گفت‌وگوی «اصفهان‌زیبا» با ابراهیم مرادی، فیلم‌ساز اهل اصفهان و کارگردان مستند «ماجو»

صادقانه می‌گویم؛ همدل نیستیم!

ابراهیم مرادی، فیلم‌ساز اهل اصفهان، امسال با فیلم مستند جدید خود به اسم «ماجو» در جشنواره سینما حقیقت حضور داشت.

تاریخ انتشار: ۱۰:۰۶ - سه شنبه ۲ دی ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه
صادقانه می‌گویم؛ همدل نیستیم!

به گزارش اصفهان زیبا؛ ابراهیم مرادی، فیلم‌ساز اهل اصفهان، امسال با فیلم مستند جدید خود به اسم «ماجو» در جشنواره سینما حقیقت حضور داشت.

مرادی پیش از این نیز مستندهایی مثل «همت بی‌همت»، «نای نی» و «گره‌های گریان» را در کارنامه دارد. فیلم ماجو درباره پیرزنی است که در یکی از روستاهای خالی از سکنه اطراف اصفهان، به شکلی بدوی و در ارتباطی بی‌واسطه با طبیعت، زندگی خود را پیش می‌برد.

او تنهاست و فقط گاهی فرزندش به او سر می‌زند یا مهمانانی برای رصد شب‌های پرستاره روستا به آنجا می‌آیند. فیلم «ماجو» روایتی آرام و ساده دارد و با قاب‌ها و تصاویر چشم‌نواز و موسیقی محلی، مخاطب را درگیر و جذب داستان زندگی این پیرزن روستایی می‌کند. در ادامه، مصاحبه روزنامه اصفهانزیبا با ابراهیم مرادی را می‌خوانید..

فیلم «ماجو» را می‌شود پرتره‌ای از یک پیرزن روستایی دانست. ما در طول فیلم به شکلی مینیمال با بخش‌های مختلف زندگی این پیرزن همراه می‌شویم. چگونه به این سوژه جالب رسیدید؟

روند رسیدن به سوژه «ماجو» خیلی ارگانیک و تدریجی بود. به واسطه چند نفر از دوستانم که اهل طبیعت‌گردی و عکاسی بودند، عکس‌ها و ویدئوهایی از یک روستای دورافتاده دیدم. چیزی در آن تصاویر توجهم را جلب کرد؛ نوعی سکوت، انزوا و زیست متفاوت که به‌ندرت در زندگی امروز می‌بینیم. وقتی بیشتر پرس‌وجو کردم، متوجه شدم که در این روستا یک پیرزن به‌تنهایی زندگی می‌کند. همین «تنهاییِ زیسته» برای من تبدیل به یک گره جذاب شد. رفتن به آنجا و دیدار حضوری با او نقطه عطف اصلی بود. آن دیدار اول در واقع نوعی «فتح باب» بود نه‌فقط برای نزدیک شدن به سوژه، بلکه برای درک اینکه آیا این زندگی قابلیت تبدیل شدن به فیلم را دارد یا نه.

به‌تدریج متوجه شدم که جذابیت ماجرا در اتفاقات دراماتیک بیرونی نیست؛ بلکه در جزئیات روزمره، ریتم زندگی، رابطه او با طبیعت و سکوت اطرافش نهفته است. از همان‌جا تصمیم گرفتم به‌جای تحمیل یک روایت بیرونی، اجازه دهم خودِ زندگی او روایتگر باشد. به همین دلیل فرم مینیمال فیلم شکل گرفت؛ فرمی که سعی می‌کند کمتر توضیح بدهد و بیشتر مشاهده کند.

تعامل با شخصیت و خود موقعیت که در دل طبیعت قرار داشت، به چه صورت بود و چه چالش‌ها و موانعی وجود داشت؟

در مورد تعامل با شخصیت، اصلی‌ترین چالش ما نه فنی بود و نه اجرایی، بلکه کاملا ذهنی و ارتباطی بود. خاله‌زهرا بیش از هشتاد سال سن دارد و به‌تنهایی و در نوعی زیست بدوی زندگی می‌کند. طبیعتا در این سن، هم حوصله آدم‌ها کمتر است و هم تغییر در ریتم روزمره آزاردهنده. علاوه‌بر آن، ما با کسی طرف بودیم که زندگی‌اش نظم شهری یا برنامه‌ریزی‌شده ندارد و نمی‌شود با منطق تولید سینمایی وارد دنیایش شد. با توجه به تجربه‌های قبلی‌ام، از قبل می‌دانستم که برای نزدیک شدن به چنین سوژه‌ای باید زمان صرف کرد، عجله نکرد و از مسیر اعتماد وارد شد. بنابراین، سعی کردم در زندگی‌اش دخالتی نکنم و بیشتر ناظر باشم تا مداخله‌گر.

این فرایند جلب اعتماد، بخشی از تولید فیلم بود و بزرگ‌ترین مانع ما هم همین بود. البته با وجود تنهایی، ارتباط خاله‌زهرا با آدم‌ها و مهمان‌های گذری خوب است. وقتی وارد فضای زندگی‌اش می‌شوید، در ظاهر خیلی در لاک خودش است و کاری به حضور دیگران ندارد، اما اگر کسی بخواهد کنارش بنشیند و با او هم‌کلام شود، با روی باز برخورد می‌کند. دوربین هم برایش غریبه نبود. پیش از ما هم مسافرها و رهگذرها از او عکس و فیلم می‌گرفتند و حضور دوربین را تجربه کرده بود. به همین دلیل، در فرایند مستندسازی، خاله‌زهرا شخصیتی پرچالش برای ما نبود و خوشبختانه تعامل‌مان طبیعی و بدون تنش پیش رفت.

لوکیشن واقعا شرایط خاصی داشت. روستا حدود بیست کیلومتر از جاده اصلی فاصله داشت و مسیرش کاملا صعب‌العبور بود. روستا دقیقا در دل کویر قرار گرفته و تا شعاع ۲۰ کیلومتری اطرافش هیچ‌چیزی وجود ندارد. این مسئله دسترسی، تأمین تجهیزات، رفت‌وآمد گروه و حتی اقامت را با چالش‌های جدی لوجستیکی مواجه می‌کرد که از مرحله پیش‌تولید تا خودِ تولید همراه ما بود.

فیلم‌برداری در سه بازه یک‌هفته‌ای و در سه فصل تابستان، زمستان و بهار انجام شد. دلیل این انتخاب هم این بود که زندگی خاله‌زهرا کاملا با طبیعت گره خورده و تغییر فصل‌ها مستقیما شکل زیست و رفتار و ریتم زندگی او را تغییر می‌دهد. برای ما مهم بود که این تغییرات طبیعی را ثبت کنیم. در مجموع، اگرچه روزهای فیلم‌برداری محدود بود، کل مراحل در بازه‌ای نزدیک به حدود دو سال انجام شد؛ چون فصل‌ها متوالی نبودند.

فیلم از نظر بصری چشم‌نواز است. در جاهایی از فیلم حس می‌شد که چشم فیلم‌ساز متأثر از سینمای کیارستمی و رویکرد ناتورالیستی است. جایی از مستند هم ارجاعی نسبتا صریح به فیلمِ «خانه دوست کجاست؟» وجود داشت. دراین‌باره توضیح دهید.

این نسبت دادن برای من قابل احترام است؛ اما هیچ ارجاع آگاهانه و از پیش‌طراحی‌شده‌ای به سینمای عباس کیارستمی در «ماجو» وجود نداشته است. من از جمله فیلم‌سازانی هستم که سینمای کیارستمی را دوست دارم و با جهان‌بینی او ارتباط برقرار می‌کنم. بااین‌حال، در زمان ساخت فیلم آگاهانه به این فکر نکردم که این فیلم قاب یا موقعیتی مشخص، ارجاع مستقیمی به «خانه دوست کجاست؟» یا دیگر آثار او داشته باشد. اگر شباهتی در نگاه یا فضا دیده می‌شود، به‌نظر من بیشتر ناخودآگاه و حاصل علاقه و زیست فکری مشترک است.

نکته مهم‌تر این است که جهان‌بینی فیلم «ماجو» از ابتدا بر پایه رابطه انسان با طبیعت و نسبت انسان با سرزمین شکل گرفته بود. خاله‌زهرا برای من صرفا یک شخصیت انسانی نبود، بلکه به‌نوعی حافظ و پاسدار یک جغرافیا محسوب می‌شد؛ زنی که در دل سرزمینی خشن و رهاشده، همچنان ایستاده و به زندگی ادامه می‌دهد. از همین‌رو، طبیعت نه عنصری تزئینی، بلکه هسته اصلی روایت بود.

از سوی دیگر، آگاهانه تصمیم گرفتیم نگاه فیلم ناتورالیستی باشد. دغدغه اصلی من این بود که سرزمین به‌عنوان عنصری بااهمیت دیده شود؛ چراکه از بین رفتن این جغرافیاها و این نوع زیست‌ها، یکی از معضلات جدی امروز ماست. برای بیان این دغدغه احساس می‌کردم چنین رویکرد تصویری، صادقانه‌ترین و مؤثرترین انتخاب است.

به عنوان فیلم‌سازی که در اصفهان و انجمن سینمای جوان این شهر فعالیت کردید، اصفهان برای فیلم‌سازان مستند چه فرصت‌ها یا محدودیت‌هایی به وجود می‌آورد؟

این پرسش در واقع چند لایه مهم را در بر می‌گیرد: نسبت من با شهر اصفهان و انجمن سینمای جوان، فرصت‌ها و محدودیت‌هایی که این شهر برای مستندسازی ایجاد می‌کند و تفاوت وضعیت سینمای مستند با سینمای داستانی. من فعالیت سینمایی‌ام را از اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ در اصفهان آغاز کردم و خاستگاهم انجمن سینمای جوان اصفهان بوده است. در سال‌های بعد، چه در مقام فیلم‌ساز و چه به‌عنوان مدرس، ارتباطم با انجمن حفظ شد. حتی امروز نیز با آنکه چند سالی است تمرکز اصلی فعالیت‌هایم در تهران قرار دارد، همچنان حس تعلق و نوعی نوستالژی جدی به اصفهان دارم و خودم را متعلق به آن فضا می‌دانم.

از منظر فرصت‌ها اصفهان بی‌تردید یکی از غنی‌ترین شهرهای ایران برای مستندسازی است و ظرفیت‌هایی در اختیار دارد که می‌تواند مبنای تولید ده‌ها فیلم مستند جدی و تأثیرگذار باشد. تنوع لوکیشن‌ها، سوژه‌های انسانی پررنگ و حتی معضلات اجتماعی مانند مسئله خشکی زاینده‌رود، هریک به‌تنهایی می‌توانند میدان مناسبی برای فیلم‌سازانی باشند که نگاه تحلیلی و نقادانه دارند. از این منظر، اصفهان به‌طور بالقوه می‌تواند فرصتی تمام‌عیار برای سینمای مستند محسوب شود.

اما در بخش محدودیت‌ها، متأسفانه شرایط چندان امیدوارکننده نیست. اگر بخواهم صادقانه صحبت کنم، یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌های فضای مستندسازی اصفهان، نبود تعامل، همدلی و همکاری حرفه‌ای میان فعالان این حوزه است. مستندسازی ذاتا کاری جمعی و مبتنی بر همفکری و همراهی است؛ اما در اصفهان، مستندسازان، فیلم‌برداران، تدوین‌گران و تهیه‌کنندگان غالبا پراکنده و منفرد فعالیت می‌کنند. این پراکندگی و فقدان کار گروهی، به‌طور مستقیم به بدنه سینمای مستند شهر آسیب زده است.
مسئله دوم کندی رشد حرفه‌ای بخشی از فعالان این حوزه است. به نظر می‌رسد در زمینه به‌روزشدن، پیگیری جریان‌های جدید مستندسازی و ارتقای مهارت‌های تخصصی، نوعی رکود یا حرکت کند وجود دارد. البته این مسئله را باید در بستر شرایط موجود تحلیل کرد؛ چراکه بخشی از این وضعیت، ناشی از سرخوردگی حاصل از نبود حمایت مالی و ساختاری است و تا حدی قابل درک به نظر می‌رسد.

این موضوع ما را به مهم‌ترین محدودیت می‌رساند: تأمین مالی و مدیریت فرهنگی. متأسفانه در استان اصفهان به‌استثنای تعداد محدودی از افراد دلسوز در مقاطعی کوتاه، هیچ برنامه‌ریزی منسجمی، چه در کوتاه‌مدت و چه در بلندمدت، برای حمایت از سینمای مستند وجود نداشته است. نه سیاست‌گذاری مشخصی تعریف شده، نه سازوکار شفاف حمایتی شکل گرفته و نه تخصیص هدفمند و درست بودجه به افراد و پروژه‌های شایسته صورت گرفته است.

در ده سال اخیر، حداقل براساس مشاهدات و رصد شخصی من، حتی در مواردی که بودجه‌ای وجود داشته، این منابع به‌درستی هزینه نشده‌اند. این مسئله یکی از اصلی‌ترین دلایل فقدان خروجی‌های شاخص و اثرگذار در سطح ملی و بین‌المللی از سینمای مستند اصفهان به شمار می‌رود.

وضعیت فیلم‌سازی مستند نسبت به داستانی در اصفهان چه تفاوت‌هایی با هم دارد؟

در مورد تفاوت وضعیت سینمای مستند و داستانی باید گفت که سینمای داستانی حتی در اصفهان معمولا ویترین‌دارتر، پررنگ‌تر و برای مدیران و سرمایه‌گذاران جذاب‌تر است. در مقابل، سینمای مستند همچنان مهجورتر باقی مانده؛ چه از نظر دیده‌شدن، چه از نظر حمایت و چه از منظر امنیت مالی. این در حالی است که سینمای مستند ظرفیت آن را دارد که عمیق‌ترین، دقیق‌ترین و ماندگارترین تصویر را از یک شهر و یک جامعه ثبت کند؛ اما دقیقا به همین دلیل، کمتر مورد توجه سیاست‌گذاران و مدیران فرهنگی قرار می‌گیرد.

با توجه به اینکه فعالیت شما در حوزه فیلم مستند است، از طریق مستند چه حرف‌هایی را می‌شود زد که فیلم داستانی قابلیتش را ندارد؟ اساسا چرا باید به سراغ فیلم مستند رفت؟

مستند و فیلم داستانی دو جهان کاملا متفاوت‌اند و خیلی جاها اصولا قابل قیاس مستقیم نیستند. هرکدام زبان، منطق تولید و مخاطب خودشان را دارند؛ بااین‌حال، تفاوت‌هایی وجود دارد. یکی از تفاوت‌های مهم این است که سینمای مستند قائم به شخص است و معمولا در فضایی مستقل‌تر شکل می‌گیرد. یک مستند می‌تواند با حداقل امکانات و حمایت مالی به نتیجه برسد؛ درحالی‌که سینمای داستانی ذاتا وابسته به سرمایه، گروه بزرگ‌تر، بازیگر، تولید پرهزینه و چرخه اکران است. همین وابستگی، ناخودآگاه محدودیت‌هایی ایجاد می‌کند که در مستند یا کمترند یا اصلا وجود ندارند؛ هرچند مستند هم محدودیت‌های خاص خودش را دارد.

سینمای مستند ایران امروز از سینمای داستانی جلوتر است. این را نه از روی تعصب، بلکه از روی واقعیت‌های قابل مشاهده می‌گویم: حضور پررنگ‌تر در جشنواره‌های بین‌المللی، موفقیت‌های جهانی، حجم تولیداتی که هر سال در خارج از ایران نمایش داده می‌شوند، حمایت‌های مالی بین‌المللی و شکل‌گیری کوپروداکشن‌ها. همه این‌ها نشان می‌دهد که مستند ایرانی توانسته زبان جهانی‌تری پیدا کند.

درباره اینکه چرا باید به سراغ فیلم مستند رفت، به نظرم مهم‌ترین پاسخ یک کلمه‌ است: صداقت. بزرگ‌ترین وجه تمایز مستند با سینمای داستانی صداقت است. در سینمای داستانی، تخیل نویسنده و کارگردان نقش اصلی را بازی می‌کند؛ اما در مستند ناچاریم با واقعیت موجود کار کنیم. مستندساز براساس سند و مشاهده کار می‌کند و نمی‌تواند یا نباید خلاف واقعیت بگوید. همین الزام به حقیقت باعث می‌شود وقتی روی هر سوژه‌ای دست می‌گذاریم، ناگفته‌هایی امکان بروز بیابند که در قالب داستانی یا سانسور می‌شوند یا در لایه استعاره گم می‌شوند.

به نظرم سینمای مستند ظرفیت این را دارد که واکـاوی عمیق‌تری از جامعه انجام بدهد، مسائل را بی‌واسطه‌تر مطرح کند و حتی جریان‌ساز باشد. مستند می‌تواند آینه‌ای باشد روبه‌روی جامعه. مستند در بسیاری از موقعیت‌ها، می‌تواند خدمت بزرگ‌تری به جامعه بکند؛ چون از دل واقعیت می‌آید و دوباره به همان واقعیت برمی‌گردد.