اولش راضی به صحبتکردن نیست. ما اصفهانیم، او تهران! روی خط تلفنش میمانم تا چنددقیقهای حرف بزند. میگوید: «این حرفزدنها تأثیری هم دارد؟!» خسته شده از حرفزدنهای مکرر و گمنامی همسرش! میگوید مگر شهید شوکتپور را کسی میشناسد وقتی «حتی یک کوچه هم به نامش نکردند!» گلههایش را به جان میخرم. قبول میکند؛ اما مصاحبهمان میافتد به یک روز دیگر. این بار اما با اشتیاق بیشتری صحبت میکند؛ با اشتیاقی که بهجامانده از هشت سال زندگی مشترک با حسن شوکتپور است. «خورشید همتیان»؛ همسر سردار شهید حسن شوکتپور، حالا از همه این سالها برایمان میگوید.