بایگانی برچسب روضه
اصفهان؛  پایتخت روضه‌های خانگی
09:06 - 23 تیر 1403
این روزها با قدم زدن در شهر می‌توان به قدرت شبکه منسجم روضه‌های خانگی پی برد

اصفهان؛ پایتخت روضه‌های خانگی

کلمه همان کلمه است؛ اما وقتی در قالب روضه می‌نشیند انگار جان دارد. انگار قرار است بیاید دست بکشد روی سر خانه، روی تک‌تک دیوارها و وسایل، بنشیند در جان آن‌ها که سربه‌زیر برده‌اند و ریزریز شانه‌هایشان تکان می‌خورد.

روضه شبانه حاج عباس قلیانی
12:35 - 19 تیر 1403

روضه شبانه حاج عباس قلیانی

داربست‌ها که می‌رود بالا و با پارچه‌های سیاه پوشانده می‌شود، دلم را گره می‌زنم به روضه‌های خانگی در خیابان کمال؛ خیابانی متفاوت که گُله‌به‌گُله‌اش روضه خانگی برپاست.

روضه ابوالفضل(ع)
12:26 - 19 تیر 1403

روضه ابوالفضل(ع)

دورهمی هر هفته پنجشنبه‌شب‌هاست. خانوادگی جمع شده‌ایم توی آلاچیق‌ها. من و مادر کنار هم نشسته‌ایم و زیر لب حرفی می‌زنیم.

قدم‌های کوچک برای آقایی بزرگ
11:59 - 18 تیر 1403

قدم‌های کوچک برای آقایی بزرگ

می‌گفت نیت شش‌روز کرده بودم. می‌گفت زمان جنگ و بمباران بود؛ صدای آژیر خطر را که شنیدیم همگی فرار کردیم توی زیرزمین خانه.

روضه‌های 30ساله حاج‌خانم
12:19 - 16 تیر 1403

روضه‌های 30ساله حاج‌خانم

حاج‌خانم را به‌اندازه طول عمری که دارم، می‌شناسم. از همسایه‌های قدیمی‌مان است و از زمانی که چشم‌باز کرده‌ام، مادرم با او سلام و علیک داشته است.

عَلم‌های برافراشته
12:43 - 12 خرداد 1403
هیئت‌های اصفهان این روزها در حال طراحی برنامه‌ها و تدارک امکانات مراسم محرم هستند

عَلم‌های برافراشته

به چند ده سال پیش که برگردیم، زمان پدربزرگ و مادربزرگ‌هایمان با رسیدن محرم، محله‌ها و کوچه‌ها رنگ عوض می‌کردند.

درخشش امید
11:09 - 18 بهمن 1402

درخشش امید

سال ۱۳۴۲، حسین شش ماهه بود. همان‌موقع که امام فرموده بودند: «یاران من در گهواره‌های مادرانشان هستند.»

شوق صف
12:04 - 22 شهریور 1402

شوق صف

آن روز در حرم، روضه‌ ساقی دشت کربلا، که بانی‌اش امام رضا (ع) بودند، شنیده بودیم. دلم چای بعد روضه طلب می‌کرد اما چایخانه صفی داشت نسبتا طولانی… در صف چایخانه ایستادم انگار عطر چای را خود حضرت افشانده بودند بس که بوی بهشت می‌داد.

طلوع خورشید در شام خرابه
11:44 - 10 مرداد 1402

طلوع خورشید در شام خرابه

روضه شروع شده بود. صدای ناله‌ها که آزاد شد، تن دخترک لرزید. میان گریه حواسم جمع او بود. اشک‌هایم را تندتند پس زدم و دستم را دور شانه‌هایش حلقه کردم.

عطر حلوای نذری!
12:31 - 9 مرداد 1402

عطر حلوای نذری!

درست است امسال، توفیق روضه‌رفتن ندارم؛ ولی دلم گرم است به همین مجلس بی‌ریای کوچک خودمان. بچه‌ها خودشان به‌تنهایی برایم کربلا ساخته‌اند.

به حرمت نام حسین(ع)!
12:30 - 4 مرداد 1402
پنج روضه‌خوان و پنج روایت:

به حرمت نام حسین(ع)!

همه ما را یک اسم به هم وصل می‌کند. همه‌مان به حرمت و عزت یک اسم مثل حلقه‌های یک زنجیر به هم وصل شده‌ایم، به حرمت نام اباعبدالله‌الحسین(ع)…!

سلام بر زینب صبور
11:37 - 4 مرداد 1402

سلام بر زینب صبور

من آقای مداح نیستم! ولی اگر بودم، تمام این ده شب روضه عمه می‌خواندم! این‌طور رسم است که روضه‌خوان‌ها هر شبِ محرم، روضه یکی از شهدا را بخوانند. من هم می‌خواندم؛ اما به سَبکِ خودم!