به گزارش اصفهان زیبا؛ نمیدانم اصلا کسی هست از صف ایستادن خوشش بیاید یا نه؟
دختر نوجوان من که به معنای واقعی کلمه از صف و صف ایستاده متنفر است حتی اگر مجبور باشد؛ اما من صف ایستادن را برای بعضی چیزها دوست دارم؛ مثلا صفی که انتهایش رسیدن به ضریح امام باشد؛ آن هم دعا به دست که زمزمه حرفهای دیگران در گوشَت میپیچد با هر لهجه و زبانی که بیپروا از امام چیزی میخواهند و سفره دلشان را باز میکنند و هر چه نزدیک میشوند اشکها سیلاب میشوند و شانهها بیشتر تکان میخورد از اشتیاق.
در این صف وحدت یار میبینی و کثرت مشتاق یا صفی که چای روضه بدهند بعد از کلی اشک و به سر و سینه کوبیدن برای امامحسین (ع)… با رضایت کامل در صف میایستم.
آن روز در حرم، روضه ساقی دشت کربلا، که بانیاش امام رضا (ع) بودند، شنیده بودیم. دلم چای بعد روضه طلب میکرد اما چایخانه صفی داشت نسبتا طولانی… در صف چایخانه ایستادم انگار عطر چای را خود حضرت افشانده بودند بس که بوی بهشت میداد.
خوب که گوش میدادی شاید چنین میشنیدی «گوارای وجودتان باشد که برای عمویم عباس اشک ریختید» و دوباره چشمتان خیس اشک میشد.
نوبت به من که رسید پرسیدم: «میتوانم یک چای اضافه هم ببرم برای دخترم؟» و خادم امام رئوف گفت: «بفرمایید شما هر چند تا میخواهید ببرید» و من با دو تا چایِ شیرینِ روضه حضرتی به سراغ دختر نوجوانم رفتم تا برایش بگویم:«صف ایستادن داریم تا صف ایستادن! باید ببینی که چه به دست میآوری در عوض زمانی که از دست میدهی» و او بعد از خوردن چای انگار به این باور رسید.