شهر در پچپچه است؛ خبر در جمعهای خانوادگی پیچیده و دهانبهدهان میچرخد. زنها نگران شدهاند: «بعضیها جرئت تنها از خانه بیرونرفتن را ندارند.» صدای موتور کابوسشان شده و با شنیدن ویراژ موتورسواران در کوچه و خیابانهای «خمینیشهر» دلشان هری میریزد! کسی، اما تمایلی به سخنگفتن درباره ماجرا ندارد؛ انگار که قفل سکوت بر دهانشان زده باشند!
الگوی زندگی و فعالیت زنان، ترکیب پیچیدهای از نیازها، نقشهای خانوادگی و اجتماعی شامل مسئولیتهای خانه داری، حفظ و پرورش کودکانو اشتغال بوده است که بر نیازهای آنها در زندگی شهری تاثیرگذار است. با توجه به نیازهای عملی و نقشهای سه گانه، زنان علاوه بر مسئولیتهای مراقبتی و پرورشی، قسمت عمدهای از کارهای خانگی را بر عهده دارند. این تعهدات و الزامات، موجب تحمیل فشار زیادی بر زنان میشود و کیفیت زندگی آنها را در شهرها تحت تأثیر قرار میدهد.
با توجه به انواع نیازهای ویژه مربوط به نقشهای زنان که به دو دسته عملی و استراتژیک تقسیم میشود میتوان نیازهای تأمین کننده کیفیت زندگی زنان در فضای شهر را به دو دسته استراتژیک و عملی تقسیم کرد. در سالهای اخیر نظریه امنیت انسانی به عنوان مکملی برای رویکرد توسعه انسانی وارد مباحث کیفیت زندگی شده است. در حالی که توسعه انسانی بر فراگردها و مراحل گسترش حوزه انتخابهای مردم تاکید دارد. امنیت انسانی بر این امر دلالت دارد که مردم در به کارگیری این انتخابها چه اندازه آزادی و امنیت دارند و اینکه به طور نسبی تا چه میزان نسبت به پایداری فرصتهای در اختیارشان اطمینان دارند. در این باره باچیابی (1384) به امنیت فردی، خشونت و سوء استفاده از زنان و کودکان اشاره میکند. (غفاری.1385).
از دیدگاه لینچ، محیط شهری مطلوب محیطی است که در آن به پدیدههایی چون دسترسی به فعالیتها، فضاها، خدمات، اطلاعات و اماکن توجه شود و عدالت بین آحاد اجتماعی چون زنان، تناسب و سازگاری با الگوهای رفتاری و نقش آنها، انطباق محیط با توانایی های احساسی و ذهنی افراد و ساختارهای فرهنگی توجه کنند؛ از این رو فضای شهر مطلوب باید حامی نقشها و عملکردهای حیاتی، نیازهای بیولوژیک و توانایی زنان باشد و بقای همه آحاد اجتماعی از جمله زنان را ممکن کند. شهر سالم و مطلوب، جایی است که فضاهای عمومی آن دارای عملکرد بوده است و کارایی نیز داشته است. از این نظر، فعالیت در جایی رخ میدهد که پیشتر در آن رخ داده است و به وقوع پیوسته باشد.