به گزارش اصفهان زیبا؛ در آغاز محرم 1342 شمسی (مصادف با ماه خرداد) قم به صورت پایگاه ضد رژیم درآمده و با مخالفت با لوایح ششگانه انقلاب سفید شاه، شور خاصی در آن برپا بود. در ایام عزاداری سرور شهیدان، نام حضرت امام خمینی(ره) و نظرات ایشان ورد زبان محافل و هیئتهای مذهبی بود.
حکومت پهلوی که میدانست روحانیون مخالف در این ایام بهخوبی از فرصت استفاده میکنند، وحشتزده درصدد جلوگیری از تبلیغات ضدرژیم برآمد و به وعاظ دستور داد که در ایام عزاداری از طرح مباحث سیاسی بهویژه مسائل روز خودداری ورزند؛ اما حضرت امام(ره) با علمای قم مذاکره کرد و از آنان خواست تا هرچه بیشتر عاشورا را به نقطه اوج نهضت رسانند و پیشنهاد کرد روحانیون روز عاشورا به مدرسه فیضیه بروند و برای مردم سخنرانی کنند.
رژیم که از شوروهیجان و ازدحام مردم در مدرسه فیضیه وحشت داشت، سعی کرد با شایعهپراکنی مردم را بترساند و در صبح روز عاشورا یکی از مقامهای ساواک از طرف شاه، حضرت امام را تهدید کرد که اگر بخواهد در مدرسه فیضیه سخنرانی کند، کماندوها آنجا را به آتش و خون میکشند. پاسخ امام خمینی این بود که «ما هم به کماندوهای خود دستور میدهیم فرستادگان اعلیحضرت را تأدیب نمایند!»
بهرغم تهدیدهای شاه، عصر روز عاشورا حضرت امام(ره) از منزل خارج شد و در میان ابراز احساسات انبوه جمعیت بیسابقه وارد مدرسه فیضیه شدند و نطق تاریخی و سرنوشتساز خویش را ایراد کردند. امام در سخنانشان به صراحت و به شدت به شاه و سیاستهای حکومت او اعتراض کرده و او را مجری برنامهها و مقاصد آمریکا و اسرائیل معرفی کردند و نتیجه سیاستهای رژیم را نابودی اسلام و بدبختی ملت دانستند.
در پی این سخنان، مأموران رژیم در شب دوازدهم محرم مطابق با پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ به منزل حضرت امام هجوم بردند و حدود ساعت دو بعد از نیمه شب ایشان را دستگیر و شبانه به تهران منتقل و در زندان قصر زندانی کردند. این اقدام رژیم عامل بروز قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ شد.
خبر دستگیری رهبر انقلاب با سرعت در سراسر ایران انتشار یافت. مردم قم قبل از دیگر شهرها قبل از طلوع آفتاب پانزدهم خرداد در جوار منزل حضرت امام(ره) اجتماع کردند و بهاتفاق حاجآقا مصطفی خمینی بهسوی حرم حضرتمعصومه(س) رفتند. علما و روحانیون هم که در منزل آیتالله گلپایگانی جمع شده بودند، بعد از صدور بیانیهای به مردم پیوستند و فریاد «یا مرگ یا خمینی» در آسمان قم طنین افکند.
جمعیت انبوه سپس به راهپیمایی پرداختند؛ اما هنوز از حرم چندان فاصله نگرفته بودند که با رگبار مسلسل نیروهای رژیم مواجه شدند و درگیری آغاز شد که تا ساعت پنج بعدازظهر ادامه داشت؛ سپس شهر قم در خاموشی فرو رفت. طی این درگیری تعداد زیادی از مردم بیدفاع، شهید و مجروح شدند.
در تهران تظاهرات مردم خشمگین از بازار بارفروشان در مرکز شهر شروع شد. کشاورزان ورامین، کن، جماران و دیگر روستاهای اطراف به سمت تهران سرازیر شدند. جمعیت انبوه با شعار «مرگ بر شاه» در خیابانهای اطراف بازار تهران به حرکت درآمد. نام شاه را از میدان و مسجد برداشتند و جای آن را نام حضرت امام(ره) قرار دادند.
رژیم که از قیام عمومی مردم تهران به وحشت افتاده بود، نیروهای ارتش و تانکها را به خیابانها گسیل داشت و تهران یکی از خشونتآمیزترین و خونینترین روزهای تاریخ خود را پشت سر نهاد.
گبار مسلسلها و گلولههای تانکها جوی خون در خیابانهای مرکز تهران به راه انداخت و جمع کثیری از مردم که خواستههای مشروع و قانونی داشتند، شهید و مجروح شدند. همزمان با تهران و قم در شهرهای دیگر مانند شیراز، خمین، اصفهان و… هم مردم قیام کردند.
[برای شرح مفصل وقایع 15خرداد42، به جلد اول کتاب «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی» نوشته حجتالاسلام سید حمید روحانی، صفحات 494- 4۶۸ مراجعه کنید.]
در اصفهان چه گذشت؟

در گفت و گو با دکتر فضل الله صلواتی – اصفهان زیبا
با اعلام خبر سخنرانی امام در روز عاشورا در قم، عدهای از شیفتگان ایشان، برای شنیدن سخنرانی به قم شتافتند. دکتر فضلالله صلواتی از شرکت اصفهانیها در این سخنرانی یاد میکند:
«ما قبلا خبر شده بودیم که حضرت امام سخنرانی خواهند داشت؛ البته در آن زمان، به ایشان حاجآقا روحالله میگفتند و یا میگفتند: آقای خمینی قرار است صحبت کند. به هر حال، ما اتوبوسهای زیادی از اصفهان برای قم، راه انداختیم. با دوستان قرار گذاشتیم که از بلندگوها، صدا را ضبط کنیم؛ چون فکر میکردیم اگر در داخل مسجد این کار را انجام بدهیم، هنگام بیرونآمدن، نوارها را از ما میگیرند؛ بهخصوص که آنوقتها هم ضبطصوتها بزرگ بود و مثل امروز نبود… بعدا همین نوارهای سخنرانی بهطور گسترده بین مردم تکثیر شد و در آگاهیبخشی به مردم بسیار اثر داشت.»
خبر تعطیلی بازار و شورش مردم تهران، به اصفهان رسیده بود و این خبر، مبارزان و فعالان را برای کشاندن مردم به صحنه و در حمایت از بازار تهران، به تکاپو انداخت. مهندس سید رضا میرمحمدصادقی در خاطرههای خود از چگونگی شروع حرکت یاد میکند:
«ابتدا علما را در خانه حاجمهدی شکوهنده جمع کردیم. یادم میآید که آیتالله اَشَنی آمد و عمامهاش را زمین زد و گفت: این چه افتضاحی است؟! چطور مرجعتقلید را گرفتند! در آن جلسه حجج اسلام مرحوم فخرالدین کلباسی و منوچهر منصورزاده و شیخ مهدی مظاهری حضور داشتند و از علمای بزرگ اصفهان، آیتالله سید حسین خادمی و آیتالله شمسآبادی و آیتالله طیب و میرسیدعلی ابطحی بودند. نتیجه جلسه، نگارش نامهای بود که به امضای آقایان رسید. نامه حاکی از دعوت مردم به تعطیلی بود.»
فضل الله صلواتی نیز در خاطرههای خود از تلاشهای روز یازدهم محرم سخن میگوید:
«در اصفهان روزهای یازدهم محرم، هیئت بنیفاطمه که دسته معتبری است، برای عزاداری به بازار اصفهان میرود؛ مخصوصا در دوران طاغوت، اشعار انقلابی و شعارهای زندهای داشتند. مرحوم مرشدزاده، مداح این هیئت بود که به او “مرشد میرزا” میگفتند. نظر ما این بود که پس از مرثیهخوانی و سینهزنی در بازار برنامهمان را اجرا کنیم و میخواستیم که بازاریها بهعنوان اعتراض، مغازهها را چند روزی تعطیل کنند؛ اما مأموران دولتی دور او را گرفته بودند و کار ما به نتیجه نرسید و بنده و دوستان تنها چند شعار به نفع امام دادیم و مختصر درگیری با مأموران داشتیم و بالاخره برنامه اعتصاب را به روزهای بعد موکول کردیم.»

حاج محمود مرشدزاده، بنیانگذار هیئت و حسینیه بنیفاطمه(س) اصفهان – اصفهان زیبا
مهر باطل شد بر رفراندوم قلابی شاه
کتاب «شناخت انقلاب اسلامی و ریشههای آن»، به قلم اسدالله بادامچیان، در صفحه 191، درباره راهپیمایی روز عاشورا در تهران (روز سخنرانی امام خمینی) و سخنرانی حسنعلی زهتاب چنین مینویسد:
«…راهپیمایان با شعار پرمحتوای خمینی، خمینی، خدا نگهدار تو، بمیرد، بمیرد، دشمن جبار تو، راهپیمایی را ادامه داده، از خیابان فردوسی، مقابل سفارتخانههای غربی و شرقی گذشتند تا آنها عظمت جمعیت و خشم عمیق مردم را به چشم ببینند و به سران استکبار غرب و شرق گزارش کنند. آنگاه جمعیت به طرف دانشگاه رفت و بر فراز در دانشگاه، شهید عراقی و دانشجویی به نام زهتاب که اکنون از فرهنگیان اصفهان است، سخنرانی کردند.
سپس راهپیمایان به طرف کاخ مرمر راه افتادند و جلوی کاخ که در محاصره گاردیها و تانکها بود، با مشتهای گرهکرده شعار بالا را همراه با شعار “پیروز باد ملت، بر شاه ننگ و نفرت” تکرار کردند.
آنگاه به طرف بازار آمدند و در مسجد امام (مسجد شاه سابق) به راهپیمایی خاتمه دادند. این راهپیمایی که به برکت عزاداری امامحسین(ع) بهخوبی انجام شد، یک رفراندوم طبیعی در مقابل رفراندوم شاه بود که مهر “باطل شد” بر رفراندوم قلابی شاه و نقشههای استکبار زد.»

گفتنی است؛ استاد حسنعلی زهتاب (متولد اصفهان- ۱۳۱۸ ش) آن زمان دانشجوی لیسانس ادبیات دانشگاه تهران بود؛ پیش از این نیز در 1340 به دلیل سخنرانی در دانشگاه اصفهان، به عنوان عامل اصلی اغتشاش توسط ساواک دستگیر و به زندان قزل قلعه تهران اعزام شده بود. زهتاب در سخنرانی سال 1342 مقابل دانشگاه تهران دستگیر نشد و متواری شد؛ اما در نهضت امام خمینی بارها توسط ساواک احضار و مورد بازجویی قرار گرفت.
او در دوران اوج انقلاب (۵۶- ۵۷) به مبارزههای خود شدت بخشید و در جریان تحصن 10روزه منزل آیتالله خادمی در سازماندهی اعتصابهای معلمان نقش بسزایی داشت که به همین اتهام دستگیر و مدتی بازداشت شد.

حسنعلی زهتاب- نفر اول در عکس
شعر و طنز اصفهانی در جریان ۱۵خرداد
کتاب دوجلدی «مبدأ نهضت: مجموعه مقالات قیام پانزدهخرداد»، به کوشش رحیم نیکبخت میرکوهی و مجتبی سلطانی احمدی، توسط انتشارات خانه کتاب، به سال 1392 منتشر شده است.
کتاب مشتمل بر پنجاهوهفت مقاله در زمینه قیام پانزدهخرداد است که توسط پیشکسوتان تاریخنگاری انقلاب، اعضای هیئتعلمی دانشگاهها و پژوهشگران جوان به رشته تحریر درآمده است. جلد دوم این کتاب، در مقالهای به قلم مرحوم استاد احمد زمانی و دکتر علیرضا ابطحیفروشانی (اعضای هیئتعلمی دانشگاه آزاد نجفآباد) در صفحه 263 الی 283، به قیام مردم اصفهان در پانزده خرداد پرداخته است.
در بخشی از مقاله چنین میخوانیم:
اصفهان از دیرباز از کانونهای شعر و ادب فارسی بوده است. در دوره معاصر شعرا و ادبای بزرگی همچون استاد جلالالدین همایی (درگذشته 1359ش) و استاد صغیر اصفهانی (درگذشته 1349ش) در این شهر پرورش یافتهاند.
در دوران نهضت اسلامی نیز این روند ادامه داشت و حضرت آیتالله خامنهای در دوران جوانی اولینبار یکی از سرودههای خود را در انجمن ادبی کمالالدین اسماعیل در مدرسه چهارباغ اصفهان قرائت میکنند. استاد محمدحسین صغیر اصفهانی پس از گفتوگو با ایشان به رسم یادگار غزلی را برای ایشان مینویسند (هدایتالله بهبودی، کتاب شرح اسم، ص ۷۴). در جریان نهضت اسلامی نیز شعرای اصفهانی به مناسبتهای مختلف اشعار میسرایند.
محمود رستگاری در رثای مظلومان واقعه فیضیه اشعاری میسراید که در بخشی از شعر بلند او آمده است:
گشت در ایران بهپا لوای خمینی
خانه دلها شدهست جای خمینی
عالم اسلام را گرفته سراسر
بانک شجاعانه رسای خمینی
روز عزای امام جعفرصادق(ع)
قم شد یکباره کربلای خمینی
(به نقل از محمد حنیف، اصفهان در انقلاب، ص 127).
استاد محمدعلی صاعد، دیگر ادیب برجسته معاصر، به هنگام مراقبت از یکی از مجروحان ۱۵خرداد شعر زیر را میسراید. این شعر بدون ذکر نام شاعر در آن ایام در اصفهان پخش میشود و ساواک اصفهان برای شناسایی شاعر تلاش فراوان میکند.
قسم به جان خمینی زعیم شرع مدار/ به رهروان حقیقت به حرمت احرار
به استقامت آنها که با شکنجه و زهر/ خلاف حق و حقیقت نمیکنند اقرار
به خون پاک شهیدان راه آزادی/ به حقِ هرکه کند با ستمگران پیکار
به اشک چشم یتیمی که نیمه خرداد / نمود جان پدر در ره خدای نثار
به مادری که جگرگوشهاش به خون غلتید / به کودکی که فکندش مسلسل اشرار
که شاه خائن بیدادگر اگر از کین / هزار مرتبه کشتار کند تکرار
ز دودمان وی و جمله جیرهخوارانش/ به استقلال شهیدان درآوریم دمار
(به نقل از محمد حنیف، همان، صص 203-204.)
«صمصام» روحانی ژندهپوش و بهلولمسلک اصفهان نیز پس از دستگیری امام خمینی، در یکی از مجالس مهم در روضهخوانی اصفهان، خود را روی منبر رسانده و در بخشی از سخنان خود اینگونه شاه را به تمسخر میگیرد:
«هرچه به این سید گفتم پایت را روی دم سگ نگذار، سگ گاز میگیردت، ولی او حرف صمصام را نشنید و پایش را روی دم سگ گذاشت. عاقبت هم سگ او را گرفت.»
بلافاصله بعد از منبر، مأموران ساواک صمصام را دستگیر کردند.
او که همیشه فقط بر مادیان خود سوار میشد، در این وقت هم حاضر نشد داخل اتومبیل ساواک شود؛ لذا سوار بر اسب، اتومبیل ساواک او را اسکورت کرده و به طرف ساختمان ساواک روانه ساخت و بدینگونه قبل از رسیدن به ساواک خبر دستگیری صمصام در شهر پیچید. بههرحال صمصام به ساواک برده شد؛ اما پس از یک بازجویی طنز و بیفایده، آزاد شد.

اعلامیه علما در خمینیشهر
پانزدهخرداد در جو مذهبی نجفآباد و خمینیشهر [همایونشهر] هم انعکاس داشت. به دلیل اعتراض و تجمع افراد در بازار و اطراف مسجد جامعِ فروشان (معروف به مسجد آقا)، نیروهای ژاندارمری در محل حاضر میشوند. حضور افراد ژاندارم از آنرو بود که خمینیشهر فاقد شهربانی و تحت نظارت هنگ مستقل ژاندارمری اصفهان بود.
براساس اسناد موجود در پرونده ساواک حجتالاسلام سید یحیی مرتضوی، پس از حضور نیروهای ژاندارم در محل، بلندگوی مسجد، مردم را به تجمع و اعتراض فرا خواند. مضمون مطالب این بود که «ای ملت از این چند ژاندارم شیرهای و دو کامیون سرباز نترسید، اینها دستور تیراندازی ندارند، اگر تیراندازی کردند فدای امامحسین. از چند روز حبس نترسید، دین از بین رفت، شما در محل آسوده گردش کنید و آیتالله خمینی در گوشه زندان باشد…».
این مطالب پخششده از بلندگو خطاب به جمعیتی بود که در مسجد گرد هم آمده بودند و از سوی یکی از روحانیون به نام سیدیحیی مرتضوی موردخطاب قرار گرفتند که «… بلند شوید و به دین وفادار باشید…»!
سخنان مرتضوی باعث شد اهالی فروشان دست به اعتصاب زده و مغازههای خود را تعطیل کنند و اعتراض جمعی رو به گسترش گذاشت. پس از آن تعدادی از افراد از زن و مرد و اهل علم، درصدد برآمدند تا با دوازده دستگاه ماشین عازم اصفهان شوند. این اقدام دو واکنش متفاوت در پی داشت: در یک سو، تقاضای نیروی کمکی شد: «مقرر فرمایند… نسبت به اعزام 50 نفر سرباز اقدام عاجل به عمل آید…»
از سوی دیگر، از طرف سرتیپ رستگار نامدار فرمانده مرکز توپخانه اصفهان به فرماندهی هنگ مستقل ژاندارمری اصفهان دستور داده شد «… در صورتی که ۱۲ دستگاه ماشین سواری… برای ایجاد تشنج به اصفهان اعزام شدهاند، از عزیمت آنان به اصفهان جلوگیری شود…».
همچنین به اعزام یک افسر و 50 درجهدار و سرباز برای تقویت پاسگاه ژاندارمری همایونشهر و جلوگیری از فعالیت مردم اقدام شد؛ از سوی دیگر، دستور داده شد درباره سید یحیی مرتضوی اقدامهای قانونی صورت گیرد (نامه شماره 2087/2 سرتیپ نامدار به فرمانده مرکز توپخانه به فرماندهی هنگ مستقل ژاندارمری اصفهان- 42.3.18). تعطیلی بازار و دکاکین ادامه داشت و کوشش بر این بود که در مذاکرهها با روحانیون محل از آنها خواسته شود برای بازکردن دکاکین اقدام کنند. سید یحیی مرتضوی دستگیر و در مرکز هنگ ژاندارمری اتهامهای وارده به خود را تکذیب کرد و اظهارات پاسگاه همایون شهر را گزارشِ خلافِ واقع دانست.
یحیی مرتضوی توسط بازجوی ساواک محمود شهیدی در تاریخ 1342.3.20 مورد بازجویی قرار گرفت. او در پاسخ به این پرسش که «عضو کدامیک از احزاب و دستهجات سیاسی هستید؟» پاسخ داد: «حزبالله». سؤالکننده از او میخواهد محل تشکیل حزبالله، رهبران و اعضا را نام ببرد. او در پاسخی جالب، پیامبر و مسلمین و شیعیان را بهعنوان اعضای حزبالله معرفی کرد.

در گفتوگو با حجت الاسلام سید یحبی مرتضوی – اصفهان زیبا
در پرونده ساواک حجتالاسلام مرتضوی، همچنین اعلامیهای با امضای «علمای همایونشهر» به چشم میخورد که البته تنها به قلم او نوشته شده است. عنوان این اعلامیه پرحرارت این عبارت است که: «خون ما رنگینتر از خون شهدای 15خرداد نیست.»
انقلابی از جنس پابرهنگان
در پایان به نقل از اسناد ساواک، اسامی دستگیرشدگان وقایع روز 15خرداد 42 در اصفهان و مشاغل آنها را که به نوعی نشانگر نحوه حضور اقشار مختلف در این نهضت است، میآوریم؛ البته عده دیگری نیز در روزهای بعد از قیام دستگیر شدهاند.
1. حسن معنوی، فرزند سید تقی، شاگرد عطار؛ 2. محمد ایزدخواستی، فرزند عباس، کفاش؛ 3. حسین کاملان، فرزند زینالعابدین، کارگر کشباف؛ 4. محمود کلاهدوزان، فرزند علی، بزاز؛ 5. محمد خریمی، فرزند علی، شاگرد خرازیفروش؛ 6. سید اصغر حجاز، فرزند ابوالقاسم، زرگر؛ 7. کریم ناری، فرزند تقی، بنا؛ 8. پرویز خسروی، فرزند خانعلی، شاگرد کفاش؛ 9. حسن قلمریز، فرزند علی، چراغساز؛ ۱۰. حسین خوروش، فرزند غلامعلی، کتابفروش؛ ۱۱. مصطفی قزوینیزاده، فرزند مهدی، آرایشگر؛ ۱۲. مصطفی خلیلیان، فرزند علی، خیاط؛ ۱۳.محمود منتظری، فرزند کریم، منشی بنگاه؛ 14. شکراله پودهای، فرزند حسین، بقال؛ ۱۵. علی رضوانی، فرزند رجبعلی، شاگرد بقال؛ ۱۶. سیفالله کریمی، فرزند کریم، عتیقهفروش؛ ۱۷. ولیاله فتاحی، فرزند شعبانعلی، معلم فرهنگ؛ ۱۸.حسین خشوئی، فرزند رحیم، بافنده؛ ۱۹. حسین فستقی، فرزند حسن، نخودریز؛ ۲۰. ابوالقاسم کوپائی، فرزند عبدالحسین، تاجر؛ ۲۱. باقر نوروزی، فرزند اسداله، خرازیفروش؛ ۲۲. رضا نوروزی، فرزند اسداله، خرازیفروش؛ ۲۳. محمد اقتداری، فرزند جواد، آهنتراش.
اسامی افراد دستگیرشده وابسته به حزب زحمتکشان:
1. دکتر سید کاظم میرعمادی، فرزند عبدالکریم، دبیر دانشگاه و رهبر کمیته؛ 2. دکتر حسین واعظی، فرزند محمدعلی، عضو کمیته؛ 3. مهندس عبدالرسول حاتمزاده، فرزند عبدالصمد، عضو کمیته، کارمند فنی اداره صنایع و معادن؛ 4. کریم اقبالی خیرآبادی، فرزند حسن، معلم فرهنگ، عضو کمیته؛5. عباسعلی کسائی کوپایی، فرزند عبدالحسین، کارمند برق، عضو کمیته؛ 6. اسداله خسروینژاد، فرزند حسن، کارمند بیمههای اجتماعی، عضو کمیته؛ 7. عبدالغفور وخشوری، فرزند محمدحسن، دلال بازار، عضو کمیته.
پایان یک حماسه روز بدون خونریزی اصفهان
کتاب «گزارشی از حماسه 15 خرداد 42 در اصفهان»، گردآوری سید جمال الدین حسینی و نشر بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران شعبه اصفهان، به سال 1371 است. هر چند نیم بیشتری از این کتاب به حماسه 15 خرداد بیارتباط است، در صفحه 48 از قول دکتر مرتضی مقدادی چنین میخوانیم:
«ما ازجمله افرادی بودیم که در خیابانها سعی میکردیم با پرتاب سنگ و ریگ، مغازهها را به تعطیلی بکشانیم… مردم استقبال وسیعی از ما میکردند. مردم وسط خیابانها نشستند و رفتوآمد تقریبا قطع شد. قشر خاصی نبود؛ بلکه تمام مردم بودند. ولی در 15خرداد، به یاد ندارم کسی در اصفهان کشته شده باشد؛ اما افراد زیادی را دستگیر کرده و وحشت زیادی ایجاد کردند.
اصفهان خیلی فعال ، ولی درگیری آن کمتر بود. ابتدا ما فکر میکردیم جریان کاملا عوض شود؛ ولی نشد؛به خاطر اینکه دستگاه، کنترل زیاد داشت و هنوز هم آگاهی مردم آنچنان زیاد نبود و قبل از این تاریخ، در زمان دکتر مصدق، نزدیک بود رژیم عوض شود؛ ولی بلافاصله مردم دیدند که به یک صورت دیگری درآمد و جریان این بود که اینها باز میترسیدند و تا حدودی، خیلیها امیدوار به موفقیت نبودند.»

دکتر میرعمادی، دلیل عدم درگیری و ایجاد فضای آشفته سیاسی در اصفهان در آن زمان را چنین توجیه میکند: «اگر به خصوصیات اصفهانیها آشنا باشید، متوجه میشوید که آدمهای محافظهکاری هستند؛ یعنی بیخود خودشان را درگیر نمیکنند؛ ضمن اینکه عقیدهشان را حفظ میکنند، راهی را انتخاب میکنند که سالمتر باشد.»
دکتر صلواتی در اینباره میگوید: «به هر حال، 15 روز بازار اصفهان تعطیل بود. البته مردم مسخره میکردند و میگفتند: اصفهانیها خون از دماغشان نمیآید و فقط 15 روز تعطیل کردند. تهران 15 هزار شهید داد و اصفهان 15 روز تعطیل کرد.»
[اصفهانزیبا: در آمار کشتهشدگان تهران مبالغه وجود دارد؛ همچنین در میان اسامی شهدای تهران، طلبه حوزه علمیه اصفهان و دانشجوی الهیات، شهید مظفر موسوی طادی به چشم میخورد؛ در کاشان نیز شخصی در این روز به شهادت رسیده است.
بالاخره، بعد از مدتی رنج و ناراحتی از دستگیری و زندانی بودن امام توسط رژیم، آزادی و بازگشت ایشان در 15 فروردین 1343، امیدبخش بسیاری از رهروان راه ایشان بود و شادی و امید زایدالوصفی در مبارزان ایجاد کرد؛ اما انقلاب اسلامی هنوز به 15 سال زمان بیشتر نیاز داشت تا به پختگی برسد و بذر انقلاب که در این روز جوانه زد، به نهال و درختی استوار در 22 بهمن 1357 تبدیل شود.
















