به گزارش اصفهان زیبا؛ انتخاب نماینده هر کشور برای حضور در شاخه بهترین فیلم بینالملل اسکار فقط یک تصمیم سینمایی، نیست. آکادمی علوم و هنرهای سینما در آییننامه خود به صراحت توضیح میدهد که هر کشور صرفا حق معرفی یک فیلم را دارد.
این محدودیت، از یک سو باعث میشود رقابت جهانی منصفانه و متمرکز باشد، اما از سوی دیگر بار سنگینی را بر دوش کمیتههای انتخاب میگذارد: هر فیلمی که انتخاب میشود، «چهره رسمی» سینمای آن کشور به حساب میآید.
به زبان ساده، یک فیلم قرار است نماد یک ملت، فرهنگ و وضعیت سینمایی یک سال آن کشور باشد.
در بسیاری از کشورها، هیأت انتخاب متشکل از ترکیبی متنوع از سینماگران مستقل، تهیهکنندگان، منتقدان و صنوف مختلف است تا در نهایت نمایندهای برگزیده شود که هم از نظر هنری استاندارد باشد و هم از نظر جهانی پتانسیل دیدهشدن داشته باشد.
اما در عمل، این روند همیشه شفاف نیست؛ گاهی سیاست، گاهی محافظهکاری و گاهی حسابگریهای کوتاهمدت بر انتخابها سایه میاندازد.
در ایران نیز هر سال کمیتهای متشکل از نمایندگان خانه سینما و وزارت ارشاد وظیفه انتخاب فیلم را بر عهده دارند.
آنچه در ظاهر یک روند کارشناسی است، در عمل غالباً در هالهای از ابهام باقی میماند. روشن نیست آیا مهمتر است فیلم در جشنوارههای جهانی دیده شده باشد؟ یا محتوای آن «با سیاستهای فرهنگی» سازگار باشد؟ یا صرفاً کیفیت هنری فیلم ملاک است؟ نبود شفافیت و پاسخگویی، مهمترین ضعف این روند است.
از میان پنج فیلم فهرست نهایی، برخی اساسا شایستگی نمایندگی از ایران را نداشتند؛ «علت مرگ؛ نامعلوم» فیلمی تلخ و مشمئزکننده بود، «زن و بچه» به مراتب به نسبت کارهای دیگر بیکیفیت به نظر میرسید و «پیرپسر» فضایی تلخ و چرکین داشت.
در نتیجه هیچ کدام شایسته نمایندگی از هیچ کشور و ملتی را ندارند؛ چه رسد به کشور و ملت ایران.
در نهایت تنها دو گزینه جدی باقی ماندند: «رها» و «زیبا صدایم کن»؛ هرچند در هر دو اثر پدری با مشکلات روانی وجود دارد.
«رها» در روایت و فیلمنامه وامدار آثار دیگر است و «زیبا صدایم کن» با اقتباس از یک رمان معتبر نوشته شده است.
فضای تلخ تا حدودی بر هر دو فیلم حاکم است، اما فیلم «رها» اگر چه از مشکلات واقعی ایران میگوید، اما به اندازه «زیبا صدایم کن» حال مخاطب را جا نمیآورد. با این همه، کمیته انتخاب «علت مرگ؛ نامعلوم» را برگزید؛ فیلمی تلخ که حس انزجار از مسافر ون را تولید میکند.
پرسش اینجاست: چرا وقتی در میان این پنج اثر فرصتی که میتوانست با «زیبا صدایم کن» به معرفی تصویری انسانی و رمانتیک از ایران بدل شود، از دست رفت؟ این مسئله یک پرسش بنیادیتر را هم پیش میکشد: چرا سینمای اجتماعی ایران در اغلب تولیداتش نشانی از فرهنگ ایرانی ندارد؟ آیا فرهنگ جامعه ما، پدیده و موضوعی اجتماعی نیست؟ چرا در روایتهای سینمای اجتماعی ما فرهنگ ایرانی جایی ندارد؟ با انتخاب «علت مرگ؛ نامعلوم»، «زیبا صدایم نکن» فقط یک تیتر نیست، انتقادی بر واقعیت انتخابهای سینمایی، در ایران است.















