به گزارش اصفهان زیبا؛ نمایشنامه «در انتظار گودو» نوشته ساموئل بکت، یکی از ستونهای تئاتر ابزورد است؛ متنی که بارها در سراسر جهان بازخوانی شده و هنوز در مواجهه با زندگی امروز، تازه و زنده به نظر میرسد. این بار، گروهی از تهران با کارگردانی امیرحسین جوانی و تهیهکنندگی سجاد افشاریان و کامران کریمی در اصفهان پس از نزدیک به یک سال اجرا در تهران و بیش از ۴۰۰ اجرا در تهران و شهرهای رشت، ساری، مشهد و تبریز، به اصفهان آمدند و در سالن استاد فرشچیان، این متن را در برابر تماشاگران اصفهانی روی صحنه بردند.
وفاداری به متن و تغییر در اجرا
نمایش در ساختار کلی کاملاً به متن وفادار بود؛ اما کارگردان در پرداخت اجرایی دست به تغییراتی زد تا تجربه تماشاگر ایرانی را متناسبتر کند. مهمترین این تغییرات، کوتاه کردن پرده دوم با تکنیک «فستموشن» بود. این ترفند، ریتم سنگین و تکراری متن را تعدیل کرد و امکان تمرکز بیشتر بر بار دراماتیک اثر را فراهم آورد.
امیرحسین جوانی درباره این انتخاب به اصفهانزیبا میگوید: «متن اصلی نزدیک به سه ساعت است که ظرفیت چنین زمانی در مخاطب وجود ندارد. به قول رضا بهبودی، آنقدر متن وسیع است که اگر یک لیوان از دریای بکت به مخاطب بدهیم، کافی است. هدفم این بود که مخاطب خسته نشود و اگر حتی اندکی از این جهان سهم او شد، همان کافی است.»
جهان بکت روی صحنه
«در انتظار گودو» داستان دو کاراکتر اصلی، ولادیمیر (دیدی) و استراگون (گوگو) است؛ دو انسانی که در خلأیی بیزمان و بیمکان، در انتظار کسی به نام گودو روزگار میگذرانند. آنها در چرخهای بیپایان از امید و ناامیدی گرفتارند. گوگو سرگرم درآوردن کفشهایش میشود، بارها و بارها با کلاهشان ور میروند، با هم بگومگو میکنند و دوباره امید میبندند. در کنار آنها، شخصیتهای پوزو و لاکی نیز حضور دارند؛ یکی نماد سلطه و دیگری نماد بردگی و انفعال و در نهایت، پسرکی هر بار خبر میآورد که «گودو فردا خواهد آمد»؛ وعدهای که هیچگاه تحقق نمییابد.
صحنههای نمادین اجرا به خوبی این وضعیت را بازتاب دادند. یکی از بهیادماندنیترین لحظات، تلاش دیدی و گوگو برای دار زدن خود با طنابی ساختهشده از لباسهایشان بود. طنابها یکی پس از دیگری پاره میشدند و بر شاخه درخت صحنه آویزان میگشتند؛ تصویری تلخ، اما پرقدرت از شکستهای انباشته بشر و ناتوانی او در رهایی از انتظار.
کارگردان اثر درباره علت علاقهاش به این نمایشنامه بیان میکند: «به نظرم وضعیت امروز ما در ایران بسیار نزدیک به شخصیتهای اصلی نمایش است. یعنی ما همگی در یک انتظاری هستیم، یک امیدی که هیچوقت به سر نمیرسد و هر روز دوباره با یک امید تازهای بلند میشویم، اما باز هم این امید محقق نمیشود. فکر میکنم شرایط اجتماعی ما در این سالها آنقدر سخت بوده که همین اتفاق باعث شده “در انتظار گودو” برای مخاطب جذاب باشد. چون این نمایشنامه زاده یک شرایط اجتماعی بسیار سخت در اروپا، بعد از جنگ جهانی دوم است. نه که شرایط اجتماعی ما عین جنگ جهانی باشد، اما بعد از تجربه سالهای کرونا، شرایط اقتصادی سخت و شرایط اجتماعی کشورمان، احساس میکنم مخاطب امروز خیلی این انتظار و امید را میفهمد. برای من هم خودم را بسیار نزدیک به شخصیتهای اصلی این نمایشنامه میبینم و همین باعث شده علاقهمند باشم تا مخاطبان زیادی این را تجربه را کنند تا بدانند که در انتظار یک امید واهی نباشند و خودشان تلاش کنند و حقشان را از زندگی بگیرند.»
تصویرسازی و اغراق بصری
جوانی در کارگردانی خود بر عنصر تصویرسازی و وجه کاریکاتوری شخصیتها تأکید داشت. او که پیشتر نیز این نمایشنامه را به اجرا برده بود درباره انتخاب بازیگر نقش لاکی توضیح میدهد: «در تجربه اول، از بازیگری بسیار بلند قد استفاده کردم و در این تجربه از بازیگری چاق و درشتهیکل. میخواستم اغراقهای بصری متن برجستهتر شود. برای من تئاتر به نقاشی و کاریکاتور نزدیک است و سعی کردم قابهایی خلق کنم که چشم تماشاگر را غافلگیر کند.»
این نگاه در میزانسنها نیز مشهود بود. بدن بازیگران، بهویژه در نقشهای دیدی و گوگو، با حرکات دقیق و فیزیکی، صحنه و مخاطب را مسحور میکرد. جوانی توضیح میدهد: «بچهها عاشق بازیگریاند. برایشان فرقی نمیکند کجا اجرا کنند؛ تهران، اصفهان یا شمال. در طول تمرینهای طولانی، همه با هم قرار گذاشتیم همان کاری را انجام دهیم که همیشه انجام میدادهایم: ساختن قابهای زیبا برای چشم مخاطب.»
سکوت و دریچهای به امید
از نظر کارگردان، سکوتهای طولانی نمایش نقشی کلیدی در ارتباط با مخاطب دارند: «به نظرم این متن در سکوتی بلند اجرا میشود و تنها گاهی کلماتی وارد آن میشوند. سکوت جایی است که تماشاگر بیش از همیشه حضور خودش را حس میکند.»
اما تلخی جهان بکت در این اجرا بیهیچ روزنه نوری نبود. حضور پسرک، بهویژه با چهره معصوم بازیگر خردسال، معنایی فراتر از متن یافت. جوانی توضیح میدهد: «این کودک نماد دریچه نور در تاریکی است. برخلاف نویسندگانی مثل پینتر که البته به کارهای او هم علاقهمند هستم، جهانشان کاملاً سیاه است، بکت همیشه رگهای از امید باقی میگذارد. صورت مسیحا، بازیگر خردسال ما، آن معصومیت و امیدبخشی را دارد که برایم بسیار مهم بود.»
لحظات کمیک در دل تلخی
با وجود تلخی ذاتی متن، اجرا لحظات کمیک درخشانی هم داشت. یکی از صحنههای مورد علاقه کارگردان، آواز تکراری ولادیمیر در جلوی صحنه بود: «این صحنه برایم جذاب است، چون متن درباره انفعال است. قرارم با بازیگر این است که آنقدر آواز را تکرار کند تا بالاخره مخاطب واکنشی نشان دهد؛ دست بزند یا حتی اعتراض کند و شاید ناسزا بگوید. به محض این همراهی، وارد فاز بعدی میشویم. این تکرار یکی از ویژگیهای تئاتر ابزورد است.»
تجربه سفر و اجرا در شهرهای مختلف
کارگردان درباره تجربه اجرا در شهرهای مختلف میگوید: «آشنا شدن با مخاطبهایی از جنسها و فرهنگهای گوناگون برایم بسیار لذتبخش بود. سفر به شهرهایی مثل تبریز و ساری، یا بازگشت به اصفهان پس از ده سال، برای من هم فال بود و هم تماشا. این کار فقط یک اجرا نبود، یک سفر جمعی و انسانی هم بود.»
او در پایان گفت: «از تمام بچههای گروه، بچههای پشت صحنه و دوستانی که در اصفهان و دیگر شهرها خارج از گروه ما بودند و کمک کردند این نمایش برپا شود، تشکر میکنم. به ویژه از تهیهکنندههای نمایش به ویژه آقای سجاد افشاریان، بسیار بسیار متشکرم. این کار حاصل زحمت یک گروه بسیار بزرگ و عزیز است.»
استقبال تماشاگران اصفهانی از اجرای «در انتظار گودو» فراتر از انتظار بود. بلیتها، چه در روزهای پایانی هفته و چه در روزهای عادی، خیلی زود به فروش رفت و همین شور باعث شد گروه در برخی شبها دو سانس پیاپی اجرا داشته باشد؛ سانسهایی که هر بار با سالن پر و تماشاگران پرانرژی همراه شد. اما همراهی مخاطب تنها به نشستن روی صندلی ختم نشد؛ پس از پایان اجرا، تشویقهای ممتد و پرحرارت سالن را پر میکرد و بسیاری از تماشاگران مشتاقانه کنار بنر نمایش در لابی مجتمع فرشچیان عکس یادگاری میگرفتند؛ گویی ثبت لحظهای از تجربهای مشترک و تکرارنشدنی. این صحنهها نشان میداد که مخاطب اصفهانی نهتنها تئاتر جدی و اندیشمندانه را درک میکند، بلکه آن را همچون رویدادی فرهنگی و احساسی در حافظه جمعی خود ثبت میسازد.
جمعبندی
اجرای «در انتظار گودو» در اصفهان نشان داد که یک متن کلاسیک میتواند همچنان با زندگی امروز ایرانی گفتوگو کند. طنابهای پاره، آوازهای مکرر، سکوتهای طولانی و چهره معصوم یک کودک همه با هم تصویری آشنا ساختند: امیدهای تکرارشونده و انتظاری که پایانی ندارد.
گروه جوانی با بازیهایی حسابشده، میزانسنهایی چشمنواز و ریتمی پویا توانست تجربهای پرکشش خلق کند؛ نمایشی که نه در اغراقهای فرمی، بلکه در وفاداری به فلسفه بکت و بازآفرینی انتظار بیپایانش، تماشاگر را با خود همراه کرد.















