ررسی وضعیت زندان‌ها به دستور مستقیم امام

هدیه امام برای مادرم

حدود ۲۱ خاطره از دیدارها و ملاقات‌های مختلف با حضرت امام خمینی (ره) دارم که هرکدام از آن‌ها جای بحث و تحلیل مفصل دارد. اما در این مجال، به ذکر چند مورد بسنده می‌کنم که برای خودم همواره زنده و پرمعنا بوده‌اند.

تاریخ انتشار: 09:40 - سه شنبه 1404/03/13
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
هدیه امام برای مادرم

به گزارش اصفهان زیبا؛ حدود ۲۱ خاطره از دیدارها و ملاقات‌های مختلف با حضرت امام خمینی (ره) دارم که هرکدام از آن‌ها جای بحث و تحلیل مفصل دارد. اما در این مجال، به ذکر چند مورد بسنده می‌کنم که برای خودم همواره زنده و پرمعنا بوده‌اند.

نخستین خاطره‌ام برمی‌گردد به زمانی که در جلسه شورای فرماندهی سپاه، به دیدار حضرت امام رضوان‌الله تعالی علیه رفتیم. آن زمان، من فرمانده بسیج کل کشور بودم. امام در آن جلسه فرمودند که خبرهایی از وضعیت زندان‌ها به ایشان رسیده و باید به آن رسیدگی شود.

در پی این دستور، مرحوم شهید محلاتی مأمور رسیدگی به این موضوع شدند.

من نیز در این زمینه احضار شدم و مأموریت پیدا کردم تا با همکاری دیگران، برنامه‌ای برای سرکشی به زندان‌های کشور تدارک ببینیم. زندان‌هایی مثل زندان توحید، زندان اوین و دیگر نقاط موردبررسی قرار گرفت و گزارش این بررسی‌ها تقدیم امام شد. در همین قضیه، مطالب زیادی مطرح بود که هرکدام به‌تنهایی جای تأمل دارد.

خاطره دیگری که همیشه در ذهنم زنده است، مربوط به مأموریتی می‌شود که برای بررسی وضعیت ناصر خان و خسروخان قشقایی در منطقه سمیرم اصفهان بر عهده گرفتیم. من همراه با برادرم، سردار رحیم صفوی و مرحوم احمد فضائلی، یک تیم سه‌نفره تشکیل دادیم و به ملاقات آن‌ها رفتیم.

در پایان این مأموریت، گزارشی ۱۹ صفحه‌ای تهیه شد که به خط زیبای آقای فضائلی نوشته شده بود. در همان ایام، بنی‌صدر با یک فروند هواپیما به اصفهان آمد و در جمع همافران پایگاه هشتم شکاری سخنرانی کرد. در آنجا، منافقین از جمله مسعود رجوی و دیگران، شعار «ارتش بی‌طبقه» را سر دادند.

بنی‌صدر در آن سخنرانی، ضمن توهین به امام، مسائل دیگری را نیز مطرح کرد. در آن زمان، من فرمانده کل سپاه اصفهان بودم و شهید بابایی، فرمانده پایگاه هشتم شکاری، با من تماس گرفت.

من بلافاصله فرودگاه را محاصره کردم و نوار سخنرانی بنی‌صدر را به همراه عکس‌هایی از شعارها، تهیه و آماده کردم. سپس با حاج‌آقا احمد خمینی تماس گرفتم و گفتم که لازم است امام را ببینم. یک ساعت بعد، ایشان تماس گرفتند و گفتند فردا صبح ساعت ۸ آنجا باش.

امام فرموده بودند که همراه با شخص دیگری بیایم که من هم این خواسته را رعایت کردم. وقتی به دیدار امام رفتیم، گزارش مربوط به ناصر خان و خسرو خان قشقایی را که به‌صورت مکتوب بود، تقدیم ایشان کردیم. همچنین نوار سخنرانی بنی‌صدر را تحویل دادیم.

در آن لحظه، از شدت ناراحتی، گریه‌ام گرفت و نتوانستم حرفی بزنم. امام سکوت کردند و اجازه دادند گریه‌ام تمام شود. بعد با آرامش فرمودند: «ناراحت نباشید، این‌ها با یک کلمه کنار می‌روند.» و واقعاً هم همین‌طور شد؛ ما دیدیم که بنی‌صدر با یک کلمه، کنار رفت.

خاطره دیگری نیز از روز عید غدیر خم در ذهن دارم. آن روز، مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیس‌جمهور بودند، هیئت دولت را برای دیدار با امام به جماران برده بودند. من هم به‌عنوان فرمانده کمیته‌های کل کشور، همراه دولت بودم.

در آن جمع، آقای حبیبی که قد بلندی داشت، در صف اول ایستاده بود، و مقام معظم رهبری در کنار امام و افرادی چون حاج احمد آقا و آقای توسلی حضور داشتند. من دیدم آقای حبیبی جلو نمی‌رود، به همین دلیل خودم به جلوی صف رفتم و دست امام را بوسیدم.

امام هم به من سکه‌ای دادند، از آن سکه‌های قدسی که طلا نبود؛ اما رنگ طلایی داشت. وقتی کنار رفتم، با خودم گفتم حیف است دوباره دست امام را نبوسم. این بار از وسط صف هیئت دولت جلو رفتم، امام نگاهی به من کردند، و من باز هم دست ایشان را بوسیدم و به انتهای صف برگشتم.

این بار، امام را دیدم که با دیدن من خندیدند. من هم از فرصت استفاده کردم و گفتم: «آقا! برای ننه‌م هم سکه بدید.»

امام خندیدند و ظرف سکه را در دستان من خالی کردند و فرمودند: «این هم مال ننه‌ت.» من هم آن سکه‌ها را خدمت مادرم بردم و گفتم: «این هدیه امام برای شماست.» این‌ها تنها چند نمونه از خاطراتی است که در حافظه‌ام از آن روزهای بزرگ و آن مرد الهی به‌یادگارمانده است.

برچسب‌های خبر
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

12 − پنج =