پسر آیتالله شوشتری از قصههای پسرپدریاش میگوید؛ از روایتهایی که در خانه عارف بزرگ و سرشناس شهر رقم میخورده.
قرآن خدا غلط میشد همین یک شب خودش محمدحسین را میخواباند؟ خیر سرم استراحت مطلق بودم. فیلم از جدول فرایندی روی تخته خلاص میشود. گوشی را میگذارم.
من پسری یکسالونهماهه دارم. اسم پسرم را به عشق حسین خرازی گذاشتهام امیرحسین.
گوشت و آرد نخودچی را ورز دادم و تخممرغ را شکستم رویشان. شفتهها را بین دو کف دست قلقی کردم و انداختم داخل روغن داغ. زینب با موتور کوچکش قامقامکنان آمد پای گاز. گوشه دامنم را کشید. سرش را کج کرد.
سن ازدواج در حال بالا رفتن است و دختران و پسرانی که در سنین بالا قرار دارند، چندان تمایلی به ازدواج ندارند؛ این موضوعی است که جامعهشناسان و آسیبشناسان در رابطه با آن بسیار هشدار دادهاند و آژیر آن را به صدا درآوردهاند.
به گواهی تاریخ، ازدواج همواره از قداست خاصی در تاریخ ایرانی برخوردار بوده است و این مهم را از جشنها و آیینهایی که برای پاسداشت آن برگزار میشده میتوان دریافت؛ بهویژه با ورود اسلام به کشورمان، از آنجا که برای این پدیده اهمیت فراوانی قائل بوده و حتی آن را امری مقدس خوانده، توجه مردم و حکومتکنندگان به آن بیشتر شده است.
پسرخالهام وقتی به دنیا آمد تا چند روزی اسم نداشت! البته دخترها معمولا اسم بچههایشان را از همان کودکی یا نوجوانی انتخاب میکنند و حتی شاید این کار فقط مخصوص دخترها نباشد. اما به هر حال پسرخاله من وقتی که به دنیا آمد تا چند روزی اسم نداشت.