مثبتی درباره دختران شکل گرفته است. شاهد این ادعا، آمارهای رسمی است که نشان میدهد تعداد دانشآموزان دختر در مقاطع ابتدایی و متوسطه و همچنین آمار ثبتنام دختران در دانشگاهها افزایش چشمگیری داشته است؛ همچنین شاهد رشد تعداد زنان شاغل هستیم. این آمارها بهوضوح نشان میدهد که محدودیتها و موانعی که قبلا در خانوادهها وجود داشت، مانند انگاره عدم ضرورت تحصیل برای دختران، اولویتدادن به پسران در آموزش و تأکید بیشازحد بر ازدواج زودهنگام دختران بهعنوان تنها نقش اجتماعی آنها، تا حد زیادی کمرنگ شده است.
این نگرشهای محدودکننده که حضور اجتماعی زنان را منحصر به نقشهای همسری و مادری میکرد، در حال کاهش است. تحقیقهای متعدد، بهویژه در میان نسلهای پس از دهه هفتاد، نشان میدهد که تعادل و برابری بیشتری در تقسیم وظایف والدینی و همسری ایجاد شده است. لازم به توضیح است که برابری در وظایف به معنای یکسانبودن آنها نیست؛ بلکه به این معناست که هر دو طرف (زن و شوهر) خود را در قبال خانواده، همسر، فرزندان و شرایط مختلف زندگی مسئول میدانند و هرکدام متناسب با نقش، جایگاه اجتماعی و توانمندیهای خود این مسئولیتها را انجام میدهند. امروز حضور اجتماعی زنان مورد تأیید و حمایت قرار گرفته است؛ بهعنوانمثال ،در تجربههای شخصی من و دانشجویانم، موارد متعددی از حضور زنان در فضاهای عمومی با استفاده از وسایل نقلیه غیر موتوری و موتوری، بهعنوان وسیله نقلیه و نه نمایش مشاهده شده است که بدون هیچ مزاحمتی از سوی مردان انجام میشود. نمونههای دیگری مانند رانندگی زنان در اتوبوسهای بینشهری و … نشان میدهد که جامعه ویژگیهای اخلاقی و عقلانی حضور اجتماعی زنان را پذیرفته است.
از تقویت نقش پدران تا سامانیافتن روابط پدر دختری
نکته مهم دیگر، پررنگترشدن نقش پدری در نسل جدید است. در گذشته توجه اصلی معطوف به نقش مادر بود و نقش پدری در اولویتهای بعدی قرار داشت. نظر اینجانب این است که در دوران پیش از جنگ هشتساله و دوران دفاع مقدس، پدران جایگاه ویژهای در تربیت فرزندان در خانواده داشتند. این مفهوم نه به معنای پدرسالاری و ظلم بود، بلکه به معنای پذیرش مسئولیت از سوی پدران و توجه آنان به نقش و جایگاه خودشان بود. پدران به تمام امور خانواده ازجمله تحصیل، کار، ازدواج، سلامت و مشکلات خانوادگی فرزندان دختر و پسر و همسرانشان توجه ویژهای داشتند.
در دوران دفاع مقدس، با حضور مردان در جبههها، مسئولیت سنگر خانواده به مادران سپرده شد. مادران عهدهدار تربیت فرزندان در شرایطی شدند که پدران یا در جبهه بوده، یا به شهادت رسیده بودند، یا در اسارت بهسر میبردند. این دوره همزمان با گسترش آموزشهای مربوط به نقشهای والدینی و روابط فرزند و والد از دیدگاه روانشناسی، جامعهشناسی و دینی بود که باعث شد روشهای سنتی تربیت کمتر موردپذیرش قرار گیرد.
پس از پایان دفاع مقدس، اگرچه مردان به خانوادهها بازگشتند، پدران به جایگاه سابق خود بازنگشتند. دلایل مختلفی ازجمله مشکلات اقتصادی دوران سازندگی، تورم و عادت به نقش پررنگ مادران در تربیت فرزندان باعث شد نقش پدران کمرنگ شود و به حاشیه برود؛ این در حالی است که پدران تأثیر بسیار مهمی بر تربیت فرزندان، چه پسر و چه دختر دارند.
ارتقای جایگاه پدر در خانواده در ایران و جهان
در سالهای اخیر، هم در سطح بینالمللی و هم در ایران، توجه به جایگاه پدران افزایش یافته است. پدران امروزی فعالتر و پررنگتر از نسل قبل به فرزندان خود، بهویژه دخترانشان توجه میکنند. زیباییهای رفتاری و جذابیتهای دختران از همان بدو تولد باعث شده رابطه پدر و دختری رنگ و لعاب ویژهای پیدا کند؛ بنابراین ما امروز شاهد دو تحول مهم هستیم: پذیرش جایگاه زنان در جامعه و تغییر نگاه به جایگاه پدران. این تحولات تأثیر مستقیمی بر رابطه پدر و دختر و نگاه به دختران داشته است؛ با این حال، به نظر میرسد هنوز جای کار بسیاری وجود دارد.
روز دختر، منحصرا روز دختربچهها نیست
نکته مهم دیگری که مربوط به فرهنگ ما و روز دختر، مصادف با میلاد حضرتمعصومه(س) بوده، آن است که حضرتمعصومه(س) در طول زندگی خود ازدواج نکردند و به همین دلیل روز میلاد ایشان بهعنوان روز گرامیداشت دختران انتخاب شده است.
اما در چند سال گذشته، ازجمله ۱۴۰۳، در روز دختر، دیوارنگارههایی که در میدان ولیعصر نصب میشدند، منحصرا دختربچهها را به تصویر میکشیدند. در دیواره نگاره سال گذشته دختری حداکثر هشتساله مشغول بازی با پدر بود یا به مادر در کارهای خانه کمک میکرد. اما باید پرسید که آیا وقتی از روز دختر صحبت میکنیم، منحصرا درباره دخترانی در سنین کودکی و آغاز نوجوانی، سخن میگوییم؟
این دیوارنگارهها حکایت از این دارد که نگاه کلان فرهنگی برخی کارگزاران به دختر و روز دختر مربوط به گروه سنی کودک و حداکثر نوجوان است؛ در صورتی که وقتی الگویی مانند حضرتمعصومه(س) را در ۲۸ سالگی بهعنوان نماد روز دختر انتخاب میکنیم، این پرسش مطرح میشود که آیا جامعه ما برای دختر ۲۸ساله تعریفی دارد؟ برای استقلال شخصیت، ابراز وجود و حق انتخاب او، جایگاه و تعریفی جامعومانع ارائه داده است؟
همانطور که قبلا اشاره کردم، اگرچه تغییرات مثبتی پس از انقلاب و بهویژه پس از جنگ در کشور ایجاد شده، اما باید به پدیدهای دیگر نیز توجه شود: آیا دختران در دوره نوجوانی با محدودیتها، سختگیریها و تنگنظریهایی در انتخاب رشته تحصیلی، ازدواج و سایر حوزهها مواجه هستند؟ شاید در کلانشهرهایی مانند اصفهان، تبریز، تهران و مشهد چنین مشکلاتی کمتر دیده شود؛ اما نباید فراموش کنیم که جامعه ما ناهمگن و ترکیبی از سنت و مدرنیته دارد. به نظر میرسد باید گستره نگاه و برنامهریزی را وسیعتر کرد و علاوه بر کودکان، به گروههای سنی نوجوان و جوان دختر هم توجه نشان داد و درباره مسائل و چالشهای پیش روی آنان هم حساس بود. پیشنهاد نهایی این است که از فرصتهایی مانند روز دختر نه برای تبریکگفتن و جشنگرفتن و نه برای بزرگنمایی مشکلات، بلکه برای آموزش و ترویج تعادل در تربیت دختران و پسران استفاده کنیم. خانوادهها باید بیاموزند که چگونه میان توجه کافی و توجه افراطی تعادل برقرار کنند تا هم از کاستیها جلوگیری شود و هم از افراطها.















