
«در داخل حفرهای در دل زمین، هابیتی زندگی میکرد».
جمله ابتدایی رمان هابیت- جی.آر.آر.تالکین




ما گاهی انتظار وقوع یک سری لحظات را میکشیم تا قبل از رسیدن به آن، از مسیری که طی میکنیم لذت ببریم. مثلا همیشه اسفند و شلوغیهای بازار، بوی گل شببو، خرید ماهی، تدارک سفره هفتسین و داشتن لباس نو و تمام تشریفات نوروز را بیشتر از خود عید دوست داریم. درباره مدرسه و ماه مهر هم همینطور است. خرید فرم مدرسه، بادهایی که لابهلای هوای آفتابی میوزند، خشک شدن برگ درختان، کوتاه شدن روزها و طولانی شدن شبها، آوازهای بوی ماه مهر که از تلویزیون پخش میشود، جلد کردن کتاب و دفترهای نو، بوی مدادهای تازه تراشیدهشده و ذوق دیدن دوباره دوستانمان باعث میشود اواخر تابستان، دلمان را به روز اول مدرسه خوش کنیم و در تدارک رفتن دوباره به مدرسه باشیم.




سعید محسنی از ابتدای دهه 80 تاکنون «آوازی برای سنجاقکهای مرده»، «دختری که خودش را خورد»، «نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است»، «کاپیتان بابک» و آخرین اثرش «برسد به دست لیلا حاتمی» را منتشر کرده است. از او نمایشنامه«ردپا اگر ماندنی بود هیچکس راه خانهاش را گم نمیکرد» در قالب کتاب و نمایشنامههایی پراکنده در نشریههای نمایشی منتشر شده است. اکنون دو دهه است که آثار او روی نشر را به خود میبیند و پسازاین مدت میتوان از مجموعه آثار او و ویژگیهای مشترکش سخن گفت.