مجلس اول نماد انقلاب بود

تاریخ معاصر سیاسی ایران رویدادهای مهمی درون خود جای داده است که بعضا باعث تغییر روند اساسی در جریانات سیاسی شده‌اند و تأثیر آن‌ها هنوز نیز ادامه دارد؛ به خصوص سال‌های 57 تا 60 که سطح تنش و درگیری در راستای قدرت‌طلبی نیروهای مختلف به اوج رسیده بود و روایات متناقضی از آن به گوش می‌رسد. یکی از راه‌های شناخت منصفانه آن دوران بغرنج، رجوع به تاریخ شفاهی از طریق افرادی است که در آن بازه زمانی منشأ اثر در تحولات بوده‌اند؛ نمایندگان مجلس، نیروهای احزاب، وزرا و اعضای کابینه‌های مختلف گزینه‌های خوبی برای شنیدن روایات آن دوران هستند.

تاریخ انتشار: ۰۸:۵۱ - سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹
مدت زمان مطالعه: 8 دقیقه

اهمیت رجوع به تاریخ، آموختن روش زیست‌پذیری مسالمت‌آمیز در جهت عدم تکرار تجربیات تلخ گذشته است و تسلط بر روایات تاریخی حکم نوعی چراغ برای مسیر آینده سیاست‌مداران و شهروندان سیاسی است. حزب جمهوری اسلامی به رهبری شهید بهشتی و دفتر هماهنگی رئیس‌جمهور و سازمان منافقین با حمایت بنی‌صدر در اداره کشور و دولت به تضادهای جدی برخورده بودند که موجی از تنش و خون را در سال 60 رقم زد. در این زمینه گفت‌وگو کردیم با حسین انصاری‌راد، نماینده ادوار مجلس، رئیس کمیسیون اصل نود مجلس ششم و فعال سیاسی اصلاح‌طلب که مشروح آن را در «اصفهان زیبا» می‌خوانید.

از سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب شروع کنیم. در سال پیروزی انقلاب کجا مشغول فعالیت بودید و اولین سمتتان چه بود؟

من در آغاز پیروزی انقلاب در شهرستان نیشابور بودم و تمام امور انقلاب، اداره شهر و تشکیل نهادهای انقلاب در اختیار من بود و کمیته انقلاب و سپاه را هم سرپرستی می‌کردم. در شهر من در روزهای مبارزه و بعد از پیروزی انقلاب، نه یک نفر کشته شد و نه یک نفر اعدام شد. من هم هیچگاه حتی یک نفر را دستور زندان و شلاق ندادم. حتی پلیسی که پیش از انقلاب به من بدرفتاری کرده بود، در روزی که شهربانی نیشابور را تحویل گرفتم حتی نامش را هم فاش نکردم. در نیشابور به یک پلیس توهین هم نشد. تمامی اسلحه‌های شهرستان را هم تحویل گرفتیم و 50هزار فشنگ را تحویل دادیم.

شما عضو حزب جمهوری اسلامی بوده‌اید؟

من عضو نشدم، اما از تشکیل آن در آغاز کار حمایت کردم و اعلامیه اول حزب جمهوری را هم امضا کردم اما شخصا عضو نشدم.

به سال 59 می‌رسیم که شما نماینده مجلس اول شدید؛ چه گروه‌هایی از شما حمایت کردند؟

من از شهر نیشابور کاندیدا شدم. کاندیدای دوم اهل شاهرود و مشاور حقوقی من بود. ستادهای انتخاباتی من یکصد مغازه بود که مردم به صورت خودجوش تشکیل داده بودند. ما در انتخابات مجلس با حزب جمهوری اسلامی اختلاف پیدا کردیم؛ زیرا آن‌ها کاندیدای دیگری را به موازات من برای انتخابات مجلس داشتند که آن را نپذیرفتم و کاندیدای دومی که با من رقابت کرد معرفی‌شده از سوی خودم بود. در انتخابات ریاست‌جمهوری هم اختلاف به کلی زیاد شد. آن زمان کاندیدای مورد تأیید من رئیس‌جمهور اول جمهوری اسلامی ایران، آقای بنی‌صدر بود و پس از آن با حزب جمهوری یک سره حسابمان جداشد و زمانی هم که در مجلس بودم از سیاست‌هایی حمایت کردم که با سیاست‌های حزب یکسان نبود.

شما با آقای بهشتی اختلاف داشتید یا با جناح راست حزب جمهوری؟

به روندی که حزب جمهوری اسلامی را اداره می‌کرد انتقاد داشتم. من اهل خشونت نبودم و با خشونت به طور کل مخالف بودم و اولویتم پیشرفت و عمران و آزادی و حکومت قانون و رعایت همه مقررات منصفانه درباره متهمان در کشور بود که بر سر این مسائل با حزب جمهوری اختلاف داشتم. مخصوصا در دو مورد اختلافمان شدید شد؛ اول بحث ادامه جنگ بود و دیگری مسئله نوع محاکمه‌هایی که برای متهمان در زندان‌ها و دادگاه‌ها انجام می‌شد. برای من قابل تحمل نبود و به همین دلیل حساب من از حزب، جدا شد. من به طور کل سیاست‌های حزب را قبول نداشتم؛ اما به وزارت خارجه آقای میرحسین موسوی در حالی‌که ایشان عضو حزب بود، رأی مثبت دادم و آن زمان احساسم این بود که آقای موسوی گزینه بهتری است؛ البته من در جریان اختلافات درونی حزب جمهوری نبودم.

 در جریان رأی‌گیری کابینه بنی‌صدر حضور داشتید؟

از زمان تشکیل دولت اول، اختلاف بین آقای بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی ایجاد شده بود؛ اما در مجموع سیاست‌های ایشان را نسبت به حزب جمهوری اسلامی ترجیح می‌دادم. البته من به قول معروف نه وکیل بنی‌صدر بودم و نه رفاقتی با او داشتم و نه با آقای بهشتی و هاشمی مشکلی داشتم. برای من مسئله شخص نبود، مسئله کشور و سیاست‌های کلی و کلانی بود که بر کشور حاکم بود. این چیزی بود که سلیقه من را به آقای بنی‌صدر نزدیک کرده بود. اگر به روزنامه انقلاب اسلامی در 28 آذر 1359 دسترسی داشته باشید، می‌توانید خبر ملاقات من با آقای بنی‌صدر را که از ساعت 10 تا یک‌و‌نیم شب به طول انجامید را مطالعه کنید. پنج توصیه به او کردم و برای اینکه شبهه‌ای ایجاد نشود، مجددا آن توصیه‌ها را برای مخاطبان شما هم بازگو می‌کنم. اول، رعایت حرمت حضرت امام(ره) که برای من یک اصل مهم بود؛ دوم حرمت گذاشتن و تعامل با روحانیت؛ سوم پیشنهاد جدایی حساب او از گروه‌های رادیکالی که اسلحه داشتند؛ چهارم، پیشنهاد عدم پاسخ به تندی‌های حزب جمهوری اسلامی و پنجم استعفا در صورت عدم توانایی در انجام امور. جواب او نیز تقریبا در موافقت با من بود و در مجموع اختلاف نظری نداشتیم، جز در مسئله تعامل با روحانیت که او می‌گفت آیا می‌شود با آقایان مدنی و قمی مذاکره کرد؟ که من گفتم روحانیت منحصر در آقایان قمی و مدنی نیست و جامعه روحانیت یعنی آقایان مکارم و طاهری و بسیاری از روحانیون که برای ریاست جمهوری از شما حمایت کرده‌اند. در کل مضمون حرف من این بود که روحانیت سمبل معنویت است و باید با آن‌ها به یک تعامل مناسب و احترام‌آمیز رسید.

دعواهای درون مجلس اول بر سر چه بود؟

در مجلس اول، عضو هیچ حزبی نبودم. من به آقای مهندس بازرگان علاقه‌مند بودم؛ البته یک انتقادی پیش از انقلاب به ایشان داشتم که طی نامه‌ای به امام(ره) نوشتم. انتقاد من به بازرگان هم مشابه انتقادم به بنی‌صدر بود. ایشان هم گاهی برخوردی با امام(ره) می‌کرد و دیگر انتقادم مربوط به کندی ایشان در پیشبرد انقلاب بود که نامه‌ای به امام(ره) نوشتم و حزب جمهوری اسلامی هم آن زمان چاپ کرد. ولی در عین حال به آقای بازرگان احترام می‌گذاشتم. هر چند عضو هیچ حزب و گروهی نبوده‌ام و می‌توانم بگویم که تصمیم‌هایم با استنباط شخصی خودم بوده است. حتی در زمینه عزل بنی‌صدر هم که در مجلس شرکت نکردم، با کسی مشورت نکرده بودم و از قبل این تصمیم را گرفتم. عزل بنی‌صدر را در مصالح ملت ایران نمی‌دیدم و تا کنون نیز این مسئله را انکار نکرده‌ام. پس از آن نیز حزب جمهوری اسلامی، مبارزه علیه من را در نیشابور، تهران و مجلس شروع کرد.

آقای هاشمی به عنوان رئیس مجلس نقشی در برخوردهای مجلس اول داشت؟ داستان کتک‌زدن اعضای نهضت آزادی در مجلس چه بود؟

ایشان رأس موج بودند و حزب جمهوری اسلامی در کل تحت‌تأثیر آقای هاشمی بود. نقش ایشان در حزب به اندازه آقای بهشتی بود. آن روز هم که دعوا شد در جلسه بودم. البته آقای بازرگان در جلسه حضور نداشتند و اولین کسی که کتک خورد، آقای صباغیان بود که مطلبی را می‌خواند، آقای قره باغ به کنار تریبون رفتند تا ایشان را پایین بیاورند و اصرار داشتند که صباغیان صحبت نکند. یادم هست که آقای صباغیان را وقتی پایین می‌آوردند محکم به پشت گردن ایشان می‌زدند و در این بین آقای معین‌فر بلند شد و از زیر جایگاه رئیس مجلس، به آقای هاشمی گفت چرا می‌گذارید این قضایا اتفاق بیفتد؟! پس از آن ده‌دوازده نفر ایشان را کتک زدند و بعد ایشان پشت به دیوار همان جایگاه نفس‌نفس می‌زد و سر و صورتش هم خون‌آلود بود که یکی از روحانیون با کفش به سر ایشان می‌کوبید و حرف‌های زشتی ادا می‌کرد که من دخالت کردم و آقای شاه‌آبادی هم وساطت کرد.

ماجرای قرارداد الجزایر چه بود؟ در جریان آزادسازی گروگان‌ها بودید؟

بله، در نهایت امام(ره) مسئله گروگان‌ها را به مجلس واگذار کرد. پس از طولانی‌شدن این ماجرا خاطرم هست در جلسه علنی مجلس نیز در این‌باره صحبت کردم و گفتم که باید تمامی جزئیات این پرونده در اختیار نمایندگان قرار بگیرد که گزارشی به مجلس داده نشد و عده‌ای که در رأسشان آقای بهزاد نبوی بود در الجزایر قراردادی بستند و گروگان‌ها آزاد شدند. البته من خیلی به این مسئله ورود نکردم و در اصل گروگان‌گیری از نظر من منطبق با منافع ملت نبود.

می‌رسیم به سی خرداد 1360، شما آن روز کجا بودید؟

من هر روز به مجلس می‌رفتم. در نیشابور هم غائله شروع شده بود که نتوانستم به شهر خودم بروم. آن زمان به مجلسی‌ها ماشین‌های ضدگلوله داده بودند. البته نمی‌دانم چند نفر از آن‌ها استفاده کردند، اما من خودداری کردم و با پیکان خودم و با راننده‌ام هر روز به مجلس می‌رفتم. عمامه‌ام را نیز می‌گذاشتم؛ در حالی‌که بسیاری از دوستان در آن فضا عمامه را برمی‌داشتند و در ماشین ضدگلوله می‌نشستند. من دو پاسدار همراه نیز داشتم که آن‌ها را مرخص کردم.
آن درگیری‌ها یک منشأ اساسی داشت که بین سازمان مجاهدین خلق(منافقین) با رهبری انقلاب و حزب جمهوری اسلامی بود؛ چون حزب جمهوری با پشتیبانی امام(ره) حرکت می‌کرد اختلافی بین این دو به‌وجود آمده بود. حتی در شهر نیشابور هم سازمان مجاهدین(منافقین) دفترپیشاهنگی را تسخیر کرده بودند و آنجا آموزش مسلحانه می‌دادند. یک نیروی مسلح نیز کنار در مستقر کرده بودند که به آن‌ها گفتم دفترتان را تحویل دهید تا شما را به ملاقات بپذیرم، در نهایت این کار را نکردند و مردم آن اداره را تسخیر و مجاهدین(منافقین) را خلع سلاح کردند. البته من دخالت کردم و مسئله با مسالمت انجام شد. سازمان مجاهدین(منافقین) از اول در روند انقلاب با دیگران اختلاف داشت. مسئله حزب جمهوری اسلامی و ترورهای آن‌ها بعدا به‌وجود آمد. البته عزل بنی‌صدر شروع درگیری‌ها شد و مسئله مجاهدین(منافقین)، بنی‌صدر هم نبود. آن‌ها به دنبال بهانه بودند که زد و خورد‌ها شکل گرفت تا آن روز کذایی که فرمان برخورد مسلحانه را سازمان مجاهدین(منافقین) صادر کرد.

ادعای منافقان، تقلب در انتخابات و عدم راهیابی مسعود رجوی به مجلس بود؛ نظر شما چیست؟

خیر، من در انتخابات دوره اول تا جایی که خاطرم هست هیچ تقلبی صورت نگرفت. البته از انتخابات تهران دقیقا اطلاع ندارم، اما اعضای نهضت آزادی و کاندیداهای دیگر به مجلس راه یافتند. مجلس اول، نماد انقلاب بود، یعنی کسانی‌که در شهرستان‌ها پیشاهنگ مبارزات با شاه بودند به مجلس راه یافتند و من حقیقتا در آن انتخابات تقلبی را یاد ندارم، چون فضا در اختیار انقلابی‌ها بود و کمیته‌های شهرستان‌ها زیر نظر آقای مهدوی کنی فعالیت می‌کردند.

اختلاف بر سر نخست‌وزیر در آن سال‌ها بر سر چه بود؟

حزب جمهوری و بنی‌صدر بر سر انتخاب نخست وزیر اختلاف نظر داشتند. نظر بنی‌صدر در آغاز آقای احمد سلامتیان بود و چون بنی‌صدر در قانون اساسی چنین حقی برای تعیین نخست‌وزیر نداشت و اختیار پیشنهاد نخست‌وزیر در اختیار مجلس بود که رأی بدهد یا ندهد و هرکسی هم ایشان معرفی می‌کرد مجلس می‌توانست رأی ندهد. آقای رجایی پیشنهاد حزب جمهوری بود که آقای بنی‌صدر هم به ناچار قبول کرد. با تمام قداستی که برای آقای رجایی قائل بودم ولی از نظر مدیریت با ایشان اختلاف داشتم.

روز عزل بنی‌صدر چه اتفاقی افتاد؟

آن روز من در جلسه شرکت نکردم. مهم‌ترین نطقی که علیه این طرح مطرح شد، نطق آقای معین‌فر بود. ایشان شدیدا مخالف عزل بنی‌صدر بود و تنها یک نفر رأی به صلاحیت بنی‌صدر داد. بعدها من شنیدم که اعضای نهضت آزادی در آن جلسه شرکت نکردند.

در روز 7 تیر و 8 شهریور 1360 کجا بودید؟

7 تیر 1360 در مجلس بودم. نزدیک صبح به من خبر انفجار را دادند. در روز هشت شهریور 60 نیز مجلس بودم و در طبقه دوم مجلس با آقای دکتر میلانی نماینده تبریز استراحت می‌کردیم که صدای انفجار، ساختمان مجلس را تکان داد. آقای میلانی بیدار شد. ابتدا نفهمیدیم چه بود. این اتفاقات جنایت‌هایی بود که هیچ توجیهی نمی‌تواند آن را موجه کند. این کارها جنایت بود و کشور را از مسیر صلاح و سلامت خارج کرد. نمی‌دانم سازمان مجاهدین(منافقین) با چه خیالی دست به این جنایت‌ها زد. هیچ چیز جز قدرت برای آن‌ها مطرح نبود و تفکرشان انحرافی بود که در تمام این سال‌ها این انحراف به چشم می‌خورد.

بعد از مجلس اول چرا شما از سیاست کناره گیری کردید؟

من در انتخابات مجلس دوم شرکت نکردم. آن وقت‌ها هنوز نظارت استصوابی نبود. البته قادر به کار هم نبودم. آقای هاشمی چون می‌دانست من از انتقاداتم غرضی ندارم، به من پیشنهاد کرد باهم کار کنیم ولی من دیگر نمی‌توانستم کار کنم. تا مجلس چهارم که در انتخابات شرکت کردم اما صلاحیت من را رد کردند. در مجلس پنجم هم صلاحیت من را با زحمت تأیید کردند. صلاحیت من در شهرستان و استان رد شد، در مرکز اعتراض کردم و سپس تأیید شد.

از حضورتان در مجلس پر حرف‌و‌حدیث  ششم بگویید.

مجلس ششم مجلس اصلاحات بود و من به عنوان رئیس کمیسیون اصل نود، نقش دفاع از حقوق مردم را داشتم. یکی از فعالیت‌هایمان تهیه گزارشی مبنی بر دفاع از زندانیان سیاسی بود که در کمیسیون تهیه و خودم قرائت کردم. یکی از مهم‌ترین اتفاقات مجلس ششم بحث تحصن نمایندگان بود، تحصن نیز به علت این برگزار شد که 3500‌نفر از اصلاح‌طلبان که 85‌نفرشان از نمایندگان مجلس بودند، رد صلاحیت شدند و من را نیز به علت عدم اعتقاد و التزام عملی به اسلام رد صلاحیت کردند. البته من همین‌جا بگویم که در تمام دوران انقلاب و قبل از انقلاب در نجف هشت سالی شاگرد آیت‌الله خمینی(ره) و آیت‌الله خویی بودم و از اول نهضت به عنوان یک طرفدار انقلاب همراه امام(ره) بودم، اما طرفدار خشونت نبودم. من با تمام توان برای انقلاب مبارزه کردم و البته تلاش کردم که خشونتی انجام نشود. تا وقتی من در نیشابور نقش داشتم خشونتی اتفاق نیفتاد. یکی از کارهایی که در کمیسیون اصل نود مجلس انجام دادم این بود که تمام جلسات را ضبط کردم و بعد هم پیاده کردیم و خواستم که هر کسی می‌خواهد این‌ها را نگاه کند و اگر خلافی بود و یک مورد پیدا کردند که ما بر خلاف قانون کاری انجام دادیم من عمامه را بر می‌دارم و از مجلس بیرون می‌روم.