
شاید با نگاهی به تاریخ کنشگری سیاسیاجتماعی زنان ایران، سیر تکوینی روبهرشدی در آن دیده شود؛ اما این آمار با توجه به اینکه نیمی از جمعیت ایران را زنان تشکیل میدهند، چندان مورد قبول نیست و با توانمندیهای این قشر ازجامعه همخوانی ندارد. سطح بالای آگاهی، تحصیلات، تخصص و نقش مؤثر و پررنگ در بخشهایی از جامعه که از جمله شرایط ورود به عرصه کنشگری به حساب میآید باز هم نتوانسته زنان را به عنوان کنشگرانی فعال و مستمر در جامعه ظاهر کند. تسلط فضای فرهنگی و مردسالارانه بر این توانمندیها غلبه کرده و رویکردهای سیاسی و مدیریتی نیز حضور جدی آنها را در اکثر عرصهها که یک ضرورت به حساب میآید، محدود ساخته است.



«اعتماد» مردم به نظام هرکشور بزرگترین پشتوانه آن بهحساب میآید. بحرانهای اقتصادی، برخی قوانین و عملکرد نادرست دولت بر میزان اعتماد عمومی و اعتماد سیاسی مردم تأثیرگذار است. از طرفی پاسخگونبودن نهادها و سازمانهای عمومی به چگونگی عملکردشان و همچنین محدودیت فضای گفتوگو میان مردم و مسئولان بهمرور باعث کاهش سرمایه اجتماعی و بهدنبال آن، شکلگیری این بیاعتمادی سیاسی خواهد شد؛ موضوعی که به گفته تحلیلگران خطرش کمتر از دیگر بحرانها همچون اقتصادی، اجتماعی و … نیست.





















