در میانه خیابان میرزا طاهر، تابلو میرزاطاهر نصرآبادی غرب، علامتی است برای اینکه به ما نشان بدهد وارد محدوده محله نصرآباد شدهایم. شاید اولین چیزی که میتواند نگاهمان را به محله خیره کند، سرسبزی خیابانها و محله است. نصرآباد از آن محلههایی است که این روزها طالب زیادی دارد. محلهای که به باغها، مزارع و رودخانه زایندهرود دسترسی دارد. طراوت محله و زیبایی طبیعیاش به خوبی میتواند ما را برای یک پیادهروی ممتد در دل کوچهپسکوچههای محله تهییج کند.
محلههای اصفهان مرز مشخصی ندارند و روی نقشه تنها میتوانیم محدوده را که با خیابانهای اصلی مشخص شده است، پیدا کنیم. وقتی روی نقشه دنبال محدوده محله نصرآباد میگردیم، باریکهای را میبینیم که شکل مشخصی ندارد. محله هر چه به سمت رودخانه زایندهرود پیش میرود از خانه خالی میشود و این باغها و مزارع هستند که خودنمایی میکنند. محله قدیمی اما حرفها برای گفتن دارد. تکیه قدیمی و اصیل محله که گذشتهای غنی در تاریخ دارد، یکی از نشانههای اصالتهای محله نصرآباد است. وقتی در امتداد خیابان میرزاطاهر حرکت میکنیم، به یک میدان و مادی و تکیه میرسیم که درست میشود میدانگاهی محله نصرآباد. مادی قمیش پیچوخمی به خودش داده و این روزها حال خوشی ندارد. در کنار تکیه و زیر سایه درختهای بزرگ و تنومندش، مردانی روزهایشان را سپری و خاطراتشان را از دوران پرآبی مادی مرور میکنند.
درختان مادی قمیش به خشکشدن نزدیک شده است
پیرمردهایی کنار سکوی تکیه بزرگ نصرآباد نشستهاند و حرکت ممتد ماشینهایی را که اغلب عبوری هستند و راهشان به خیابان آتشگاه یا ناژوان ختم میشود نظاره میکنند. این حرکت بیامان ماشینها که در عصر و آخر هفته به اوج میرسد، کلافهشان میکند. پیرمردی که عرقچین سیاهی روی سرش گذاشته و پایش را روی پایش انداخته، به خاطرات جالب رفیق دوران جوانیاش گوش میدهد و با تکاندادن سرش تأیید میکند. مردی که روبهروی پیرمرد نشسته، از کشتوکار زمان پر آب زاینده رود میگوید.
وقتی میگوییم خبرنگاریم و میخواهیم از مشکلات نصرآباد بنویسیم تا شاید راهی برای رفع آن پیدا شود، آه بلندی میکشد و میگوید: «بابا کی به فکر ماست؟ این مادی قمیش یک روز آنقدر آب داشت که کسی فکر نمیکرد اینجور خشک بشود! درختها را ببینید. شاخههای خشکش خیلی بیشتر از پارسال شده. آب دیگر به ریشههایشان نمیرسد. درختها دارند کمکم خشک میشوند. این درختها خیلی سال است سایه میاندازند توی محله. اینها خشک بشود دیگر جایگزین ندارد.»
پیرمرد کناری که ته سیگارش را زیر پایش له میکند، دنباله حرف دوستش را میگیرد و ادامه میدهد: « شما یک لحظه روی سکو بنشینید وماشینهایی را که از اینجا رد میشوند ببینید. محله نصرآباد شده چهارراه چند خیابان اصلی. مرتب ماشین در حال رفتوآمد است؛ اما یک خیابان درست و حسابی ندارد. ترافیک هر روز دارد بیشتر میشود و مردم محله را کلافه کرده است. وقتی آب رودخانه باز میشود که غوغاست؛ راهبندان میشود. خودمان جرئت نمیکنیم بیرون بیاییم. کسی فکری برای عریضکردن خیابانها نمیکند.»
فراوانی خانههای فرسوده وبلاتکلیف در دل محله نصرآباد
از یکی از کوچهها وارد محله نصرآباد میشوم. بناهای قدیمی و تخریبشده خودش را نشان میدهد. توی یک کوچه چندین خانه قدیمی متصل به هم ته یک کوچه طاقچشمهای با سقفی چوبی، جلو چشممان نمایان میشود. دیوار یکی از خانههای تخریب شده و زباله و نخاله مهمان حیات خانه شده است.
از روی خرابهها وارد خانه میشویم. درختهای داخل حیات هنوز سرپا هستند و برگ دادهاند. درهای چوبی که رنگ آبی آسمانی دارند، بهخوبی از روزگاری خوش در این خانه خبر میدهند. داخل خانه پر است از لباسهای مندرس و رهاشده. خانه کناری اما تخریب شده؛ یک بنای فرسوده تخریبشده که محل زباله شده است. مردی از خانهای داخل کوچه بیرون میآید و میگوید:«خانم اگر میتوانی بنویس. خانههای تخریب شده؛ اما مالکان برای تعیین تکلیف نمیآیند. کسی هم رسیدگی نمیکند. شده زبالهدانی. بافت فرسوده توی محله ما بیداد میکند. کاش صاحبهایش تکلیف را روشن میکردند و دیوار میکشیدند. اینجا شده محل تخلیه زباله ورفت وآمد کارتنخوابها!»
دنبال کوچهها حرکت میکنیم و به تعداد بیشتری از خانههای فرسوده و تخریبشده برخورد میکنیم؛ خانههایی که بعضی از آنها ارزش احیاشدن و بومگردی داشت. این خانهها میراث محله نصرآباد است و کاش راهی برای ماندگارشدنشان بود؛ راهی که صاحبانش را به سمت احیا میکشاند.
پیچ یک کوچه باریک را میگذرانیم و از کنار یک تیر برق چوبی رد میشویم. سالهاست تیر برق چوبی ندیده بودیم، این تیر برقها خیلی وقت است منقرض شده؛ اما چندتایی در دل محله نصرآباد هنوزسر پا بود. البته تنه آنها زخمی بود از برخورد و لمس ماشینهای عبوری. پایین یکی از تیرهای برق شکاف برداشته و انگار از داخل پوسیده شده بود. این تیرهای چوبی درحالانقراض خانههای فرسوده محله را تهدید میکنند و به نظر میرسد دیگر توان ایستادن نداشته باشند.
سرقت درختهای محله نصرآباد
گردش در کوچهها و دیدن محله و کوچههای باریک و گاهی بینام نشان که تمام میشود، میرویم سمت تکیه تا با یکی از معتمدان محله نصرآباد گفتوگو کنیم. علی نصر از جوانهای فعال محله نصرآباد است. سر قرار که میرسیم، اول از مسجد و تکیه میگوید. از قبور علمایی که در تکیه نصرآباد به خاک سپرده شدهاند. قبر میرزاطاهر نصرآبادی هم در تکیه است و کتیبه بالای سرش معرفی خوبی به افراد جدید میدهد. تکیه ثبت میراث و سردرش مرمت شده وزیر نظر میراث است. همین داشتههای تاریخی و فرهنگی محله نصرآباد و تاریخی که هنوز ردپایش در محله قابلرصد است، نصر را به پیگیری و یافتن راهی برای حلکردن مشکلات محله و داشتن محلهای زیبا ترغیب کرده است.
بیرون از تکیه به خیابانهای کنار مادی قمیش که محل رفتوآمد مردم است اشاره میکند. نصر، گذر و راه رسیدن به ناژوان و باغ پرندگان از داخل محله نصرآباد را نشان میدهد. از تنگی گذر و دردسر عبورومرور در این گذر میگوید. یکی از دغدغههای نصر بریدهشدن درختهای محله نصرآباد است؛ درختهایی که در معابر عمومی رشد کرده بودند و شبانه به سرقت رفتهاند.
او میگوید: «بارها موضوع را به شهرداری و نیروی انتظامی منتقل کردهایم؛ اما اقدام مؤثری اتفاق نیفتاده و برخورد جدی با مجرمان نشده است. بیآبی مادی نصرآباد، باعث خشکشدن و ازبینرفتن درختها و افزایش همین سرقتها شده است. محله نصرآباد پرجمعیت است. اما مرکز درمانی و جایی که مردم بتوانند برای یک درمان ساده به آن مراجعه داشته باشند، وجود ندارد. مرکز بهداری محله که خیلی قدیمی هم به نظر میرسد، به گفته نصر، 15 سال است بسته شده و برای پارکینگ خودروهای اورژانس استفاده میشود؛ اما هیچ خدمتی به مرد نمیدهد و علوم پزشکی فکری برای استفاده مردم از این مکان و یا جایگزینکردن مکان دیگر ندارند.»
خرابی اتوبوسهای شهری محله و طولانیبودن سرفاصله حرکت اتوبوسها، نکته دیگری بود که این جوان محله نصرآباد در لابهلای مشکلات محله به آن اشاره میکند: «دیرآمدن اتوبوسها گاهی آنقدر زیاد میشود که مردم را کلافه میکند واز سوارشدن به اتوبوس منصرف میشوند. اگر حملونقل عمومی خدمترسانی بهتری داشت، مردم محله از خودروی کمتری استفاده میکردند و ترافیک محله کمتر میشد. ترافیک محله واقعا آزاردهنده است و انگار قرار نیست اقدامی انجام شود.»
گذرهای باریک و ساخت وسازهای بیرویه
ساماندهی به دستفروشها و دکههای خیابانهای منتهی به محله نصرآباد، برای عبور بهتر در محدوده محله و تدبیر برای زدن بازارچه برای دستفروشها، پیشنهاد علی نصر برای زیباترشدن محله نصرآباد بود.
او ادامه میدهد: «در محله نصرآباد زمین و خانه قدیمی تخریبشده زیادی هست که برای احیای آن، تسهیلات مناسبی داده نمیشود. به زمینهای کشاورزی هم اجازه ساختوساز نمیدهند و تغییر کاربری سخت است و همین مسئله مردم را دچار مشکل کرده است.»
این ساکن محله نصرآباد در ادامه اضافه میکند: «نصرآباد همیشه جذاب بوده است؛ چون طبیعتش برای ساکنان محله و مردم سایر محلهها آرامشبخش بوده؛ اما باید برای حفظ این زیبایی اقدامهایی کرد. ساخت و سازهای بیرویه و در کنار عرض خیابانهای باریک در آینده دور، مشکلات محله را در دچار مشکلات متعددی خواهد کرد. برخی معابر کشش این حجم از ترافیک وساخت وساز را ندارند و باید حریم مادیها و محلهها رعایت شود و اجازه ساختوساز به ساختمانهای بلند داده نشود. ظرفیت کوچهها باید لحاظ شود و تردد در آینده را در نظر گرفت.»




