فرهیخته‌ای اصیل و فرهنگ سیرت

خبر کوتاه بود و سخت جانکاه؛ دکتر فریدون الهیاری استاد تاریخ دانشگاه اصفهان آسمانی شد! ویروس کرونا این بار یکی از مورخان فرهیخته‌ی کشور را از کف میهن ربود و جامعه‌ی علمی و فرهنگی را به سوگ نشاند. دکتر الهیاری را از زمانی می‌شناسم که به عنوان دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه شهید بهشتی با اینجانب همکلاسی شد. او نسبت به بنده جوان‌تر بود، زیرا هر سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری را بدون وقفه طی کرده بود. در همان نخستین ملاقات، بسیار شیفته‌ی منش و صفای باطنی او شدم. حقیقتاً بی تکلف بود و صمیمی، با چشمانی مأخوذ به حیا. اصالت را در چهره‌اش می‌توانستی ببینی. از آن زمان نزدیک به سه دهه می‌گذرد و او در طول سالیان بالید و بالید و شد: فرهیخته‌ای با اصالت و مورخی چیره دست.

تاریخ انتشار: ۱۶:۳۴ - دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۰
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه

اصرار دارم برای وصف وجوه معرفتی او، به جای بهره بردن از صفاتی چون عالم و دانشمند، از واژه‌ی «فرهختگی» یا آن طور که بیش‌تر مصطلح است «فرهیختگی» استفاده کنم. فرهیخته به بزرگا انسانی اطلاق می‌شود که آموخته‌ی به کمالات باشد و متأدب به زیست والا. از این همین روست که «ادب» در فرهنگ پارسی، به مرتبی وجودی انسان کمال یافته ناظر است. به بیان روشن، فرهیختگی میوه درخت دانایی ناب و عمیق است. بله! بدون مداهنه این بنده در طول قریب به سه دهه آشنایی با دکتر الهیاری به راستی او را انسانی به تمامی فرهیخته یافتم. مقصودم از این تمایز گذاری میان دانش مندی و فرهیختگی، بازی ادیبانه با کلمات نیست، بلکه پای فشردن بر دو ساحت از نسبت انسان و آگاهی است: در فرهیختگی عنصر اندیشگی و دانش مندی حک شده است ولی لزوماً هر دانشوری، فرهیخته نیست. فرهیختگی، بر خلاف علم که در نسبتِ تقابلی با جهل دانسته و فهمیده می‌شود، در نسبت با مسئولیت آگاهی و یا مسئولیت ناشناسی در قبال آگاهی باز شناخته می‌شود. فرهیختگی طراز انسان کمال یافته است؛ کسی که به مسئولیت آگاهی وقوف یافته و در نتیجه‌ی آن جانش سفته و به گوهر کمالات آراسته شده است. از تاریخ آموخته‌ایم که روزگار سیاهی و تباهی جوامع نه فقد عالمان که غیاب فرهیختگان بوده است. الهیاری مظهر یک انسان فرهیخته بود. وجود انسانی که جامعه‌ی ما امروز بیش از هر زمان دیگری به آن نیاز دارد.

الهیاری چون فرهیخته بود، «اصیل» نیز بود و از اصالت برخوردار. مقصودم از اصالت، خون و تبار یا اعیانیت خاندانی نیست. اصالت داشتن نوعی ساحت وجودی است که در نتیجه‌ی فرهیختگی حاصل می‌شود. همان که شخص را از صفات حمیده‌ای چون: آگاهی، مسئولیت شناسی، تعهد، صداقت، صمیمیت، صفا و پاکی برخوردار می‌کند و در نتیجه بزرگی و شکفتگی روحی را بر صورت و سیرت او می نشاند. خواجه نصیرالدین طوسی کتابی در اخلاق دارد که نامش را اخلاق الاشراف گذاشته است. اشراف در مکتب اخلاقی او نه خواجگان قدرت و ثروت و مکنت که خسروان برخوردار از فضائل انسانی است. دکتر الهیاری، انسان اصیلی بود، نه قلابی و نه قالبی. اصیل بودن به او شخصیت و استحکام در منش فردی و اجتماعی بخشیده بود.

او دانش آموخته‌ی تاریخ بود. تاریخ یک معرفت استراتژیک و زیرساختی در منظومه‌ی معارف بشری است. آگاهی تاریخی، بینشی عمیق را برای او به ارمغان آورده بود. او آموخته بود که تاریخ نه گفتگو در باره‌ی هزار و یک شب شاهان و صاحبان زر و زور و تزویر که شالوده شناسی روندهایی است که اکنون را در پی داشته و ساختن امروز در گروه شناخت انتقادی روندها و رویه‌هایی است که در امتداد زمان برساخته شده است. تاریخ در افق اندیشه‌ی دکتر الهیاری، آگاهی انتقادی و رهایی بخشی است که جامعه‌ی ایران امروز بیش از هر زمان به آن محتاج است.

و سرانجام اینکه الهیاری مرد فرهنگ بود. فرهنگ ایران زمین با همه‌ی رنگارنگی فرهنگی اقوام سرفرازش. او خود را میراث دار سنتی سترگ به درازنای چندین هزاره می‌دانست که بزرگانش بر تارک تاریخ مکتوب بشر می‌درخشند؛ از بزرگمهر گرفته تا فردوسی، بوعلی سینا تا مولانا و سهروردی و صدها دوران ساز دیگر. الهیاری خود را نگهبان مرز فرهنگی سرزمین مهر و آیین‌های جوانمردی‌اش می‌دانست که قهرمانش رستم دستان و پیشوای بزرگش علی مرتضی شیر خدا است.

اما او امروز از میان ما رفته و روی در نقاب این خاک پر گهر کشیده است. اکنون این ماییم و میراث گرانسنگ او و فردایی که انسان‌های اصیل و فرهنگ مدار ایرانی را به خود فرا می‌خواند.

یادش ماندگار و طریق و طریقتش پایدار!

*استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی تهران