نجمه گلناری

نجمه گلناری

خبرنگار

آرشیو مطالب منتشر شده
ماما مهسا
۲۷ بهمن ۱۴۰۳
قصه‌ای خیالی از روزهای خوش بارداری

ماما مهسا

در آسانسور را هل دادم و از در کاملا باز وارد سالن انتظار شدم. به‌گمانم برق رفته بود و چشم‌هایم که هنوز به تاریکی عادت نکرده بود، همه چیز را تیره و مبهم می‌دید.

جشن شکرگزاری
۱۸ آذر ۱۴۰۳
پرواز تا فردای زاینده رود

جشن شکرگزاری

امروز از وقتی رسیدم خانه، بابا گیر داده بود که باید بعدازظهر همراهش به جشن بروم. هرچه بهانه آوردم قبول نکرد. خسته بودم.