گفت‌وگویی خودمانی با اهالی محله جلوان

روستایی که محله شد

جلوان یکی از روستاهای نزدیک اصفهان است که بعدها با تقسیم‌بندی شهری در دسته شهرداری منطقه۱۴ قرار گرفت و حالا به آن محله جلوان می‌گویند.

تاریخ انتشار: ۱۳:۲۰ - سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه
روستایی که محله شد

به گزارش اصفهان زیبا؛ جلوان یکی از روستاهای نزدیک اصفهان است که بعدها با تقسیم‌بندی شهری در دسته شهرداری منطقه۱۴ قرار گرفت و حالا به آن محله جلوان می‌گویند.

با عبور از اتوبان عاشق‌اصفهانی و عبور از جاده‌های پرپیچ‌وخم وارد محله جلوان می‌شوم. در کوچه‌پس‌کوچه‌ها قدم می‌زنم و از مردم می‌خواهم تا یکی از بزرگان محله را به من معرفی کنند.

حاج صفرعلی قندی از قدیمی‌های محله جلوان است که به گفته خودش از اعضای قدیمی شورای محله است.

جلوان؛ روستایی با ۱۳ خانوار

از او درباره گذشته جلوان می‌پرسم. می‌گوید: «اینجا یک روستا بود که ۱۳ خانوار در آن زندگی می‌کردند. همگی با هم قوم‌وخویش بودند و یکدیگر را می‌شناختند.»

روستایی که آب و برق نداشت

بعد به زمین‌های خشکی که در اطراف جلوان قرار دارد، اشاره می‌کند و می‌افزاید: «آن زمان اینجا غیر از زمین برای کشاورزی هیچ‌گونه امکاناتی نداشت. ساکنان محله آب و برق نداشتند!»

او از آغاز فعالیت‌های عمرانی در محله جلوان می‌گوید:

«بنده از سال ۴۶ به مدت ۱۶ سال عضو شورای محله بودم. در این مدت با همراهی دوستان موفق شدیم یک زمین را از مالکان بگیریم و مدرسه بسازیم؛ نام آن را هم به احترام یکی از شهدای محل حاج‌قاسمی گذاشتیم؛ هنوز هم بعد از گذشت ۵۶ سال پابرجاست و دانش‌آموزان زیادی در آن درس می‌خوانند.»

داستان تأمین آب و برق جلوان

حاج صفرعلی قندی از نبود آب برای مصرف خانگی تعریف می‌کند و می‌افزاید:

«مردم برای تأمین آب موردنیاز خود مجبور بودند آب را از قنات رشته‌کوه که بین حصه و جلوان قرار داشت، برداشت کنند. آن زمان یادم هست که بسیاری از زن‌های محل به‌خاطر همین کار دست‌درد داشتند.»
کمی مکث می‌کند و می‌افزاید:

«با صحبت با دوستان در شورای محله و یک بانی که هزینه را فراهم کرد، تصمیم گرفتیم با یک موتور آب را بالا کشیده و در داخل خاک ذخیره کنیم و بعد روی آن یک شیر آب قرار دادیم تا مردم بتوانند به‌راحتی از آب استفاده کنند.»

او از تلاش شبانه‌روزی شورای روستا برای تأمین برق می‌گوید: «اینجا برق هم نداشتیم. یادم هست برای تأمین روشنایی،‌با دوستان یک موتوربرق تهیه کردیم و به هر خانه یک سیم و لامپ دادیم.»

جاده خاکی که آسفالت شد

حاج صفرعلی قندی به جاده‌های اطراف اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «اینجا فقط یک جاده خاکی بود که ماشین‌ها به‌سختی می‌توانستند وارد روستا شوند. با کمک خیران یک جاده ساختیم و روی آن را هم آسفالت کردیم تا رفت‌وآمد راحت‌تر انجام شود.»

او به گذشته‌های دور می‌رود؛ به آن زمان که طرح آموزش سواد برای روستاها آغاز شده بود و ادامه می‌دهد:

«آن زمان من دو نفر خانم را از شهر به اینجا می‌آوردم تا به مردم سواد یاد بدهند. این کار مدت‌ها ادامه داشت؛ بعضی روزها هم دو نیروی مرد برای آموزش می‌آمدند و شب‌ها داخل یکی از کلاس‌های مدرسه می‌ماندند و استراحت می‌کردند.»

قلعه جلوان و زندگی ۱۳ خانوار در آن

از او درباره قلعه قدیمی محله می‌پرسم. از کنار مسجد امیرالمؤمنین جلوتر می‌رود. دستش را به‌طرف مدرسه می‌گیرد و خرابه‌های باقی‌مانده قلعه را نشانم می‌دهد و می‌گوید: «اینجا یک قلعه بزرگ بود که ۱۳ خانوار در آن زندگی می‌کردند. صبح‌ها درهای قلعه باز بود؛ اما شب‌ها برای جلوگیری از دزدی آن‌ها را می‌بستند.»

به زمین‌های اطراف اشاره می‌کند و می‌گوید: «اینجا تمام تا لب جاده، زمین کشاورزی بود. زمین‌های سرسبز جو، گندم، یونجه، هندوانه و… اما حالا خیلی از آن‌ها بی‌آب شدند و دیگر کشاورزی نمی‌کنیم.»

به کنار خیابان می‌رود و به گنبد امامزاده یحیی اشاره می‌کند و می‌افزاید: «یادم هست ۱۳ساله بودم که یکی از گنبدهای آن خراب شد. بعدها یک خیر از سبزه‌میدان آمد و آن را درست کرد.»

حاج صفرعلی از آداب‌ورسوم محله می‌گوید: «یادم هست یک آخوند از خوراسگان به اینجا آمده بود. برای او خانه درست کردیم. مدت‌ها اینجا اقامت داشت. البته آن زمان مسجد نداشتیم؛ برای همین یک‌ خانه را که مثل انباری بود، فرش کردیم. همان‌جا نماز جماعت برگزار می‌کردیم.»

خانه کدخدا و ماه رمضان‌های باشکوه جلوان

از ماه رمضان‌های باشکوه خانه کدخدا می‌گوید: «ماه رمضان‌ها یک آقایی بود که از اصفهان به خانه کدخدا می‌آمد و سحرهای ماه رمضان اذان می‌گفت؛ برای نذری هم چند نفر جمع می‌شدند و با یاری هم غذا آماده می‌کردند.»

چشمه‌های پرآب جلوان

او از چشمه‌های پرآب جلوان تعریف می‌کند و ادامه می‌دهد: «اینجا دو چشمه داشت؛ یکی، به‌طرف فرودگاه می‌رفت؛ یک چشمه اصلی هم داشت که از باقوشخانه می‌آمد. آن‌قدر اینجا پرآب بود که تا یک‌متری سطح زمین آب بود؛ اما حالا هیچ آبی نیست؛ حتی تا ۶۰متری هم به‌زور می‌توان آب پیدا کرد.»

خداحافظی می‌کنم و راهی امامزاده می‌شوم. بعد از عبور از زمین‌های کشاورزی که دورتادور امامزاده قرار دارد، به محل موردنظر می‌رسم؛ مکانی آرام و مملو از آرامش. وارد حیاط که می‌شوم، کلیددار و متولی امامزاده میزبانم می‌شود.

امامزاده یحیی جلوان

علی رحمتی متولی امامزاده یحیی محله جلوان است. به گفته خودش، حدود ۲۰ سال است که کلیددار اینجاست و از تمام مسائل مربوط به امامزاده اطلاع دارد.

امامزاده‌ای که به زرند قهاب معروف بود

از او درباره تاریخچه امامزاده می‌پرسم.

می‌گوید: «در گذشته اینجا به نام زرند قهاب معروف بود؛ اما حدود ۲۰ سال پیش عده‌ای نزد آقای فلسفی، از مراجع تقلید در مشهد رفتند و ایشان به کتابی که در موزه امام‌رضا(ع) قرار دارد، اشاره کردند که در آن نام امامزاده یحیی ذکر شده بود؛ از نوادگان امام موسی‌بن‌جعفر.»

رحمتی به دیوارهای آجری امامزاده اشاره می‌کند و می‌گوید: «قبل از ساخت، اینجا به‌اندازه دو متر دیوار گلی داشت و گنبد آن‌هم حدود ۱۳ متر ارتفاع داشت. بعدها دیوارهای کاه‌گلی خراب شدند و حدود ۱۰ سال است که به شکل آجری درآمده.»

سقف چوبی ۱۳ تیر چوبی

او از سقف‌های چوبی با ارتفاع زیاد می‌گوید: «اینجا حدود ۱۳ تیر چوبی قرار داشت که حدود ۱۲ متر ارتفاع داشتند؛ سقف آن هم کاه‌گلی بود.»

رحمتی از استقبال خوب مردم، به‌ویژه در پنج سال اخیر تعریف می‌کند و ادامه می‌دهد:

«قبل‌ها اینجا جاده نبود؛ دورتادور امامزاده هم‌زمین‌های کشاورزی بود و گله‌های زیادی نیز در اطراف اینجا بودند که مسیر رفت‌وآمد را برای زائران سخت می‌کرد. بعدها اینجا جاده ساختند و مردم بیشتری برای زیارت آمدند.»

او به آب فراوانی که در پشت دیوارهای امامزاده قرار داشت، اشاره می‌کند و می‌گوید: «همین آب فراوان موجب سرسبزی محل شده بود. از امامزاده که نگاه می‌کردیم همه‌جا بیشه بود؛ با درختان فراوان که زیبایی زیادی به امامزاده بخشیده بود.»

باورهای مردم و توسل آنان به امامزاده

رحمتی از باورهای مردمی و توسل آن‌ها به امامزاده می‌گوید: «بخش بزرگی از زمین‌های اینجا متعلق به خان‌های محل بود که بعدها در تقسیم اراضی به مردم سپرده شد. یک نفر تعریف می‌کرد که یک شب‌خواب شخصی را می‌بیند که می‌گفت حق امامزاده را هم بدهید. وقتی من روی خودم را برگرداندم دیدم که طرف غیب شده است.»

او از بهبود یک بیمار مبتلا به سرطان تعریف می‌کند و ادامه می‌دهد: «خانمی تعریف می‌کرد که من را دکترها جواب کرده بودند؛ اما زمانی که وارد امامزاده شدم، بعد از مدتی احساس کردم سبک شده‌ام و بیماری‌ام بهبود پیدا کرده است.»

نزدیک اذان مغرب است. به سمت مسجد امیرالمؤمنین(ع) می‌روم. وارد حیاط که می‌شوم، آقایی را می‌بینم که در حال آماده‌سازی مسجد برای نمازگزاران است.

علی قندی، متولی مسجد امیرالمؤمنین(ع) جلوان، سالیان سال است در این محله زندگی می‌کند. از او در ارتباط با قدیم‌های محله می‌پرسم. می‌گوید:

«دورتادور اینجا همه جاده خاکی بود؛ اما همه چیز داشتیم دام‌پروری داشتیم و زمین‌های کشاورزی زیاد. اینجا تا چشم کار می‌کرد، سبز بود و کشتزارهایی مملو از گندم و جو داشت؛ حتی از چهارباغ عباسی هم قشنگ‌تر بود.»

سپس رو می‌کند به زمین‌های اطراف مسجد و می‌گوید: «اینجا قلعه بزرگی بود که حالت طاق‌چشمه‌ای داشت. در این قلعه چند خانوار با هم زندگی می‌کردند؛ بیرون آن هم زمین کشاورزی بود.»

از او درباره علت نام‌گذاری جلوان می‌پرسم. می‌گوید: «برخی معتقدند چون اینجا جوان زیاد داشته است، به آن جلوان می‌گفتند؛ اما علت اصلی نام‌گذاری آن را نمی‌دانم.»

علی قندی درباره شغل بیشتر ساکنان محله بیان می‌کند: «شغل بیشتر مردم اینجا نقاشی و بنایی است؛ چند نفر هم در اتوبوس‌رانی کار می‌کنند؛ خود من نیز بعد از اینکه زمین‌های کشاورزی خشک شد، استخدام شهرداری شدم؛ حالا هم بازنشسته هستم و در مسجد به مردم محل خدمت می‌کنم.»

از او درباره آشنایی مردم اصفهان با جلوان می‌پرسم، می‌گوید: «خیلی از اصفهانی‌ها جلوان را نمی‌شناسند و تصور می‌کنند که جلوان بخشی از حصه است.» سپس ادامه می‌دهد: «تفاوت محله جلوان با دیگر محله‌های شهر این است که همه یکدیگر را می‌شناسند و خیلی با هم دوست و رفیق هستند. اگر یک غریبه وارد محل شود، همه متوجه می‌شوند.»

سوم محرم و مراسم شیرخوارگان حسینی

متولی مسجد در ارتباط با آداب‌ورسوم محله جلوان می‌گوید: «بنده حدود هشت سال است که برای سوم ماه محرم مراسم ویژه شیرخوارگان حسینی را در همین مسجد برگزار می‌کنم و نذری هم همان روز به زن‌ها می‌دهیم.»

سپس به ماه رمضان و برنامه‌های ویژه این ماه اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «در ایام ماه رمضان همه شب‌ها افطاری مختصری می‌دهیم؛ شب‌های جمعه ماه رمضان نیز افطاری ویژه داریم.»

شام غریبان باشکوه محله جلوان

علی قندی به مراسم باشکوه شام‌غریبان اشاره می‌کند و می‌افزاید: «برای شام غریبان چادر و خیمه می‌زنیم و مداح می‌خواند. بعد از عزاداری چادر را آتش می‌زنند. پس از نماز اینجا می‌آیند و شام می‌گیرند و بعد به سمت محله می‌روند و پیاده‌روی می‌کنند.»

از او درباره حمام قدیمی محله می‌پرسم. می‌گوید: «اینجا یک حمام خزینه‌ای داشت که آب آن از جوی آب محله تأمین می‌شد؛ حتی از آب جوی هم برای خوردن استفاده می‌کردیم. آن زمان‌ها وقتی می‌خواستیم برویم شهر، دردسر داشتیم؛ اما حالا خط اتوبوس داریم. تا طوقچی می‌رود و راه دسترسی به شهر خیلی آسان‌تر شده است.»