به گزارش اصفهان زیبا؛ یکی از ویژگیهای جالب و متمایز اصفهان نسبت به دیگر شهرهای ایران، امکان ارتباط همزمان با افراد از اقشار و سطوح مختلف اجتماعی و فرهنگی هم از بین اقوام مختلف ایرانی و هم گردشگران خارجی است؛ مخصوصادر فصل بهار این مسئله به اوج خودش میرسد و با توجه به هوای جذاب و زیباییهای طبیعی خاص این دوره زمانی اصفهان، افراد زیادی به این شهر میآیند.
در کنار اهالی استانها و شهرهای مختلف، در مکانهایی مانند میدان نقشجهان، چهارباغ، پل خواجو و سیوسهپل و دیگر مناطق پررفتوآمد، در یک قاب میتوان چند ملیت و قومیت مختلف را همزمان در کنار هم مشاهده کرد.
از اتفاقهای جذاب این روزها، دیدن نوجوانها و جوانهایی است که تلاش میکنند با گردشگران ارتباط بگیرند. در یکی از این روزهای شلوغ در میدان نقشجهان جایی وسط میدان نشسته بودم و به زیباییهای مساجد و عالیقاپو و بازار نگاه میکردم و از محیط و حس ناب این میدان خاص، لذت میبردم.
نقشجهان پر از گردشگر داخلی و خارجی بود و تابهحال اینجا را آنقدر شلوغ ندیده بودم. یکدفعه گفتوگوی دو نوجوان حدودا 16 ساله که کمی جلوتر از من نشسته بودند، توجهم را جلب کرد.
یکی از آن دو به دوستش اصرار میکرد که «چیزی نمیشود. اصلا من حرف میزنم، تو هیچی نگو. بیا بریم.»
آن یکی هم میگفت: «آخه بریم چیچی بگیم به طرف؟ اِز اونوری دنیا نَیومدهس اینجا ما رو بیبینِد که!»
بالاخره بعد از چند بار اصرار و انکار، نفر اول پیروز شد و دوتایی سمت یکی از توریستها رفتند؛ مردی جوان که پرچم روی کیفش نشانهای از فرانسوی بودنش داشت.
همان نوجوانی که اصرار به رفتن داشت، با انگلیسی دستوپاشکستهای شروع به صحبت با مرد فرانسوی کرد. حرفهایشان را نمیشنیدم؛ ولی چهره خندان هر سه برایم جالب بود و چند دقیقه بعد، یک عکس یادگاری خاتمه گفتوگویشان شد.
این ارتباط بین ملتها و فرهنگهای مختلف در اصفهان، تنها محدود به مکانهای دیدنی و آثار تاریخی شهر نیست. چند بار در اتوبوس تهران به اصفهان و بالعکس، نفر کناردستیام گردشگری بود که اتوبوس را برای سفرش انتخاب کرده بود.
در یکی از اتوبوسنشینیهایم از اصفهان به سمت تهران، با یک استاد دانشگاه از ایتالیا همسفر شدم که برای شرکت در یک کنفرانس به ایران آمده و پس از اتمام کارش، چند روزی در اصفهان به گردش مشغول شده بود.
در راه با همان نیمبند زبان انگلیسی که بلد بودم، از او درباره اصفهان پرسیدم. بسیار برایم جالب بود یک ایتالیایی که در کشور خودش پر از آثار تاریخی و طبیعی مختلف از کلیساهای خاص واتیکان تا ونیز و بناهای جذاب میلان و فلورانس است، مجذوب هنر و معماری و فرهنگ نهفته در بافت اصفهان شده بود.
چند سال قبل از آمدنم به اصفهان، در سفری که خدا توفیق آن را داد، همراه خانواده به حج عمره مشرف شدیم و در مکه به دیدن غار حرا رفتیم.
در میانه راه، زوجی اهل کشور ترکیه جلوتر از ما در حال حرکت بودند. دست یکی از آنها کیسهای انگور بود که ناگهان یکی از میمونهای مشهوری که آنجا هستند، بهسرعت آمد و کیسه انگور را قاپید و فرار کرد.
هر دو خیلی ترسیدند و گوشهای نشستند و ما هم برای بررسی حالوروزشان کنارشان رفتیم. آبی دستشان دادیم و همین باب آشنایی را باز کرد.
بعدازاینکه فهمیدند از ایران آمدهایم، اولین کلمهای که گفتند، اصفهان بود! گفتند که دو بار به اصفهان آمدهاند و دوست دارند بازهم بیایند.
مهم نیست ایرانی باشیم یا نه، اصفهان برای همه، همیشه یک انتخاب است.
ادامه دارد…