به گزارش اصفهان زیبا؛ در نخستین تجربه نمایشنامهنویسی حمیدرضا کبیری، او با نگارش و کارگردانی نمایش «قاتل که بود؟» قدمی متفاوت و جسورانه در فضای تئاتر برداشته است.
این اثر که با حضور گروهی پرتعداد از هنرمندان جوان و باتجربه روی صحنه رفته است، داستان مردی را روایت میکند که در شهری ماتمزده و در میانه ناامیدی، ناگهان با شهرکی کامل و وهمآلود روبهرو میشود؛ جایی که همهچیز رنگی تازه میگیرد و حتی معشوقه گمشدهاش پس از سالها در برابر او ظاهر میشود؛ اما درست زمانی که همهچیز آرام و رو به بهبود بهنظر میرسد، گرهی تازه، مسیر روایت را دگرگون میکند.
نمایش «قاتل که بود؟» با نقشآفرینی امین احمدی، میلاد موسویزاده، پریسا کدخدایی، هانیه قاسمی و خودِ کارگردان و با حضور ویژه جهانگیر نکویی و اجرای رادمهر نادری در نقش خردسال، روی صحنه رفته است. در کنار این گروه بازیگران، عوامل حرفهای همچون فراز عبداللهی و ماهان همتی در بخش موسیقی، الهه رفیعی در نور و ویدئومپینگ، سعید مؤذنی در گریم، ستاره کاظمی در طراحی لباس و کیاوش اکبری در طراحی صحنه نیز نقش مهمی در شکلگیری فضای اثر داشتهاند. در این صفحه گفتوگویی کردهایم با حمیدرضا کبیری، کارگردان نمایش، که در ادامه میخوانید.
چه دغدغهای باعث تولید و اجرای این نمایش شد؟
هدفم نمایش تنهایی و گمگشتگی انسان مدرن بین ارزشها و قوانین نانوشتهای است که بهسختی میتواند از میانشان انتخاب کند؛ چون به نظر من این ارزشهای جدید هستند که ما را انتخاب میکنند و ما خیلی سادهانگارانه در این خیالیم که میتوانیم صاحب انتخاب باشیم. نکته مهمی که راجع به ارتباط منِ کارگردان و نمایش «قاتل که بود؟» وجود دارد، این است که مدتها به دنبال فرم و شیوه جدیدی میگشتم که متعلق به جهان ذهنی خودم باشد و در این مسیر، آزمون و خطاهای بسیاری را پشت سر گذراندم.
همینطور نمایشنامههای زیادی را مطالعه کردم تا شاید از اثر نویسنده دیگری برای تولید استفاده کنم؛ اما نمایشنامهای که بتوانم خودم را با آن تطبیق بدهم، پیدا نکردم. گفتنی است نمایشنامه «قاتل که بود؟» وامدار نویسندگان بزرگی ازجمله مارتین مکدونا، کافکا، هاروکی موراکامی و اوژن یونسکو است.
به نظر میرسد هرکدام از شخصیتهای نمایش نمادی از بخشهای مختلف جامعهاند. این نمادسازی چقدر آگاهانه بود و هر شخصیت نماینده چه طیفی است؟
ترجیح میدهم تفسیر نهایی را به عهده مخاطب بگذارم؛ اما طبعا هیچ شخصیت و رفتاری در نمایش بدون پشتوانه و آگاهی طراحی نشده است. ما هنگام ساخت جهان نمایش، سعی کردیم تیپها و انرژیهای مختلفی را کنار هم قرار دهیم تا مخاطب بتواند پژواکی از جامعه خودش را در آنها ببیند. بااینحال، هدفم این نبود که شخصیتها را تبدیل به معادلهای مستقیم و تکبعدیِ گروههای اجتماعی کنم؛ بلکه بیشتر تلاش کردم هر شخصیت حامل بخشی از یک تجربه انسانی، یک تناقض، یا یک زخم مشترک باشد.
باور دارم وقتی نمادگذاری خیلی صریح و قطعی شود، تخیل مخاطب محدود میشود. برای همین شخصیتها را طوری طراحی کردیم که هرکدام امکان نمایندگی یک طیف را داشته باشند و در عین حال، از آن فراتر بروند. اینکه چه کسی نماد چه بخشی از جامعه است، بستگی به پیشزمینه، نگاه و تجربه هر بیننده دارد.
در بخشهایی از نمایش پیامهایی غیرمستقیم به مخاطب منتقل میشود. مهمترین پیام پنهانی که قصد داشتید به تماشاگر برسانید، چه بود؟
واقعیت این است که قصد نداشتم چیزی را تحت عنوان پیام به مخاطب دیکته کنم. برای من نمایش زمانی زنده و صادق است که بهجای انتقال یک گزاره مشخص، مخاطب را وارد مسیری از تجربه و تأمل کند. آنچه میخواستم در این اجرا اتفاق بیفتد، نوعی بازنگری به وضعیت فعلی بود؛ اما نه از مسیر شعار یا نتیجهگیری مستقیم، بلکه از زاویهای که برای تماشاگر حالت آشناییزدایی ایجاد کند.
سعی کردم جهان و اتفاقات نمایش طوری طراحی شود که مخاطب با فاصلهای تازه به مسائلی نگاه کند که شاید در زندگی روزمره آنقدر عادی شدهاند که دیگر دیده نمیشوند. اگر قرار باشد چیزی پنهان یا ناخودآگاه منتقل شود، بیشتر همان فرصتِ دوباره دیدن است؛ اینکه تماشاگر احساس کند زاویهدیدش کمی جابهجا شده و پرسشهایی در او بیدار شده که پاسخ قطعیشان به خودش برمیگردد، نه به نمایش.
چه عاملی باعث شد به سمت تلفیق موسیقی با ساختار نمایشی بروید؟ موسیقی در جهان این نمایش چه کارکردی برای شما داشت؟
موسیقی همیشه برای من الهامبخش بوده و همیشه دوست داشتم در بزنگاههای مختلفی از زندگی، بهصورت خودکار یک موسیقی مرتبط با آن وضعیتی که در آن قرار گرفتیم پخش شود؛ همچنین، راجع به موسیقی نمایش «قاتل که بود؟» باید عرض کنم که صفر تا صد موسیقی کاملا ویژه نمایش تولید شده و فراز عبداللهی و ماهان همتی براساس درک کامل و درست از فضای نمایش این موسیقی را تولید کردند. در روند، نمایش سه قسمت وجود دارد که فراز عبداللهی آوازی را با سبک مختص خودش میخواند. شعر این آواز هم که سروده خود آقای عبداللهی است، برگرفته از حکایت اسبسوار دریاچه کنستانس است که در موازات نمایش توسط آقای عبداللهی روایت میشود.
در طراحی میزانسنها عنصر «سکوت» نقش پررنگی داشت. سکوت در جهان نمایش برای شما چه معنایی دارد؟ فرصت، هشدار یا تعلیق؟
قطعا برای من سکوت یک فرصت است؛ فرصتی برای فکر کردن، برای دیدن آنچه معمولا زیر لایه شلوغی و هیاهو پنهان میماند. در جهان نمایش، سکوت صرفا غیاب صدا نیست؛ بلکه حضوری فعال است؛ همچون فضایی خالی که ذهن مخاطب میتواند آن را با برداشتها، پرسشها و احساسات خودش پُر کند.
من از سکوت استفاده کردم تا ضربآهنگ تماشاگر را کمی کند کنم، لحظاتی بسازم که در آن مخاطب از تماشاگر منفعل فاصله بگیرد و وارد گفتوگویی درونی شود. این سکوتها حکم مکثهایی را دارند که در آن معنا خودش را آشکار نمیکند، بلکه اجازه میدهد مخاطب آن را کشف کند. اگر بخواهم دقیقتر بگویم، سکوت برای من نه هشدار است، نه تعلیق به معنای مرسوم؛ سکوت یک میدان باز است. فرصتی برای فکر کردن، دیدن و شنیدن چیزهایی که تنها در غیابِ صدا قابل درکاند.
در جاهایی مخاطب ناچار میشود از زاویههای مختلف به یک واقعه نگاه کند. چطور این چندلایگی دیدگاه را در کار کارگردانی پیاده کردید؟
اجرای این چندلایگی واقعا ساده نبود. اینکه مخاطب ناچار شود از چند زاویه به یک واقعه نگاه کند، مستلزم آن بود که خودِ گروه، از بازیگران تا عوامل صحنه، اول این چندلایگی را درک و تجربه کنند.
سختترین بخش کار برای من ایجاد دلیل و انگیزه برای بازیگر بود؛ اینکه چرا هر لحظه باید جهان را از منظر متفاوتی ببیند یا روایت را در سطحی دیگر تجربه کند.برای رسیدن به این نقطه، ما وارد دورهای طولانی از تمرینهای بدون متن شدیم. چندین ماه کار کردیم، درحالیکه فیلمنامهای در اختیار نداشتیم. این انتخاب کاملا آگاهانه بود. میخواستم بازیگران نه براساس دیالوگهای تثبیتشده، بلکه براساس کشف تدریجی جهان نمایش، واکنش بسازند.
در این مدت، جلسات مباحثه عمیق و طولانی بین ما جریان داشت؛ گفتوگوهایی درباره نگاهها، لایهها، انگیزهها و حتی تناقضهای هر لحظه نمایش. کمکم همه اعضای گروه با جهان ذهنی من آشنا شدند و از آن مهمتر، توانستند آن جهان را از آنِ خود کنند. در واقع چندلایگی روی صحنه نتیجه مستقیم همین فرایند بود: یک کار گروهی زمانبر که در آن هر بازیگر یاد گرفت روایت را نه از یک نقطهنظر واحد، بلکه از چند مسیر موازی تجربه و اجرا کند. این شیوه باعث شد مخاطب نیز در مواجهه با همان لحظات، اجبارا در چند سطح نگاه کرده و خوانشهای متفاوتی را همزمان تجربه کند.
به نظرتان تئاتر معاصر اصفهان در ژانر درام و اجتماعی در چه وضعیتی قرار دارد و در جذب مخاطب برای این نوع آثار چه گامهایی باید بردارد؟
بهنظر من تئاتر معاصر اصفهان، چه در ژانر درام و چه در حوزه آثار اجتماعی، امروز بیشتر بر پایه تلاشهای فردیِ هنرمندان زنده مانده است. همه در حد توان خود کار میکنند؛ اما واقعیت این است که تنها با اتکا به تلاش شخصی نمیتوان وضعیت را دگرگون کرد. ما در مرحلهای هستیم که باید برای آشتی دوباره مخاطب با تئاتر تدبیری جدی اندیشید و برای این موضوع واقعا باید مسیرهای بسیاری را طی کرد؛ از سیاستگذاری و برنامهریزی گرفته تا ارتقای کیفیت تجربه تماشاگر.




