زنان نحیف برای ساختارهای فربه

شاید یک سال پیش چنین روزهایی بیشتر ما تصورمان از کرونا، چندان جدی و شبیه به آنچه امروز راجع‌به آن فکر می‌کنیم نبود. تأثیراتی هم که بر زندگی‌مان گذاشته بود هرگز در این وسعت نبود. یحتمل تنها چیزی که آن روزها بیش از الان تجربه‌اش می‌کردیم ترس از ناشناختگی بود. گرچه ابعاد تغییر کرده، ترس اما به قوت خودش همچنان باقی است. تنها عامل و گستره ترس است که تغییر کرده است. ما این روزها بیشتر از پیامدهایی از کرونا می‌ترسیم که کمابیش نسبت با سطحی از آن مفاهیم آشنا هستیم و ممکن است در روزها و ماه‌های سپره‌شده از سالِ همه‌گیریِ کووید 19، به شکلی هولناک و یک‌باره تجربه‌شان کرده باشیم؛ مفاهیمی چون فقدان، تبعیض، خشونت و فقر.

تاریخ انتشار: 13:36 - سه شنبه 1399/12/26
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه

بله! علی‌رغم تمام تصاویری که گاهی از گوشه‌وکنار به دستمان می‌رسد مبنی بر بهبود یک پهنه زیستی یا روی روال‌افتادن یک شغل، به نظر می‌رسد که کرونا به‌نسبت نه‌تنها جهان را جای بهتری برای زیستن نکرده است که شاید بتوان گفت برخی رویه‌های زشت و صورت‌های کثیف دنیا را برایمان دوچندان عیان ساخته است. حتی آن صورت‌هایی از بهبود که به ما نمایانده می‌شوند، چون نیک بنگریم ممکن است چندان هم واقعی نباشند. چه اینکه علی‌رغم کاهش موقتی ورود آلاینده‌ها به هوا، نمی‌توان گفت کرونا باعث شده تا آلودگی محیط زیست کاهش یابد. بلکه حتی این پاندمی انواع جدیدی از آلودگی از جمله ورود زباله‌های غیرقابل بازیافتی چون ماسک‌های پزشکی به محیط زیست را نیز به همراه داشته است. همچنین این روزها که بحث واکسن داغ است، شاهد آن هستیم که چیزی که قرار است جان آدم‌ها را نجات دهد، تا چه حد دستمایه سیاست و سرمایه قرار می‌گیرد. دعواهای کلان قدرت، نابرابری و سرمایه‌داری بر جان آدمیان پنجه انداخته‌اند و عملا سلامتی تبدیل به محور جدید جنگ دولت‌ها، قدرت‌ها و سرمایه‌داران شده است. این شاید تنها خوبی کرونا باشد که به ما نشان داد زیستن در جامعه بشری تا چه حد مهوع و خارج از تحمل شده است.
یکی از رویه‌های کریه زندگی بشری مسئله نابرابری است. نابرابری در تمام جوانب و ابعاد زندگی اجتماعی افراد می‌تواند نمود پیدا کند، اما آنچه در این گزار ش مد نظر است، بیشتر مبتنی بر نابرابری اقتصادی است و توضیح چند مفهوم در سایه بحث کرونا. در جهانی که نابرابری یک از ویژگی‌های نهادی‌شده‌اش محسوب می‌شود، هر اتفاقی که منجر به تعمیق گسست‌ها شود به طور مشخص گروه‌های زندگی در معرض نابرابری را بیشتر دستخوش تغییر می‌کند. مزایای اجتماعی (قدرت، ثروت، منزلت) وضعیت‌هایی نیستند که به شکلی برابر بین افراد تقسیم شده باشند. جنسیت همواره به عنوان یکی از بنیان‌های نابرابری شناخته‌شده و دستیابی به مزایای اجتماعی بر مبنای جنسیت به طور معمول با تفاوت‌های بارز همراه بوده است. در این یادداشت بر آنم تا به بهانه روز جهانی زن، به بررسی مفاهیم فقر زنان و زنانه‌شدن فقر در سال هجوم کرونا بپردازم.

فرق فقر زنان با زنانه شدن فقر

در مطالعات مربوط به فقر و فرودستی در حوزه زنان، دو اصطلاح فقر زنان و زنانه‌شدن فقر از هم تفکیک می‌شود تا وضعیت زنان در نسبت با این مفهوم توضیح داده شود. اولین اصطلاح، مفهومی عام است که به ابعاد خود فقر، ماهیت و راهکارهایش در قبال زنان می‌پردازد. اما زنانه‌شدن فقر مفهومی اختصاصی‌تر است. این اصطلاح که اولین بار در دهه 1980 میلادی توسط اندیشمندی به نامِ دایانا پیرس مطرح شد، به بررسی سهم نابرابر و بیشترِ زنان از فقر در مقیاسِ جهانی می‌پردازد. در واقع اگر در بررسی فقر زنان بر این موضوع تمرکز داریم که چگونه تنگناهای مادی برای زنان در یک جامعه رخ می‌دهد، ابعادش چیست و چگونه می‌شود آن را کاهش داد؛ تمرکز مفهوم زنانه‌شدن فقر بر آن است که به موضوع در سطحی بزرگ‌تر و البته عام بپردازد. در واقع زنانه‌شدن فقر هم به افزایش شدت فقر در میان زنان فقیر اشاره دارد، هم به بالارفتن تعداد فقرا در میان زنان و هم به این موضوع که ریشه‌دواندنِ بیشترِ فقر بر اساسِ جنسیت برآمده از سازوکاری است که زنان را در موقعیت فرودست قرار می‌دهد. وضعیتی که به نظر می‌رسد بر اثر پاندمی کرونا تعمیق شده و ریشه دوانده است.
اگر فقرِ زنان را مفهومی بیشتر اقتصادی در نظر بگیریم، زنانه‌شدنِ فقر رابطه مستقیمی با سازوکارهای اجتماعی اقتصاد دارد. در اصل این بستر و زمینه اجتماعی است که به زنانه‌شدن فقر می‌انجامد نه خودِ اقتصاد. کافی است به برخی نسبت‌ها و اعداد و ارقام در کشور خودمان نگاهی بیندازیم تا موضوع برایمان روشن‌تر شود. بر اساس گزارش مرکز آمار ایران در پاییز 1399، از نزدیک به یک و نیم میلیون نفری که از بازار کار ایران بعد از همه‌گیری کرونا خارج شده‌اند، بیش از یک میلیون نفرشان زن بوده‌اند. افزایش جمعیت غیرفعالِ در سن کار که درصد بالایی از آنان را زنان تشکیل می‌دهند، می‌توان پی برد که عملا زنان در ایران و از پسِ همه‌گیریِ کرونا بیش از پیش از بازارِ کار بیرون رانده شده‌اند. نگاهی به زمینه اجتماعی و ارزیابی نگاهِ همچنان غالب در جامعه نسبت به کار زنان و مردان حکایت از آن دارد که حتی پیش از اعلام این اعداد و ارقام هم این نتیجه‌گیری کار سختی نبود. زنان از خلالِ همه‌گیری کرونا، اولین نیروی فعالی بوده‌اند که به پشتوانه بهانه‌های ساختاری از جمله نان‌آور محسوب‌شدن مرد، لزومِ حضور زن در خانه و مرد بیرون از خانه، زن بهتر است به مراقبت و تربیت بپردازد و مرد بهتر است کار کند، زنِ لطیف را چه به کار در محیط بیرون که خشن است و قس علی هذا، از اقتصاد بیرون رانده شده‌اند. هنگامی که ساز وکار اقتصاد و درآمد کاملا مردانه شود، این دقیقا به معنای تعمیق فرودستی اقتصادی و فقر در میان زنان و زنانه شدن فقر است. کرونا در این میان شبیه به کاتالیزوری عمل کرده است که یک اقتصادِ مردانه را مردانه‌تر ساخته و به نابرابری دامن زده است.
نکته اساسی دقیقا همین‌جاست. سازوکار قدرت مردانه در تنظیم نهاد اقتصادی، ممکن است در توضیح وضعیت پیش آمده کرونا را بهانه کند. در واقع حتی ممکن است با دستاویز قراردادن آمار و ارقامی مربوط به قبل از همه‌گیریِ کرونا که هرچند غیرواقعی نیستند، اما تمام واقعیت را هم نشان نمی‌دهند، سعی بر آن داشته باشند که وقوع وضعیت حاد را باعث این شرایط نشان دهند. اما مفهوم زنانه‌شدن فقر به طور مشخص به همین مسئله می‌پردازد: به بازتولید ساختارهای اقتصادی مردانه و ایجاد مکانیسم‌های جدید اقتصادی مبتنی بر نابرابری با درنظرگرفتن شرایط جدید. در واقع یک ساختار مبتنی بر نابرابری، همواره و با توجه به وضعیت‌های موجود، خودش را روزآمد می‌کند تا نابرابری را به عنوان هسته مرکزی و امر هویت‌بخشش حفظ کند. ازهمین‌رو همه‌گیری کرونا در واقع تنها بستری را ایجاد کرد تا سازوکار اقتصادی مردسالار بتواند با کاهش ظرفیت‌های اقتصادی از جانب دولت ها برای زنان و دامن‌زدن به فاصله نقش‌های جنسیتی و کلیشه‌ها مربوط به زنان در جامعه، در عمل امنیت اقتصادیِ نیم‌بندِ زنان را نیز از آنان بگیرد.
اما کارکرد این تعمیق فقر زنان و زنانه‌کردن فقر چیست؟ بیش از هرچیز به نظر می‌رسد که تعمیق قدرت در دست سازوکار مردانه و دامن‌زدن به فرودستی زنان. در اصل ساختار تنها به ممانعت از حضور بیشترِ زنان در بخش اقتصادی بسنده نکرده است، بلکه عملا در صدد حذف زنان از صحنه اقتصاد بر آمده است. چنین وضعیتی نه‌تنها در ایران که در بسترهایی مشابه ایران نیز به همین منوال رخ داده. اما این بدان معنا نیست که چنان‌که پیرس عنوان کرده، زنانه‌شدن فقر فقط و فقط مختص کشورهای در حال توسعه باشد. چنان‌که شاهدیم در کشورهایی که در اصطلاح توسعه‌یافته خوانده می‌شوند نیز آمارها و ارقام هر چند در شدت وخامت قابل مقایسه با در حال توسعه‌ها نیستند، اما در الگو نسبتا مشابه عمل کرده‌اند. این شباهت نه در تطابق ساز و کار اقتصادی، که در ادامه داشتنِ الگوی ساختار مردسالار است.