خسرو دهقان منتقد و رئیس انجمن منتقدان خانه سینما، پرویز جاهد منتقد و مدرس سینما و نوید پورمحمدرضا منتقد و مدرس سینما از منظرهای مختلف به بررسی نقد فیلم در ایران پرداختند. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانیم.
نقد فیلم هیچ تأثیری بر فیلمساز ندارد!

خسرو دهقان، منتقد و رئیس انجمن منتقدان خانه سینما اولین مهمان گفتوگو است. او صحبتهایش را با اهمیت نقد در سینما و جایگاه منتقد در بین سینماگران آغاز میکند: «اینکه نقد فیلم جزئی از سینماست یا خیر در بحثهای صنفی خانه سینما هم وجود دارد و برخی صنف منتقدان و مدرسان را جزئی از صنوف سینمایی نمیدانند یا بر سر آن مناقشه میکنند. من معتقدم نقد فیلم دارای یک شخصیت مجزاست و آنقدر میتواند جدای از فیلم دارای ارزش باشد که مانند یک اثر هنری با آن برخورد شود؛ بنابراین نقد فیلم بخشی از سینماست و سینما جز با نقد مکتوب سینما و نه شفاهی قابلیت فهمیدهشدن ندارد. پس کار منتقد برای فهم آنچه در فیلمها شکل میگیرد اهمیت دارد.» او درباره ویژگیهای نقد و مهارت لازم برای یک منتقد میگوید: «نقد فیلم در اولین کارکردش فاصله میان فیلم و مخاطب را پر میکند. منتقد از طریق نقد، چیزی را که در فیلم روی میدهد برای تماشاگر توضیح میدهد و فاصله میان فیلم و مخاطب را کم میکند. دو عنصر اصلی مثل کار در سایر زمینهها مهم است؛ عشق و پشتکار. من بهشخصه معتقد به استعداد نیستم و منتقد شدن را در مطالعه و دانشاندوزی و کار مداوم میبینم. تاریخ سینما، دانش فنی و دانشهای دیگر علوم انسانی میتواند در مسیر کار یک منتقد تأثیرگذار باشد.» دهقان در پاسخ به این پرسش که کدام نوشته نقد فیلم بهحساب میآید میگوید: «این پرسش بسیار سختی است. اگر تاریخ را نگاه کنیم، اولین نوشتهها درباره سینما بسیار ساده است و بهمرور متنها ساختار پیچیدهتری به خود میگیرد. هر نوشتهای میتواند نقد باشد، اما نوشتهای که دانش بیشتری در آن هویداست ارزش بیشتری دارد و این نوشته به سه عنصر وابسته است: اول دانش فنی سینما/دوم تاریخ سینما/ کتابهای تحلیلی سینما» این مدرس باسابقه سینما درباره میزان تأثیرگذاری و مخاطب هدف نقد فیلم میگوید: «هر منتقدی در درجه اول مانند هر هنرمندی به دنبال پاسخ به پرسشها و نیازهای درونی خودش است. بعدازآن در مرحله بعد هرچقدر میزان مراجعه و مطالعه به نقد از طیفهای مختلف بیشتر باشد، طبیعتا برای منتقد خوشحالکننده است؛ بااینحال من فکر میکنم موارد بسیار اندکی در تاریخ سینما وجود دارد که نقد روی کارگردان یا حتی فروش فیلم تأثیر گذاشته باشد؛ بلکه بیشتر روی مخاطب و تماشاگر تأثیر میگذارد.» دهقان درباره عدم تاثیرگذاری منتقد بر فیلمساز یا جریانهای شناخت فیلمساز به رابطه خودش بهعنوان منتقد و سینمای کیارستمی میپردازد: «در رابطه با سینمای کیارستمی من صرفا جهان و ایدههای خودم را درباره کارهای ایشان بسط دادم؛ اما باید صادقانه اعتراف کنم که بازنده این دوئل پنهان من بودم. کیارستمی بعدازآن کارها بسیار شخصیت جهانی موجهی پیدا کرد که هم برایش اعتبار هنری به همراه آورد و هم درواقع اعتبار مالی. تبدیل به فیلمساز مهمی در تاریخ سینما شد و بسیار درباره او صحبت شد؛ اما من صرفا ذهنیت خودم را بروز دادم و چیزهایی نوشتم که البته معتقدم نوشته منتقد تأثیری بر فیلمساز و جریانهای فیلمسازی او ندارد.»
اینترنت مرزهای آماتوریسم و حرفهای نقد را از بین برده است!

پرویز جاهد از منتقدان نسل میانه نقد سینمای ایران نقد را یک عمل روشنفکرانه میداند و میافزاید: «نقد بهعنوان یک متن کمک میکند که خواننده ارتباط دقیقتری با فیلم برقرار کند. منتقد کمک میکند که لایههای زیباییشناسی و تماتیک فیلم مشخص شود و بهنوعی مباحث را برای مخاطب باز میکند و جنبههایی را که بیننده عادی عموما ساده از آنها میگذرد مشخص میکند و یک فعالیت عقلانی و روشنفکرانه را شکل میدهد. بااینحال عقلانیبودن به معنای نداشتن سلیقه و احساس نیست، بلکه سلیقه منتقد بر اساس یک ساختار استتیک و مطالعات و فیلمدیدنهای بیشمار و همچنین نوشتن زیاد در سینما به دست میآید.» او با بیان اینکه در غرب تفاوتهای ساحتهای مختلف نوشتن درباره سینما مشخص است، اضافه میکند: «در غرب بهصورت کاملا روشن میان سه عرصه «ریویوو»، «نقد» و «تئوری» تفاوتها روشن است. افرادی که این سه عرصه را کار میکنند تفکیک میشوند و مجلات هم بر مبنای هرکدام از این سطوح تفکیک میشود؛ اما در ایران همهچیز درهم است و هیچکدام از این سطوح که مختصات و ویژگیها و مخاطبان و کارکردهای مختلفی دارد از هم جدا نشده است.» جاهد همچنین نقش رسانه را در مسیر نوشتن نقدهای منتقدان بسیار بااهمیت میداند: «رسانه با جهتگیریها و خط قرمزهایش کاملا در نوشتن متنها و حتی مسیر منتقد تأثیرگذار است و این ربطی به رسانههای غربی و ایرانی و بزرگ و کوچک ندارد و شامل هر رسانهای میشود. درواقع دیدهشدن یا دیدهنشدن یک فیلمساز یا یک موضوع بسیار به سیاستهای رسانه برمیگردد.»
جاهد از به وجود آمدن فضای اینترنت برای نوشتن نقد بهعنوان یک دوره مهم تاریخی یاد میکند و درباره آن میگوید: «فضای اینترنت کاملا فضای نقدنویسی را تغییر داد و ساختارها را بههمریخت. بسیاری از مختصات نقد فیلم با ورود عرصه اینترنت و همگانیشدن نقد فیلم تغییر هویت داد؛ به شکلی که اعتبار بسیاری از منتقدان قدیمی از بین رفت. بااینحال این عرصه معایب و مزایایی همزمان دارد. از مزایای آن به وجود آمدن یک فضای دمکراتیک برای نوشتن و برهمزدن نظم سیستمی رسانهها برای دیدهشدن یا دیدهنشدن فیلمسازها شد. البته دراینبین نباید فراموش کرد که در هم رفتن مرزهای آماتوریسم نقد فیلم و حرفهای بودن در این عرصه کاملا از بین رفت و این خود آسیبهایی جدی به ساختار نقد درست و اصولی واردکرد.» این مدرس سینما در بخش دیگری از صحبتهایش به آسیبشناسی وضعیت نقد در سینمای ایران هم میپردازد و نکاتی را در این زمینه بیان میکند. یکی از انتقادهای جاهد، به وضعیت برنامههای نقد در تلویزیون و بهطور مشخص برنامه سینمایی «هفت» برمیگردد: «باید پذیرفت که گستره تأثیرگذاری تلویزیون نسبتبه بسترهای جدید بسیار بیشتر است. تلویزیون بر مخاطب میلیونی تأثیر میگذارد و طبیعتا وقتی پای چنین اثرگذاری در میان باشد، باید در موردنقد و مسئله نقد فیلم هم حساس شد. اینکه در برنامههایی نظیر هفت تا چه میزان نقد فیلم مطرح میشود و چقدر حواشی موردنظر است یا منتقد برنامه تا چه اندازه به نقد ساختاری و زیباییشناسانه میپردازد. اینکه در یک برنامه بگوییم یک فیلم خوب است یا بد که نقد فیلم نیست؛ بلکه نقد از جایی آغاز میشود که منتقد با اسلوبی استتیک و معیارهایی منطقی به تحلیل فیلم میپردازد.» جاهد به یک کلیشه اشتباه جاافتاده در تاریخ نقد فیلم ایران هم میپردازد و برخلاف بسیاری از منتقدان، دهه 40 و 50 شمسی ایران را اساسا نسل باسواد و دارای اهمیتی قلمداد نمیکند: «نسل قدیمی منتقدان دهه 40 و 50 اصلا باسواد نبودند و اساسا تصورات درباره آنها اشتباه است. ترجمههای اشتباه و نفهمیدن فیلمها از نوشتههای آن دوره بهوفور دیده میشود؛ مثلا در آن زمان و در مجله فردوسی منتقدان آن زمان به فیلم «خشت و آیینه» ابراهیم گلستان که اثر بسیار مهمی در تاریخ سینمای ایران است، نمره صفر میدهند. درحالیکه اساسا فیلم و الگوهای فیلمهای هنری را نمیشناختند و چنین فیلمهایی را ندیده بودند.» او ادامه میدهد: «این گروههای منتقدان از همان زمان تاکنون به دنبال تشکیلدادن یک باند و گروه بودند و نظریاتشان بیشتر از آنکه بر اساس سلیقه فردی و علمی هر نفر باشد، بر اساس منافع گروه است. باندبازی درواقع یکی از معضلات نقد فیلم در تمام این سالها بوده است.»
نقد فیلم در ایران، سنت نوشتاری ندارد!

نوید پورمحمدرضا، سومین منتقدی است که به گفتوگوی زنده اضافه میشود و نقطهنظراتش را در باب تحلیل سیر نقد در سینمای ایران بیان میکند. او از نسل جدیدتر منتقدان فیلم شناخته میشود و سیر یک منتقد را از شیفتگی به فیلمها به سمت نوعی شناخت ماهیت سینما ارزیابی میکند: «بخش عمدهای از آغاز حرکت برای نوشتن درباره سینما به شیفتگی به فیلمها برمیگردد. برخی به همین شیفتگی قناعت میکنند و در همین سطح شروع به نوشتن میکنند و شور و اشتیاق در نوشتنهایشان موج میزند؛ بااینحال اگر یک نفر منتقد فیلم بزرگی هم باشد، اما دانش و نظریه را خیلی جدی نگیرد و خیلی از جهان فیلمها خارج نشود، نمیتواند در کارش پیشرفت کند. بهخصوص از دهه 1970 میلادی سینما و مطالعات سینمایی تبدیل به رشته دانشگاهی شد و هر منتقدی طبیعتا باید زیباییشناسی میدانست و تاریخ هنر و خود سینما را خوب موردبررسی قرار میداد.» او میافزاید: «منتقدی که صرفا با نگاه به فیلمها بنویسد، خیلی عمر طولانی منتقدی نخواهد داشت و از یک جایی به بعد نظراتش تمام خواهد شد؛ درحالیکه اشتیاق باید در مراحل بعدی با نظریه و کتابهای مختلف و اساسا تئوری پیش برود.» پورمحمدرضا هر مجله و روزنامه سینمایی در غرب را دارای یک سنت نوشتاری میداند. چیزی که ایران از آن همیشه محروم بوده است: «یک نکته کلیدی وجود دارد. وقتی به روزنامهها و مجلهها نگاه میکنیم هرکدام درون یک سنت معنا پیدا میکند و اساسا همین نکته است که باعث میشود در غرب بدون توجه به مخاطب نتوان نوشت؛ چراکه اساسا سفارش و سفارشدهنده و مخاطب هدف اهمیت دارد. درستش این است که مطالب هر مجله یا روزنامه با توجه به سنت و مخاطبش نوشته شود. حالا یا مخاطب تخصصی و سینه فیل سینما یا مخاطب فرهنگی و غیرتخصصی سینما. در ایران اما سنتهای نوشتاری مشخصی وجود ندارد. مجلات اساسا چنین تقسیمبندیهایی ندارند و همهچیز درهم است و صرفا قید تخصصیبودن یا غیرتخصصی بودن موضوعات مهم میشود.» این منتقد و مدرس سینما تأثیر نقد بر سینما را به سه سطح فیلم، مخاطب و عوامل فیلم تقسیمبندی میکند: «سطح اول گفتوگو با فیلم است که منتقد رویکرد و پیشنهادهایش درباره فیلم را روی میز میگذارد. سطح دوم به تأثیرگذاری روی مخاطب برمیگردد که متن درون یک سنت نوشتاری مشخص روی مخاطب هدف و سلیقه او تأثیر میگذارد و در سطح سوم نقد بسیار فراتر میرود و میتواند روی فیلمساز و عوامل فیلم اثرگذار باشد. چیزی که بهندرت در سینما روی میدهد.»
پورمحمدرضا درباره سطح سوم آنهم در دوران اینترنت اضافه میکند: «در فضای اینترنت فارسی لینکهای اصلی همیشه مربوط به سلبریتیها است و حوزه نفوذ متن منتقد و رسیدن به سازندگان دور از ذهن است. تنها راهی که میتوانیم در سطح سوم و آنهم در فضای اینترنت به جایی برسیم و جلوی تنهایی یک نوشاه سینمایی را بگیریم، وجود کیوریتورهای پیشتاز فرهنگ فیلم اینترنتی است؛ یعنی کسانی که بلندگوی اینترنت هستند و فالوورهای زیادی دارند و میتوانند به متن منتقد که حقیقتی را در دل خودش دارد کمک کنند تا عوامل و دستاندرکاران فیلم از آن باخبر شوند.» او همچنین از تفاوت ماهوی کار نوشتن درباره سینما و فیلمساختن صحبت میکند: «گاهی به منتقدان میگویند شما که اینقدر درباره فیلمها مینویسید خودتان چرا فیلم نمیسازید؟ درحالیکه اساسا این دو کار یعنی نقد نوشتن و فیلم ساختن دو ساحت بسیار دور از همدیگر است. ایدئال یک منتقد تبدیلشــدن به آکادمسین و تئوریپرداز است.«منتقد محقق» کسی نیست که تنها درباره فیلمها بنویسد، بلکه ممکن است فراتر از آن مقالهای درباره ماهیت دوربین بنویسد یا مقالهای بنویسد درباره تجربه و تفاوت لنز «تله» با «واید» و این جایی است که ما درباره ماهیت مینویسیم و نه صرفا فیلمها؛ بنابراین اگرچه یک منتقد میتواند فیلم هم بسازد یا فیلمساز نقد هم بنویسد، اما از یک جایی مسیرهای مواجه و شناخت میان این دو عرصه کاملا متفاوت میشود. فیلمساز پشتصحنه را برای نظم زیباییشناسی صحنه مدیریت میکند و منتقد دلالتهای صحنه را از طریق المانها و نشانههای سینمایی کشف میکند.




