تولدت مبارک آقای «تار»

یک قسمت مستند «بزم رزم» هست که حسین علیزاده تعریف می‌کند بعد از بمباران تهران که خانواده کیهان کلهر شهید می‌شوند قطعه سوگ را برایش می‌سازد. بعد بلافاصله می‌خندد و می‌گوید نه برای کیهان که نساختم؛ برای خانواده‌اش ساختم. برای خودش هروقت مُرد می‌سازم و غش‌غش می‌خندد. همین‌جا حسین علیزاده واقعی جلوی نظرم واقعی‌تر می‌شود. کسی که در سخت‌ترین لحظه هم شوخی می‌کند و می‌خندد و این‌قدر فروتن است. علیزاده برای من فرق می‌کند. متمایز است. 

تاریخ انتشار: 22:45 - شنبه 1399/06/1
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه

در جایگاه نخست است. این‌قدر که دوستش دارم. نه خوشگل و مو‌آن‌چنانی است مانند کلهر که دل ببرد، نه آن‌قدر جذبه و حال عارفانه دارد و اهل مراد و مریدبازی است که هوش ببرد عین لطفی. خودش است. کنار لبش دو خط بلند دارد که در جوانی‌اش بیشتر هم مشخص بود. جوانی تاربه‌دست در جشنواره شیراز می‌درخشید؛ اما سروصدا نداشت. با لطفی بود اما آن‌قدر توانایی و تبحر داشت که پشتِ «با لطفی‌بودن» پنهان نشود. نزدیک انقلاب قطعه‌ها یکی‌یکی بیرون می‌آید. همکاری با بزرگان موسیقی آن زمان و این زمان و بعد از انقلاب هم ادامه کار. در مستند «چاووش از درآمد تا فرود» تعریف می‌کند که بعد از کنسرتی که برای خانواده شهدا و رزمندگان برگزار کرده بودند، کمیته می‌ریزد و جلوی نوازندگی‌شان را می‌گیرد. با مینی‌بوس که برمی‌گشتند هرچه علیزاده می‌خواسته شوخی کند کسی نمی‌خندیده؛ از بس فضا سرد و تلخ بوده. حق هم داشتند. فضایی که هنوز هم ادامه دارد. در این چند فیلم مستند درباره موسیقی علیزاده از همه بهتر و بیشتر حرف می‌زند (آن جمله معروفش را که می‌گوید «من در وطنم مبارزه نمی‌کنم علیه وطنم. من مبارزه می‌کنم در وطنم برای وطنم» حتما شنیده‌اید).

کلا مصاحبه‌های علیزاده را که بخوانید، همه‌چیز را واضح می‌گوید. برای مثال مصاحبه‌ای که بعد از مرگ مشکاتیان می‌کند و خیلی حرف‌ها را آنجا آشکار می‌گوید و البته اشک‌هایی که برای پرویز می‌ریزد و حسرت‌هایی که در دل دارد. (می‌توانید رجوع کنید به مجله تجربه)همیشه در سرش فکر «ساختن» بوده. همیشه گروه ساخته؛ آهنگ ساخته؛ خواسته کنسرت بگذارد برای همه مردم؛ حرف زده؛ ادای روشنفکری و عزلت‌نشینی درنیاورده؛ بیش از چند سال نتوانسته دوری از ایران را تاب بیاورد؛ سخت‌ترین عتاب‌ها را تاب آورده؛ تار و سه‌تار را دوباره زنده کرده؛ نوازنده پرورش داده و هرسال در جشنواره موسیقی جوان شرکت کرده و هزارتا کار دیگر کرده بدون اینکه ذره‌ای ادعا داشته باشد و همه‌جا در بوق و کرنا بدمد و شعار بدهد. گروهش را منحل کردند گروه دیگری ساخته. جلوی کنسرتش را گرفتند کنسرت دیگری برگزار کرده. تنبک را حذف کردند دف را جایگزینش کرده. مگر خسته نمی‌شده؟ به خدا که بیشتر از همه خسته می‌شده. کم می‌آورده هزار بار. برای اینکه گروهش ناامید نشوند شوخی می‌کرده. قطعه‌های جورواجور می‌ساخته. کتاب می‌خوانده که با جامعه همراه باشد؛ همراه که چه عرض کنم! حتی جلوتر بوده. قطعه‌هایی که ساخته هرکدام داستانی دارند ولی من از همه بیشتر «نی‌نوا» را دوست دارم و «ترکمن» را و «زیر تیغ» را. چون هرکدام «قصه» دارند. و من حتی در موسیقی هم دنبال قصه و روایت می‌گردم. عنصری که فکر می‌کنم برای علیزاده بسیار مهم است. 1شهریور تولدش است. دوست داشتم برای خودم که این‌قدر این نوازنده را دوست دارم، این روز را در تقویم پررنگ کنم. که دلم قرص باشد که هنوز آدم‌هایی این‌چنین وجود دارند. صادقانه بگویم: همین‌که می‌دانم آن گوشه و کنار مشغول کارش است و در فضای مجازی نیست و در این روزهای عجیب‌غریب، کاری نمی‌کند و حرفی نمی‌زند، بیشتر هم خوشحال می‌شوم و در دلم می‌گوید همین‌طور بمان. هرچند که می‌دانم حتما قطعه‌ای دارد می‌سازد که آخ از آن قطعه! آخ! نقل می‌کنند وقتی به علیزاده می‌گویند «استاد برای ما سازی بزن» دست به ساز نمی‌زند. یعنی خوشش نمی‌آید و بعضی‌وقت‌ها حالش را ندارد که ساز بزند مخصوصا اگر دم‌به‌ساعت به او بگویند استاد ساز بزن. بمان و با دستان کپل و گِردت ساز بزن که حتی ساززدنت هم بدون اداواطوار است.

 

 

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط