به خودشناسی اهمیت دهید
سعی کنید خودتان را به خوبی بشناسید و برای این کار وقت بگذارید و مطالعه کنید؛ درونگرا هستید یا برونگرا، جزو کدام یک از تیپهای شخصیتی هستید (دیجیتالی، لمسیحرکتی، دیداری، شنیداری…)
یادم است چند سال پیش، خانمی پیش من آمد که کارمند دولت و حسابدار بود، ولی هیچ علاقهای به این کار نداشت و میگفت به اجبار پدرم به این کار اشتغال داشتم، ولی از اول به هنر علاقه داشتم. من آن روز او را راهنمایی کردم و متقاعدش کردم که کارش را ترک کند و دنبال کاری رود که به آن علاقه دارد.بدین ترتیب او پس از پنج سال سابقه از اداره استعفا داد و سراغ کار مورد علاقهاش رفت و نتیجه این شد که در آن رشته پیشرفت کرد و بعد از یک سال، نمایشگاهی از نقاشیهای زیبایی که کشیده بود، در مرکز شهر دایر کرد و با کلی استقبال هم روبهرو شد.
به هر حال اول باید خودتان را خوب بشناسید، مثلا اگر دیجیتالی هستید، در شغلهایی که حسابکتابی دقیق ندارند، تصفیهحسابها توسط چک انجام میشود و مجبورید چک از افرادی بگیرید که آنها را نمیشناسید ؛اما یک شخصیت دیجیتالی در شغلهای دو دو تا چهارتایی و منظم و با حسابکتاب خیلی خوب میتواند بدرخشد. یک فرد شنیداری هم مشاور خوبی میتواند باشد و یک فرد دیداری بازاریاب موفقی خواهد شد. البته همه اینها مثالهای کلی هستند و لازم است بیشتر دربارهشان بررسی شود.
ارزشهایتان را بشناسید
تمام افکار، تصمیمها و انتخابهای شما بر اساس باورها و ارزشهایتان شکل میگیرند و این باورها هستند که خطمشی زندگیتان را مشخص میکنند. مثلا باور مردم یک کشور این است که گاو، موجودی قابل احترام است و باید پرستش شود و اگر به آن حیوان بیاحترامی شود، عذاب الهی نازل خواهد شد. همین حیوان در یک کشور دیگر احترام خاصی ندارد و حتی به راحتی سرش را میبرند و با گوشتش کباب درست میکنند. در واقع هرکدام باورهای خودشان را با کارهایشان ثابت میکنند.با توجه به این قانون مهم، بهترین انتخابهای شما زمانی صورت میگیرد که باورها و ارزشهایتان را در تصمیمگیریهایتان به خوبی مد نظر قرار بدهید. هر انسانی ارزشهایی دارد که حاضر نیست آنها را با هیچ چیز عوض کند(این خصوصیت ارزشهاست).پس برای انتخاب شغل به ارزشهایتان دقت کنید. مثلا اگر کمککردن به انسانها را جزو ارزشهایتان میدانید، قطعا پرستار، معلم یا پزشک خوبی میتوانید شوید. اگر زندگی مرفه و ثروتمندانه را میپسندید، نباید به فکر کارمندی و حقوقبگیری باشید. اگر آرامش، حرف اول را در زندگیتان میزند، باید قید کارکردن در بازار را بزنید؛ چرا که سروکلهزدن با مشتری و چک و قرض و بدهیها شما را اذیت میکند، یا اگر نیاز اولیهتان آزادی است و دوست ندارید تحت فرمان کسی باشید، نباید به فکر استخدامشدن باشید و… .
دنبال علایقتان باشید
این جمله را هیچوقت فراموش نکنید؛ شما فقط در شغلی میتوانید خوش بدرخشید که دوخصلت داشته باشد:
الف) در آن شغل کار نکنید.
ب) خیلی بیشتر از بقیه همکارانتان کار کنید.حتما میپرسید یعنی چه؟ مگر میشود هم کار نکرد، هم بیشتر کار کرد!
اجازه دهید جملهای از «هنری فورد» برایتان بازگو کنم: «من هیچوقت در زندگیام کار نکردم، چون عاشق کارم بودم و همیشه تفریح میکردم.»
فکر کنم متوجه منظورم شدید؛ وقتی عاشق کارتان باشید، در آن کار همیشه در حال تفریح هستید نه کارکردن. به قول حضرت علی (ع) وقتی کار برایتان تفریح میشود(بهترین تفریح کار است) از آن لذت میبرید و بیشتر از همکارانتان فعالیت میکنید.فکر کنم بسیار دیدید انسانهایی را که علیرغم سن بالا، روزهای تعطیل هم در محل کارشان هستند، بقیه فکر میکنند اینها خیلی حریص هستند ولی واقعیت چیز دیگری هست. حال این سؤال مطرح میشود که چطور متوجه شویم علاقه ما در چیست؟
این خیلی مهم است و اصل قضیه همین است؛ مشکل اغلب مردم این است که نمیدانند به چه علاقه دارند و برای چه چیزی ساخته شدهاند و… . از کودکی به شما میگفتند از این شاخه به آن شاخه نباید بپرید، یک کار را بگیرید و تا آخر ادامه دهید.من میخواهم بگویم این اشتباه است، وقتی من هشتساله بودم، مغازه صافکاری میرفتم، آیا باید الان صافکاری میکردم؟ در 12 سالگی تعمیر لوازم خانگی انجام میدادم؛ آیا الان هم باید یک تعمیرکار باشم؟اگر الان در شغلی هستم که عاشقانه دوستش دارم، بهخاطر این است که آنقدر از این شاخه به آن شاخه پریدم تا کار مورد علاقهام را پیدا کردم.مگر میشود آدم بدون تجربهکردن کارهایی که فکر میکند دوستشان دارد، بتواند به شغل مد نظرش برسد؟ در نهایت بدانید که بهترین کار برای پیدا کردن کاری که شما بهخاطرش به این دنیا آمدید، همان کاری است که قرار است تفریحتان باشد؛ همان کاری که صبحها به عشقش از خواب بیدار میشوید و تجربهکردن کارهایی است که فکر میکنید مورد علاقهتان است تا بالاخره آن رسالتتان را پیدا کنید. البته منظور من درباره کاری است که شما بهخاطرش خلق شدید، وگرنه پیداکردن یک شغل و کسب درآمد هیچ نیازی به این توصیهها ندارد.
مهارت یا استعدادتان را در نظر داشته باشید
برای پیدا کردن شغل مورد علاقهتان به مهارتهایتان کاری نداشته باشید، به استعدادهایتان دقت کنید.
مهارت چیزی است که به مرور بهدست میآید؛ یعنی کافی است پدر شما شیرینیپز باشد و طبیعتا شما به مرور این مهارت را خواهید آموخت؛ ولی نکته اینجاست مهارتهای شما که قطعا خیلی از آنها تحمیلی هستند، نباید معیاری برای انتخاب شغلتان باشند بلکه استعدادهایی که از کودکی داشتید را باید معیار مناسبی برای این تصمیم قرار دهید. البته نکته مهم این است که خیلی استعدادهای شما هنوز شناخته نشده و برای خلق آن شخصیت اصلیتان و انجام رسالتتان باید استعدادهای خودتان را بشناسید؛ بهترین راه، کسب تجربه در حرفههایی است که فکر میکنید در آنها استعداد دارید و آن قدر این کار را تکرار کنید تا کاری که برایش ساخته شدهاید را پیدا کنید.
مراقب تلهها باشید
چون فلان فرد در فلان شغل پیشرفت کرده پولدار شده پس من هم این کار را می کنم.
چون خیلیها این کار را شروع کردند و نتوانستند در آن به موفقیت برسند، پس این کار، کار خوبی نیست.
با دوستانم مشورت کردم، میگویند این شغل خوبی نیست.
حتما این جملات برایتان آشناست؛ اما باید بدانید شخصیتها متفاوتند و پیروزی گروهی در یک کار، دلیل بر موفقشدن دیگران نیست. همچنین عدم موفقیت و ورشکستگی فردی یا گروهی در یک شغل دلیل بر این نمیشود که آن شغل، شغل خوبی نباشد.اینها تلههایی هستند که اگر مراقب نباشید در دامشان میافتید، در ضمن برای انتخاب شغل با افرادی که در همان شغل دارند فعالیت میکنند، مشورت نکنید(اشتباهی رایج) چرا که دو حالت بیشتر ندارد؛ یا آن فرد در آن شغل خیلی خوب عمل کرده و موفق است و در نهایت شما را تشویق میکند که به آن شغل وارد شوید یا به دلایلی در این شغل موفق نبوده و با ورود شما مخالفت میکند که در هر دو حالت این شما هستید که ضرر میکنید.(البته اگر صادقانه نظرش را بگوید) در صورتی که قصد مشورت دارید با کارشناسی بیطرف و متخصص مشورت کنید؛ ولی باز هم درباره انتخاب شغل تاکید میکنم هیچ کسی بهتر از خودتان، شما را نمیشناسد، پس با کسی مشورت نکنید و تمام تمرکزتان را روی خودشناسی بگذارید.