عطرآلود از آن دسته فیلمهایی است که در عین ایدئالبودن برای بعضی مخاطبان، برای برخی دیگر اصلا قابل قبول نیست و این دوگانگی از اینجا نشئت میگیرد که مخاطب عام در سرتاسر فیلم شاهد اتفاق و حوادثی است که هر لحظه پشت سرهم قطار شده و از این جهت بیننده دچار کسالت نخواهد شد.
اما دقیقا درست همین علت است که سبب به چشم نیامدن در نظر مخاطبان خاص شده است.چند خطی فیلمنامه عطرآلود را میتوان اینطور بیان کرد: مردی که در عطرسازی و ترکیب اسانسها نبوغ دارد برای ساخت عطر منحصربهفرد خود به دنبال جذب سرمایهگذار در این حیطه است که در میان راه متوجه میشود زمان زیادی در این دنیا وقت نخواهد داشت.
در این فیلم گرچه دوربین مقدم دوست به سمت شغل و حرفهای ناب و بکر یعنی عطرسازی رفته است اما، در نهایت به دلیل ضعف فیلمنامه، دارای رتبه بسیار پایینی در کارنامه کاری اوست.با وجود تکراری بودن موضوع مرگآگاهی، طرح اصلی این فیلم توانمندی آن را داشت که بتواند از زاویهای جدید به این مسئله بپردازد.
اما متأسفانه در طوفان حوادث غیرعادی رقمخورده برای شخصیت، این موضوع بنیادین گم میشود.
حوادثی که نتوانسته است درام قابل توجهی شکل دهد، بلکه به دلیل بیتوجهی فیلمنامهنویس به روابط علی و معلولی فقط بیننده به سمت خواستِ نویسنده پیش رفته، بدون آنکه جهان قابل درک و باوری در ذهن او شکل گیرد که بتواند با شخصیت همذاتپنداری کند.
در فرم اما لحن کارگردانی «عطرآلود» بسیار آشفته است. کارگردان سعی داشته با استفاده از تکنیکهایی در جلوههای بصری و استفاده از مورفکات، یک فضای فانتزی و شاعرانه ایجاد کند.
اما به دلیل مشکلات اساسی در فیلمنامه و یکدست نبودن لحن فیلمساز در کارگردانیاش، این فضای فانتزی تبدیل به یک کمدی ناخواسته شده و برای مخاطب باورپذیر نیست.
برای مثال، در ابتدای فیلم، در سکانس حضور علی در شرکت عطرسازی، نماهای فانتزی دریچه کولر بهرغم اجرای فوقالعادهاش برای مخاطب این پرسش را ایجاد میکند که من با چه فیلمی مواجه هستم؟ این اولین نقطه در کارگردانی است که لحن دچار تشتت میشود و ما را از آن فضای احساسی و عاشقانه دور میکند.