زهرا فریدزادگان، خبرنگار روزنامه فرهیختگان در این باره میگوید: صحبت از دورکاری و ادامه فعالیت در خانه که مطرح شد، بعضیها از وضعیت پیشآمده راضی و عدهای ناراضی بودند اما نه مخالفتها تاثیری داشت و نه موافقتها. بالاجبار 15 روز مانده به عید نوروز 99 دورکار شدیم. حالا باید همان کارهایی را که پیش از این در روزنامه انجام میدادم، در فضای جدید تجربه میکردم با این تفاوت که ابزار کار یک خبرنگار که همان رایانه و اینترنت و تلفن و ریکورد بود را یکجا در اختیار نداشتم یا اگر هم داشتم، هر کدام، هر ازگاهی مشکل داشت و کارم را لنگ میگذاشت.
او ادامه میدهد: سرعت ضعیف اینترنت اما از همه بدتر بود. روزهای نخستین دورکاری شاید بیشترین سردرگمی، بیبرنامهگی و فشارکاری را تجربه کردم. تعطیلات نوروز را در حالی گذراندم که دغدغه ادامه کار به صورت دورکاری ذهنم را به شدت درگیر کرده بود. اما نوروز هم بالاخره به پایان رسید و دورکاری ما دوباره آغاز شد. اواسط خرداد ماه اعلام کردند که با رعایت پروتکلهای بهداشتی امکان حضور در روزنامه وجود دارد اما ده روز از کار در محیط روزنامه نگذشته بود که 14 نفر از همکارانم به کرونا مبتلا شدند. وحشت عجیبی بر فضای روزنامه حاکم شد. دوباره بالاجبار دور کار شدیم. دشوار بود اما رفتهرفته به شرایط عادت کردم. حالا هر روز از ساعت یک بعدازظهر مشغول تهیه گزارش میشدم. تابستان که شد قطعی گاه و بیگاه برق، آن هم در میانه تنظیم یک گزارش، پیمانه صبرم را لبریز میکرد و سختی کارم را دوچندان. در این میانه سهلانگاری و در رفتن از زیر کار بعضی از خبرنگارها، آتشی بود که تر و خشک را با هم میسوزاند. چگونه باید به سردبیر ثابت کنم که برق رفته است؟ چالش و دغدغه عجیبی که فقط در شرایط دورکاری قابل تجربه است.
دورکاری سبک جدیدی از روزنامهنگاری را به ما آموخت
به گفته فریدزادگان، دورکاری اگر بدیهایی داشت، خالی از خوبی هم نبود. هیچگاه فکر نمیکردم در حالی که راحت و آسوده، زیر کولر روی کاناپه دراز کشیدهام، با یک مقام عالی دولتی مصاحبه کنم. یا مثلا در حالی که نمک غذا را میچشم از یک مسئول، سوالی در مورد جدیدترین فناوریهای هوش مصنوعی بپرسم. اگرچه دردسر مسیر رفت و برگشت و سوار و پیاده شدن از تاکسی و مترو آن هم در ترافیک سنگین تهران، با دورکاری، حذف شده بود، اما جای خود را به تنبلی، پرخوری و در نتیجه اضافه وزن داد. دورکاری فرصت انجام خیلی از کارها را از من گرفت ولی در عوض فرصت تجربههای جدیدی را در اختیارم گذاشت. دورکاری به من اجازه داد سبک جدیدی از روزنامهنگاری را تجربه کنم. سبکی که معتقدم زخمی عمیق به پیکر جامعه روزنامهنگاری کشور وارد کرده است و آینده حیات روزنامه را در هالهای از ابهام فرو برده است.
کرونا، دلتنگی و دیگر هیچ
حمیدرضا یزدانفرحی، خبرنگار روزنامه همشهری نیز در این باره میگوید: در تقویم کاری یک خبرنگار، جمعهها اولین روز هفته است؛ جمعههایی که اکثر مشاغل، خستگی آخر هفته را از تن به در و برای شروع هفتهای جدید تجدید قوا میکنند، یک خبرنگار باید برای قرار گرفتن روزنامه صبح شنبه روی دکه روزنامهفروشی، جمعه را مشغول به کار باشد. بیراه نیست اگر بگویم بیشتر روزنامهنگاران همواره در آرزوی تعطیلی روزهای شنبه هستند تا به این بهانه، روز جمعه را در خانه بمانند و لذت تعطیلی آخر هفته را بچشند. من هم در جرگه همین روزنامهنگاران قرار دارم. بیش از 15 سال است که صبحها ساعت 6 از خواب بیدار میشوم. به سر کار میروم و شب، پس از تایید نهایی صفحات روزنامه که معمولا تا ساعت 11 شب زمان میبرد، به خانه برمیگردم. هر روز با تعداد مشخصی از دوستان و همکارانم روبرو میشوم و مانند همه آدمها در مورد مسائل روز با هم حرف میزنیم و اطلاعاتمان را به یکدیگر به اشتراک میگذاریم. میانه روز با هم چایی مینوشیم و دوباره مشغول کار میشویم. گاهی از شدت خستگی روی صندلی چرت میزنیم و گاهی برای رفع خوابآلودگی به خوردن قهوه متوسل میشویم. خلاصه آنکه سالهاست این سبکزندگی، سبک غالب زندگی من بوده است. تا اینکه یک ماه مانده به نوروز 99 کرونا آمد. اعلام شد کار باید با همان کیفیت و سبک و سیاق گذشته، اما به صورت دورکاری ادامه پیدا کند. تصور این که صبحها میتوانم کمی بیشتر بخوابم، صبحانه را در خانه صرف کنم، هر گاه به واسطه نشستنهای طولانی، خسته شدم، کمی دراز بکشم، فرصتی برای مطالعه داشته باشم، زمانهایی را که صرف رفت و آمدهای طولانی میکردم به تماشای فیلم مورد علاقهام بپردازم و …..غیر قابل تصور بود. حالا میتوانستم به تمام کارهایی که تا آن زمان به دلیل کمبود وقت به روزهای تعطیل موکول میکردم، برسم. هیجان ماندن در خانه و کار کردن با کمترین میزان خستگی، شاید تنها هدیهای بود که کرونا با خود آورد.
روزنامهنگاری یا روزمرگی؟
اما انسان خیلی زود به شرایط عادت میکند. کم کم تمام آنچه آرزو داشتم تبدیل به یک برنامه ثابت روزانه شد. تجربه دورکاری به من نشان داد خوشبختی مانند توپی است که وقتی ثابت است، به آن لگد میزنیم و وقتی حرکت میکند به دنبال آن میدویم. خوشبختی تمام داشتهها و داراییهای روزانه ماست که فکر میکنیم اگر نباشد، زندگی رنگ بهتری پیدا خواهد کرد.
دوام نیاوردیم
آلا توحیدی، خبرنگار روزنامه اعتماد نیز در این باره میگوید: ما بحرانهای زیادی را از سر گذراندیم اما باید بگویم همه ما روزنامه نگاران با این اتفاق (شیوع کرونا) شوکه شدیم. من به خاطر دخترم تجربه دورکاری را قبلا داشتم در صورتیکه بسیاری از روزنامه نگاران بعد از چند روز کار در منزل نتوانستند دوام بیاورند و به محیط کار برگشتند، چون خانههای ایرانی به لحاظ شرایط مختلف برای دورکاری آماده نیست.
او ادامه میدهد: اما نکته مهم اینجا بود که به دلیل شفاف نبودن اطلاعات منابع خبری رسمی ما مخاطبان خود را تا حد زیادی از دست دادیم، چون بیشتر آنها به سمت پلتفرمها و شبکههای اجتماعی غیر رسمی مثل توییتر، اینستاگرام و تلگرام رفتند و مجبور بودیم به جای اینکه مخاطب را به سمت خود بکشانیم و اینبار خودمان به دنبال مخاطب برویم و دوباره اعتمادش را جلب کنیم.
به گفته توحیدی، کرونا باعث شد برای صرفه جویی در هزینه تلفن از مصاحبه شونده بخواهیم صوت بفرستد چون این مدل همیشه مورد توصیه اساتید روزنامه نگاری بود. مصرف اینترنمان هم در این دوران بسیار بالا رفت و به دلیل کم بودن سرعت، اینترنت یاریمان نمیکرد و همین موضوع باعث شد گزارشها و خبرهایی که باید به سرعت ارسال میشد خیلی دیر به مقصد برسد. در این دوران بسیاری از روزنامهها و خبرگزاریها به دلیل رکود اقتصادی ناشی از این بیماری حداقل ۵۰ درصد درآمد یا بودجه خود را از دست دادند حالا فکرش را بکنید بسیاری از همکاران ما تعدیل شدند و دوستانی هم که میماندند متحمل فشارهای اقتصادی زیادی میشدند چون باید هزینه اینترنت و تلفن را خودشان پرداخت میکردند در صورتیکه حقوقشان ثابت بود.
شیوع کرونا بسیاری از جلسات رسمی و غیر رسمی را کنسل نکرد و ما مجبور بودیم علی رغم خطرات جانی ناشی از این بیماری با وجود شلوغی آنها، در این جلسات حضور پیدا کنیم. خود من در یکی از همین جلسات به کرونا مبتلا شدم.














