رضا شمسآبادی سرباز وظیفه 22ساله گارد سلطنتی، هنگامیکه شاه از ماشین خود برای ورود به کاخ مرمر پیاده شد، بهسوی او با مسلسل تیراندازی کرد که در این حین استوار دوم محمدعلی باباییان و آیت لشکری کشته شدند و شاه نیز به داخل کاخ فرار کرد؛ اما شمسآبادی بهسوی او دوید که درنهایت به دست گارد حفاظت شاه در داخل کاخ کشته شد. جنازه او در محل نامعلومی رها شد؛ اما بهعنوان یادبود سنگقبرهایی در شهر نوشآباد و گلزار شهدای کاشان و امامزاده هادی بیدگل نصب شد. روایت میشود شمسآبادی صرفا با نیت ترور شاه به خدمت سربازی رفته است تا راهی برای نفوذ به کاخ پیدا کند.
این ترور نگاهها را بهسمت ضعف سیستم امنیتی برد و هیئتی مرکب از اداره دادرسی ارتش، گارد شاهنشاهی، اداره دوم ستاد بزرگ ارتشداران و ساواک مأمور رسیدگی به این پرونده شدند و درنهایت رضا شمسآبادی از سوی این هیئت به یک گروه کمونیستی کوچک 14نفره به رهبری پرویز نیکخواه (دو سال بعد به خدمت ساواک درآمد و پس از انقلاب اعدام شد) و احمد منصوری منصوب شد.
این گزارش ساواک بههمراه 500 برگه سند صرفا فرار روبهجلو بود؛ درصورتیکه با بررسی اسناد این پرونده مشخص میشود رضا شمسآبادی هیچ ارتباطی با گروههای کمونیستی و مائوئیستی نداشته و قصد خود برای این اقدام را با یکی از نزدیکانش به نام احمد کامرانی در میان گذاشته و ساواک نیز هیچگاه نتوانست ثابت کند که شمسآبادی مستقیما با گروه نیکخواه در ارتباط بوده است.
گفته میشود شمسآبادی بیشتر به جناح مذهبی تعلق داشته و در جریانات 15خرداد حضوری جدی داشته است. مطبوعات آن زمان نیز به دستور ساواک به دروغهای حکومتی دامن زدند و با انتشار اخبار دروغ در روزنامههای کیهان و اطلاعات گفته شد از منزل شمسآبادی کتابهای کمونیستی یافت شده و او جزو یک گروه پارتیزانی افراطی کمونیستی بوده است. در عصر روز ترور نیز روزنامهها این خبر را تحت عنوان نزاع میان چند سرباز در کاخ مرمر منتشر کردند. خبر این ترور، واکنشهای بسیاری در میان گروههای سیاسی به همراه داشت؛ ازجمله حزب توده که در رادیو پیک ایران از این اتفاق استقبال کرد تا جبهه ملی که موضعی دوگانه در این زمینه اتخاذ کرد. یکی دیگر از عکسالعملها به این ماجرا، مربوط به نمایندگان مجلس بود که طرحی از سوی 122 نفر از این نمایندگان به مجلس ارائه شد؛ هدف آنها تقدیر و تحسین دو نفر از محافظان شاه بود که در جریان ترور نافرجام شاه مورد اصابت گلوله قرار گرفته بودند و شاه شخصا مقداری پول به خانواده این دو محافظ بهعنوان تشویقی اهدا کرد. علی امینی در آن زمان بهعنوان یکی از رجال سیاسی مطرح کشور با یکی از دوستان خود بهصورت خصوصی دراینباره چنین گفته است:
«در جریان حادثه اخیر کاخ مرمر، سیاست خارجی کاملا دست داشته و نظر هم برخلاف آنچه شایع شده این نبوده که واقعا سوءقصد را به نتیجه برساند، بلکه نظر اصلی و کلی تولید وحشت و نشان دادن قدرت بوده که شاه حساب خویش را در نظر بگیرد.» منوچهر قیایی،یکی دیگر از شخصیتهای سیاسی آن دوره، دراینباره گفته است: «ازنظر انگلیسیها توطئه کاخ مرمر و تیراندازی بهسوی شاه طبق نقشه مقامات آمریکایی بوده، ولی دستگاه حکومت ایران آن را بهحساب انگلیسیها گذاشته است و موجبات عصبانیت و ناراحتی آنها را فراهم ساختهاند.
انگلیسیها به ایران نظر مساعدی ندارند و آمریکاییها نیز خواهناخواه از سیاست انگلستان دنبالهروی خواهند کرد. قرار است مقام سلطنت به شوروی نزدیک شود و کمک آن دولت را به ایران خواستار شود؛ طبعا شوروی برای کمک به ایران خواستار خروج عوامل ضد امپریالیست از صحنه سیاسی ایران است و طرفداران شوروی رهبری حکومت را در ایران بهعهده میگیرند.» درنهایت نیز طبق اسناد مشخص نشد شمسآبادی از سوی چه کسی برای این کار دستور گرفته است. بر طبق شواهد اینطور به نظر میرسد که این عمل یک نتیجهگیری شخصی از سوی جوانی تهیدست در جامعهای استبدادی بوده است.
منابع:
1. ترور شاه به روایت اسناد ساواک.
2. روزنامه کیهان و اطلاعات، اردیبهشت 1344.
دومین ترور شاه چگونه اتفاق افتاد؟
خطر ترور و حذف فیزیکی برای چهرههای مهم سیاسی همیشه مطرح است و میزان اهمیت آن در طول زمان نهتنها کاهش نیافته، بلکه میزان ضریب امنیتی شخصیتها را افزایش نیز داده است. محمدرضا شاه نیز از این قاعده مستثنا نبود و دو بار مورد سوءقصد جدی قرار گرفت: اولینبار، در 1327 توسط ناصر فخرآرایی در دانشگاه تهران که منجر به سرکوب حزب توده، تبعید آیتالله کاشانی و افزایش قدرت شاه شد و دومینبار، در 21 فروردین 1344 توسط رضا شمسآبادی در کاخ مرمر که چندان تبعات سیاسیامنیتی خاصی بهدنبال نداشت.
-
امیرحسین جعفری
خبرنگار




